نگاهي به مجموعه عكس «مشق اول: زوال» از ماهور زهرايي
همآوايي با زوال تاريخ
فاروق مظلومي
«مشق اول: زوال» از ماهور زهرايي در روز جمعه دوم اسفندماه مقابل مخاطبان جدي عكاسي بود. از گاتالوگ نمايشگاه برداشت ميشود كه مجموعه حاضر مشقي براساس مجموعه «شبهاي تابستاني، پيادهروي» رابرت ادمز است.
زهرايي همچنين مكتب دوسلدروف و نمايشگاه مكان نگاريهاي جديد: عكسهايي از چشماندازهاي دگرگون شده توسط انسان -1975- كه برگزاركننده آن ويليام جنكينز بود را موثر بر كارش و خودش را عكاس مناظر ميداند. در مكتب دوسلدروف عكاسي عينيتگرا از سازههايي كه توسط انسان ساخته شدهاند
مد نظر بود.
همان سازههاي رو به زوال كه باعث زوال طبيعت هم شدهاند. تاكيد زهرايي روي مشق كردن بسيار حرفهاي مينمايد چرا كه در نگاهي ديگر ميتوان مشق را نوعي بازنمايي دانست. وقتي اثر هنري كه خود بازنمايي يك واقعيت عيني يا حقيقت ذهني است، بازنمايي ميشود مشق پديد ميآيد اما نقد حرفهاي و تفسيرگرايانه روزبه ملكي عكاس و منتقد عكاسي كاتالوگ اين نمايشگاه را تكميل نموده است. به جرات ميتوان گفت كاتالوگ نمايشگاه مشق اول از نظر گرافيك و چاپ و حرفهايگري خود سرمشقي مهم براي تهيه كاتالوگ است.
روزبه ملكي در اين كاتالوگ به قرار دادن مجسمه گچي ونوس توسط عكاس در مناظر موضوع عكاسي به عنوان لنگرگاه و مركز خيرگي تصوير اشاره ميكند و در ادامه به تفاوت مشق زهرايي از سرمشقش يعني مجموعه شبهاي تابستاني ادمز ميپردازد. ملكي نقد خود را با ذكر تفاوتهاي ظريف كنش مشق در سه رسانه عكاسي، نقاشي و خوشنويسي ادامه ميدهد و اضافه ميكند كه: مشقكننده عكاسي براي به وجود آوردن شبكههاي ارتباطي جديد بايد عمل مشق را به صورت مستمر انجام دهد.
فارغ از بيانيه مبين زهرايي و نقد تاريخمند و تفسيرگرايانه ملكي ميشود با اين مجموعه عكس منفك از تاريخ مكاننگاري و فتو مونتاز و صرفا به عنوان يك ابژه زيباييشناسي از طريق حس ارتباط برقرار كرد. در نظر ميگيريم تنها يكي از عكسها در فضايي خارج از گالري در دسترس مخاطبي باشد كه تاريخ مكاننگاري را نميداند و مجسمه ونوس را هم نميشناسد. در اين وضعيت مخاطب، مجسمه گچي بدون دست ونوس را در يك فضاي طبيعي يا انسانساخت خواهد ديد و دريافتهاي حسياش تنها ارتباط ممكن خواهد بود. در اين حالت فرض اوليه مخاطب اين است كه اين مجسمه اتفاقي در اين مكان افتاده است. دريافت اين مخاطب فارغ از تفسيرهاي مفهوم گرايانه است كه ميتواند محصول تعامل مجسمه با فضاي پيرامونش باشد. اين نوع ارتباط بخشي از فاعليت عكاس در قرار دادن مجسمه در آن مكان را محو ميكند. اما بخشي از اين فاعليت كه تاكيد و توجه تكنيكي عكاس به مجسمه است همچنان محفوظ ميماند. يكي از تفاوتهاي عمده مشق زهرايي با مجموعه ادمز در همين دخل و تصرف مضاعف است؛ فارغ از اينكه بازنمايي توسط تمامي رسانههاي هنري دخل و تصرف در سوژه بازنمايي است اما اينبار با قرار دادن مجسمه در فضا، وجه فاعليت عكاسي با فاعليت عكاس ادغام شده است و نوعي تعرض مشدد در طبيعت را نشان ميدهد و اين موضوع يعني دخل و تصرف عكاس در فضا اتفاقا از تفاوتهاي اساسي مكاننگاري در مجموعه مشق اول با مكاننگاري مكتب دوسلدروف هم هست. در نگاهي گشتالتي ميتوان گفت مجاورت مجسمه ونوس با مفهومي كهن در كنار اشياي معاصر نوعي همآوايي و تاكيد بر جريان زوال در كل تاريخ است از طرفي مخاطب حداقل به دو عكس نياز دارد تا حضور عمدي مجسمه توسط عكاس در مكان برايش مسجل شود از اين رو گالري در مفهومي عام كه محل عرضه تمام عكسها است كل محور بودن اين رويداد عكاسي را تثبيت ميكند. گالري با محصور كردن تابلوها در يك مكان و مجموعه، استقلال هر عكس واحد را نديده ميگيرد و از آنها يك كل ميسازد و هنر عكاسي را به يك جريان نمايشگاهي تقليل ميدهد. البته هر اثر هنري كه از مكان خلق خارج شود درگير جريانهاي كلساز مثل گالريها، بينالها، حراجها و.... ميشود.
مجموعه «مشق اول: زوال» يكي از جديترين رويدادهاي هنري سال 98 است كه از هنر زيبا به نفع هنر والا فاصله گرفته است و تا شانزدهم اسفند مخاطبان جدي هنر عكاسي را با چالشهاي هنر والا درگير ميكند.