فرو رفتن در خلسه، به ياد آوردن و سرودن
زينب صابر| « نقشهايي به ياد، گذري بر ادبيات خاطرهنويسي» تاليف و ترجمه احمد اخوت به سال 1398 توسط نشر گمان در 362 صفحه منتشر شده است. ادبيات خاطرهنويسي چه زمينهها و وجوهي دارد؟ و چه نسبتي ميان خاطره نويسي و ادبيات (داستان و شعر) برقرار است؟ مثلاً كتاب «سنگي بر گوري» جلال آل احمد علاوه بر اينكه شرح بخشي از زندگي و خاطرات اوست، نميتواند وراي بار فرهنگي و تاريخي حضور آل احمد، در هيات داستاني ظاهر شود كه شخصيتهاي اصلياش جلال و سيمين نام دارند و مرد داستان مشكل ناباروري دارد؟ مگر نه اينكه شاعران و نويسندگاني چون سيلويا پلات، آن سكستون و رابرت لاول در «ادبيات اعترافي» دهه شصت تاكيد داشتند كه ادبيات چيزي جز اعتراف به خاطرات شخصي نويسنده نيست؟ در اين دست موارد مرزهاي اين دو ژانر مخدوش ميشود و به نظر ميرسد كه از هم قابل تفكيك نيستند. افلاطون هم در رساله فايدروس كار شاعران را در لحظه خلق گونهاي به ياد آوردن ميداند. فرو رفتن در خلسه، به ياد آوردن و سرودن...»
«نقشهايي به ياد» به خاطرهنويسي و نسبت آن با هنر و ادبيات اهتمام دارد. اخوت در اين كتاب درباره «يادنامه»اي مينويسد: اين اثر «اصلا كتابي استادمآب، عصاقورت داده و عبوس نيست و پر است از موارد خوشمزه مثل عكس، خاطره، نامه و نقد ادبي». اين توصيف را ميتوان درباره «نقشهايي به ياد» نيز صادق دانست. كتابي كه از خاطرات جشن بيكران پاريس دهه 20 تا 40 و پاتوقهاي روشنفكران و كتابفروشيهاي اين شهر تا كافههايي كه صادق هدايت عادت داشت در آنجا بنويسد و كلاسهاي «آقاي حقوقي» در دبيرستان ادب اصفهان را در بر ميگيرد.
كتاب در چند بخش نظم يافته است. در بخش مباني نظري نويسنده ابتدا به تعريف خاطره در لغتنامهها و دايره المعارفها پرداخته و سپس انواع زندگينامههاي خودنوشت و سير تكويني آن در گذر تاريخ را بررسي ميكند. در اين بخش همچنين تاملات بارت را ميخوانيم در خصوص نوشتن خاطرات، ضرورت اين كار و «آن شك برطرف نشدني به ارزش آنچه آدمي در دفتر خاطرات مينويسد». اينكه اساسا خاطرات نويسي روزانه چه توجيهي دارد؟ كافكا خاطراتش را مينوشت تا به گفته خود «اضطراب خويش را برطرف سازد». بارت هم دلايل خود را عنوان ميكند. از جمله اينكه ما از خلال خاطرات فردي نشانههاي يك دوران را درك ميكنيم يا اينكه خاطره نويسي ميتواند كارگاهي در نظر گرفته شود براي نوشتن جملات صحيح و دقيق.
در بخش «خاطره سخن بگو» نوشتههايي از گرترود استاين، آنا اخماتوا، مونا اندسون و ديگر نويسندهها ميخوانيم. خاطراتي از عطرها و طعمها در آشپزخانه گرترود استاين كه با هر دستور غذايي از آشپزي به ادبيات نقب زده ميشود و از خلال آن تصوير نسل روشنفكران موسوم به نسل گمشده ظهور ميكند و در همان حين فرانسه تحت اشغال آلمان روايت ميشود. تقريبا در همان بازه زماني آنا آخماتوا هم سري به پاريس ميزند و با مودلياني نقاش ايتاليايي آشنا ميشود. خواندن خاطرات آخماتوا از نقاش و شبگرديهايشان در پاريس لطف خاصي دارد. در بخش يادداشت نويسي ترجمههايي از نوشتههاي نويسندگان امريكايي ميخوانيم. يادداشتهايي كه «پاره پارههاي فكر با نخي كوتاه ميانشان، مجموعهاي غريب و غير متجانس[ميسازد] كه فقط براي نويسندهاش معنا دارد.» در اين كتاب همچنين ارتباط عكس با خاطره نيز از منظر چند مولف بررسي ميشود. «نقشهايي به ياد» از آن دست كتابهاست كه وقتي شروعش كني زمين گذاشتنش آسان نيست. آن را ميخواني و با سر در خلسه خاطرات فرو ميروي...» ماحصل آموزشي كتاب حاضر اين است كه نويسنده بهتر است پس از يافتن سوژه مورد نظر خود، براي نگارش خاطره، نوع راوي را هم به نسبت خاطره و متناسب با موضوع آن تعيين كند. با اين توضيح كه راوي سهيم در ماجرا نميتواند ذهنيتها و ويژگيهاي روحي خود را بيان كند، زيرا در اين صورت كار بسيار غير قابل باور خواهد بود؛ در صورتي كه اگر راوي شخصيتي ناظر بر ماجرا باشد و از شخصيت اصلي خاطره متمايز باشد، ميتواند در خلال شرح حوادث، ويژگيهاي روحي و فكري شخصيت اصلي خاطره را نيز شكافته، او را روانكاوي كند تا به اين وسيله خواننده را بيشتر درگير خاطره خود كند.