روزي از روزهاي مشروطيت
مرتضي ميرحسيني
شانزدهم اسفند 1301 در يكي از جلسات مجلس چهارم مشروطيت، بحث درباره قيام شيخ محمد خياباني بالا گرفت، آنهم زماني كه حدود شش ماه از مرگ و پايان كار او ميگذشت. ماجرا به رايگيري براي رد يا تصويب اعتبارنامه نمايندگي مخبرالسلطنه برميگشت كه در روزهاي قيام تبريز، به نمايندگي از دولت مركزي به آذربايجان رفته و ـ به بهاي ريختن خون خياباني ـ به ناآراميهاي آن ايالت پايان داده بود. از همان زمان، برخي محافل سياسي و نشريات او را مجرم و جنايتكار ميخواندند. اين نگاه در ميان جمعي از نمايندگان مجلس هم وجود داشت و چند نفري از آنان كه مهمترينشان سليمان ميرزا اسكندري بود از حاضران ميخواستند به كسي كه دستش به خون آزاديخواه مظلوم تبريزي آلوده است راي ندهند. اما مخبرالسلطنه نيز آنجا در جمع نمايندگان از خودش دفاع كرد. گفت همه شما از گذشتهام خبر داريد و من را كم و بيش ميشناسيد و ميدانيد هميشه، حتي در سختترين روزها مدافع اساس مشروطيت و يكي از آزاديخواهان بودهام؛ اما مخالفت با دولت ملي، آنهم به شكل شورش مسلحانه را تروريسم ميدانم، و اين را هم ميدانم كه مردم عادي طرفدار خشونت و وحشت نبودهاند و نيستند. پس «با يك كيف و عصا، چنان كه معروف شد به تبريز رفتم و آن بازي را به هم زدم.» من در تبريز نظم و آرامش برقرار كردم و مردم شهر هم همين را ميخواستند. گويا اينجاي جلسه بود كه سيدحسن مدرس هم، البته به شيوه خاص خودش به حمايت از مخبرالسلطنه برخاست. البته او با بخشي از سخنان مخبرالسلطنه مخالف بود. گفت نه فقط شيخ محمد خياباني، كه ميرزا كوچك و كلنل پسيان هم فرزندان شريف و وطنپرست اين كشور بودند، ولو اينكه شايد خطاها و لغزشهايي هم داشتند؛ «من يك نفر را مخصوص نزد خياباني فرستادم كه او را به راه بياورد. او گفت حاضر نيستم با اين دولت كار كنم»؛ اما اين بحثها اكنون ديگر فايدهاي ندارد مشكلي از مشكلات كشور را چاره نميكند و حتي به نظرم خارج از وظايف مجلس شوراي ملي است؛ پس بهتر است اين بحث را جمع و تمام كنيم و درباره اعتبارنامه مخبرالسلطنه راي بگيريم. اما اسكندري كه گويا به هياهو و مخالفت مشهور بود باز آرام نگرفت و حمله تازهاي را شروع كرد: «نه تنها با مخبرالسلطنه مخالفم، بلكه با همه كساني كه به مملكت ما و مشروطيت ما بد كردهاند مخالفت ميكنم.» كوششهاي مخالفان حاصلي نداشت و مخبرالسلطنه آن روز از اكثريت نمايندگان مجلس راي مثبت گرفت، اما بحث درباره عملكرد خياباني و نيز پسيان و كوچك جنگلي تا مدتها و به بهانههاي مختلف ادامه يافت. آن زمان عدهاي معتقد بودند چون آنها نيتها و اهداف درستي داشتند و در وفاداريشان به انقلاب مشروطه و كشور ترديدي وجود نداشت، ميشود برخي اشتباهاتشان را هم ناديده گرفت. اما عدهاي ديگر ميگفتند به فرض درستي و پاكي نيتهاي آنان، مخالفت مسلحانه با دولت مركزي ـ كه از نمايندگان مردم راي اعتماد گرفته است ـ و اصرار به جنگ تا آنجا كه خطر تجزيه كشور احساس شود هيچ توجيهي ندارد. انصافا داوري در اين باره بدون تأمل در بستر تاريخي آن شورشها بسيار دشوار است، و شبيه به دادگاهي براي تبرئه يا محكوميت چهرههاي تاريخي ميشود كه خيلي ربطي به تاريخ ندارد.