تمهيد ي براي «حال خوش»
گروه اجتماعي|«ووهان، بجنگ!» پيش از آنكه پاي نامبارك كرونا به كشور باز شود، تصاويري از شهر قرنطينه شده ووهان دست به دست ميشد. شب بود و مردمي كه پشت حصار خانهها جمع شده بودند، نام يكديگر را صدا ميكردند و از هم ميخواستند تا قوي بمانند؛ قوي بمانند تا بتوانند به جنگ ترس و اضطراب بروند. حالا كه سيلاب شايعات از در و ديوار فضاي مجازي بر سر ما ميبارد، حالا كه يك عطسه يا سرفه، تصويري آخرالزماني را جلوي چشمهاي ما نمودار ميكند، حالا كه دست نخراشيده ترس، بيش از بيماري گلوي ما را ميفشارد، چاره، همان چاره مردمان ووهان است؛ آن روزي كه پشت پنجرههاي خانههاي خود با فرياد اميدواري به جنگ با ترس رفتند. گرچه ما هنوز پشت پنجرهها نرفتهايم و نام يكديگر را به سرود اميدواري نخواندهايم، اما كم نيستند نوازندههايي كه گوشه و كنار شهرهاي ما بر بساط اميد، نغمه ميخوانند. خبر شيوع كرونا كه در اصفهان آمد، پنج جوان نشستند پشت گيتار، تنبك، سنتور و سنج تا براي كرونا كري بخوانند و بگويند تا سپاهان هست، تا اين زخمه بر سيمهاي سنتور نواخته ميشود، كرونا فقط يك ويروس است، نه آن غول بيشاخ و دمي كه داس مرگ در دست دارد و قرار است همه را از بيخ به ديار مرگ بكشاند. اما فقط نوازندگان اصفهاني نيستند كه با آواز به جنگ ترس رفتهاند، پرستاران، پزشكان، انترنها و ديگر كادر خدمات درماني كه در صف اول جنگ با كرونا ايستادهاند، تصاويري دستهجمعي از خود منتشر ميكنند و از دل پراميد و پرتوانشان ميگويند. بخشي از كادر درمان با شادي در اتاق بيماران سعي كردند روحيه آنها را تقويت كنند و از ترس بيماران بكاهند. در شرايطي كه مردم براي تهيه ماسك و مواد ضدعفونيكننده با در بسته در داروخانهها و مراكز بهداشتي مواجه ميشوند فيلمهايي از استانهاي مختلف در شبكههاي اجتماعي منتشر شد كه نشان ميداد مردم بهصورت خودجوش ماسك رايگان بين هم توزيع ميكردند.
نام بخش ايزوله كرونا شايد هراسانگيز باشد، اما آنها كه جانشان را بر كف گذاشتهاند از پشت ديوارهاي قرنطينه اين بخش ميگويند كه براي مبارزه با ترس از كرونا، راهي جز اميد نيست. اين اميد هم آن دستاويزي نيست كه در شرايط ناچاري و از سر «چيزي براي باختن نداشتن» به آن چنگ زد، «فئودور داستايفسكي»، نويسنده پرآوازه روسي در كتاب «جنايت و مكافات» ميگويد كه آدمي به هيچ قيمت راضي نيست، زندگي را از دست بدهد. يك انسان، اگر لازم باشد «سر يك صخره بلند زندگي كند و روي لبهاي آنقدر باريك بايستد كه فقط جاي پاي دوتا پايش باشد و بس و دور تا دورش هم پرتگاه و اقيانوس باشد و سياهي و تنهايي و توفان ابدي... و اگر قرار باشد تمام عمرش را توي همان يك وجب جا بگذراند، حتي هزار سال و تا ابد، باز هم بهتر است تا زندگي كند فقط و فقط محض خاطر زندگي.»
اين روايت تلاش براي زندگي و اميد براي زندگي، روايت شادي دو پرستاري است در «سژ انهينو» كه پس از بهبودي كامل و خلاصي از كرونا، با لباسهاي قرنطينه روبروي بيمارستاني در چين شادي ميكنند. يا ويديوهاي ديگري كه از حصار پرهراس چين بيرون ميآيد، بيماران كرونايي كه به راهنمايي يك پرستار چرخ ميزنند و شادي ميكنند. يا حكايت سلفي و خندههاي بيماري با سه پرستارش در قرنطينه، خندههايي كه ميگويد نه تصنعي است و نه از سر ترس. بيماري كه با تست كروناي مثبت ميگويد ترس از خود بيماري بدتر است، حتي وقتي كه جواب مثبت ميشنود، ميخندد و حالا هم خنده را از لبهايش دور نميكند. كنار چهره خندان اين بيمار در عكس، سه پرستار نيز در آن انتها ميخندند و دستهايشان را به نشانه پيروزي بالا بردهاند، دستهايي كه نشان ميدهند اگر قرار است بر اين ويروس ناخوانده و اين واهمه و وحشت چيره بياييم، چارهاي جز شادي نداريم و البته اين گزارهاي براي تسكين نيست، اگر جزو آن دسته افرادي هستيد كه اميد، شادي و حال خوب را در قامت كلماتي بدون بار معنايي ميدانيد، اشارهاي ميكنيم به صحبتي كه دكتر مينو محرز، متخصص بيماريهاي عفوني با «اعتماد» داشت. دكتر محرز از «اعتماد» خواست تا به خوانندگانش بگويد اضطراب و استرس بدن را براي پذيرايي از اين ويروس آماده ميكند؛ اضطراب، ترس، نگراني و تمام اين عواطف توان بدن را براي دفاع كاهش ميدهد. ترس راه چاره مقاومت با كرونا نيست؛ همراه با آنهايي كه در خيابان «ماسك مهرباني» پخش ميكنند، همراه با آنهايي كه گوشه و كنار سواحل ميزنند و ميخوانند و به ترس، نه ميگويند، همراه با آنها و با دلي پراميد به جنگ با كرونا ميرويم، ميجنگيم و شاد زندگي ميكنيم، يا به قول خيام: «تركيب طبايع چو به كام تو دمي است/ رو شاد بزي گرچه بر تو ستمي است/ با اهل خرد باش كه اصل تن تو/ گردي و نسيمي و غباري و دمي است.»