يك دست
حسن لطفي
قاعده كار ميگويد يك دست صدا ندارد و خيليها با توسل به اين ضربالمثل از انجام كارهاي زيادي دست كشيدهاند. اما در اين ميان استثناهايي هم هستند كه وقت شنيدن يا ديدنش آدم دلش ميخواهد بعضي ضربالمثلها را از فرهنگ كشورمان حذف كند. ضربالمثلهايي كه سعي ميكنند شنوندهاش را از انجام كار خوب و تلاش بازدارند. شايد آن ضربالمثل بار اول با توجه به موقعيتش به درستي به زبان آمده باشد. اما بعد دچار كژفهمي و بدفهمي شده و نتيجه مخربي داشته است. نمونههاش متاسفانه كم نيست (ديگي كه براي من نجوشد توش سر سگ بجوشد- آب كه از سر گذشت چه يك وجب چه صد وجب و.....). نمونههايي كه هربار اتفاق خوب و خلاف آن باعث ميشود تا درد دلم تازه شود و براي حذف آن ضربالمثل دنبال گوش شنوايي بگردم. چند روز قبل رفيقي كه تمايل به ديدن نيمه پر ليوان دارد پيامي تصويري برايم فرستاد كه به دليل زمان نسبتا بالايش (18 دقيقه) ميخواستم از قيد تماشايش بگذرم. خوشبختانه چنين كاري نكردم و بعد از ديدنش دانستم گاهي استثناهايي هست كه اگر قاعده شود مجموعه چهار جلدي امثال و حكم زندهياد علياكبر دهخدا نياز به بازنگري اساسي پيدا ميكند. البته منظورم دست بردن در فرهنگ شفاهي و فولكلور نيست. فرهنگ عامه اعتبار و جايگاه خودش را دارد. اما بدم نميآيد كنار بعضي از اين ضربالمثلها نوشته شود كممصرف يا بيمصرف! يكيش همين يك دست صدا ندارد. هرچند كه ملكالشعراي بهار به درستي سروده: مردي كز نيروي دو دست برومند/ باز گشايد منيع سد سكندر/ زان دو يكيرا اگر ببندي بر پشت / مرد بيكدست عاجز آيد و مضطر. اما وقتي مراد از اين شعر و آن ضربالمثل از پا نشستن باشد، كار خراب ميشود. خوشبختانه بعضيها به از پاي نشستن و معناي بد يك دست صدا ندارد معتقد نيستند. نمونهاش جواني كه در فيلم ارسالي رفيق مثبت بينم خاطره تلاش خودش در جنوب كرمان را تعريف ميكرد. شايد شما هم گفتههاي او را شنيده باشيد. رو به جمع كثيري از تلاش خودش براي بهبود عدهاي از مردم سرزمينمان ميگويد كه انگار از چشم مسوولان و هموطنانشان دور مانده بودند. پسر جوان كه از قضاي روزگار راوي خوش سخني هم هست از مشكلات سر راهش و غلبه بر آن ميگويد. خوشبختانه برخلاف تلخيهاي بيپاياني كه اين روزها دست به دست ميگردد، سرانجام تلاش او خوش و لذتبخش است. لذتي كه شك ندارم اگر مردان و زنان خيرخواه ديگري لب به سخن باز كنند هر روز بيشتر از ديروز خواهد شد.