كرونا: روايت آخرالزماني
ناصر فكوهي
يكي از گرايشهاي غالب در جوامع مدرن، بازگشت به نظامهاي اسطورهاي باستاني در قالبهاي جديد است. ميرچيا الياده از نخستين نظريهپردازاني بود كه به اين موضوع اشاره كرد و در كتاب تاريخ اديان خود، ايدئولوژيهاي جديد و حتي سكولار را اشكالي از انديشه و باور دانست كه مدلهاي ساختاري خود را از اديان باستاني اخذ كردهاند و به همين دليل به آنها، عنوان «اديان مدرن» را داد. الياده بر اين باور بود كه جوهره انسان يك جوهره ديني است و «انسان ديني» (Homo Religiosus) سخن ميگفت. و هم از اين رو معتقد بود كه انسانهاي مدرن، درون نوعي گمگشتگي اسير شدهاند كه تلاش دارند آن را با معنويتهاي جديد جبران كنند. آندره مالرو، نويسنده و متفكر فرانسوي و وزير فرهنگ پيشين فرانسه نيز جمله معروفي داشت كه ميگفت:«قرن بيستويكم، يا معنوي خواهد بود يا وجود نخواهد داشت.» از متفكران متاخرتر نيز گروهي به ويژه در نقد ادبي و از همه معروفتر رولان بارت است كه در كتاب اسطورههاي امروز خود، تمايل انسانها را به بازگشت به انديشههاي اسطورهاي از خلال اشيا و پديدههاي جديد زندگي مدرن مورد تاكيد قرار ميدهند.
از جمله اين بازگشتها به انديشههاي اسطورهاي باستاني ميتوان به نظريههاي آخرالزماني(Apocalyptic) اشاره كرد. اينكه پس از هر رويداد تكاندهنده و بزرگي گروهي از رسيدن به «نقطه عطفي» در تاريخ انسانيت صحبت ميكنند و چنان بر آن پاي ميفشارند كه همه را نسبت به يك «وضعيت پيش» و يك «وضعيت پس» از آن قانع كنند. ايدئولوژيهاي هزارهاي(Millenarianism) كه به ويژه در قرون وسطا و همزمان با فرا رسيدن سال 1000 ميلادي در اروپا رشد زيادي كرده بود، بعدها نيز ادامه يافتند و ما در آستانه سال 2000 با وحشت و هراسي بزرگ روبهرو شده بوديم و همه از آن سخن ميگفتند كه اتفاقات عجيب و تكان دهندهاي در اين سال خواهد افتاد؛ از جمله كامپيوترهاي جهان يكباره از كار باز ميايستند و... . همين امر با برخي از رويدادهاي سياسي بسيار سخت نيز تكرار شد كه مهمترين آنها حملات تروريستي سپتامبر 2001 به برجهاي دوقلو و فروپاشي آنها و كشته شدن بيش از 3000 هزار تن از مردم امريكا در اين واقعه بود و اتفاقا رويكردي آخرالزماني و اشارههايي به «جنگهاي صليبي» درست پس از اين واقعه بود كه در خود امريكا به گروه بزرگي از اقدامات نژادپرستانه دامن زد كه قربانيانش مسلمانان بودند و به دنبال خود زنجيره جنگهاي خاورميانهاي امريكا و متحدانش را در خاورميانه آغاز كرد كه تا امروز ادامه دارد و ميليونها نفر را به كشتن و ميليونها نفر ديگر را نيز آواره كردند و بزرگترين تراژديهاي بشري را از جمله در يمن در همين امروز به وجود آوردهاند يا تراژديهاي انساني ديگري را در نوار غزه.
از اين رو چندان عجيب نمينمايد كه با بحران كرونا كه بيبشترين ضربه را به اقتصاد جهان وارد كرده و واكنش شديد كشورهاي مختلف جهان در استفاده از همه ابزارهاي موجود و از جمله اقدامات بينظيري همچون قرنطينه كردنهاي سراسري كشورها، باز ايستاندن رفتوآمد ميان كشورها و ميان شهرها و بستن تمام مراكز خريد بزرگ و تجمعهاي اقتصادي، ديني، ورزشي و... را به همراه داشته است. اين اقدامات در اين ابعاد بيسابقه هستند و بيشتر از آنكه گوياي دغدغه تلفات انساني باشند، گوياي دغدغههاي اقتصادي هستند. در واقع هزينههاي جاني به دليل پيشرفتهاي فناوري و پزشكي به احتمال قوي حتي به مرزهاي تلفات آنفلوآنزاي اسپانيايي سالهاي 1918 و 1919 نيز نزديك نخواهد شد (ابتلاي يك سوم كل جمعيت جهان يعني 500 ميليون نفر و بين 50 تا 100 ميليون تلفات جاني) زيرا به دليل گسترش به ويژه تعميق فرآيندهاي جهاني شدن امكان مقابله با آنها سادهتر شده است. ولي هزينههاي اقتصادي كوتاه و ميانمدت اين بيماري برعكس به صورت سرسامآوري بالا ميرود. امروز و در چشماندازهايي كه هنوز موقت و كوتاه هستند، صحبت از بيش از 10 هزار ميليارد دلار براي راهاندازي مجدد اقتصاد جهاني و نرخهاي بيكاري(از جمله در امريكا) در حد ركود اقتصادي سالهاي دهه 1930 و حتي از آن سختتر ميشود. هم از اين رو به گمان ما تاكيدي كه خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه بر «جهان پساكرونا» ميشود به نوعي شكلي «زيباسازي شده»(eugenised) از ابداع اسطوره جديد آخرالزماني است كه فرآيندهايي را كه پيش از اين بيماري وجود داشت و نسبت به آنها هشدار داده ميشدند، چندان مورد توجه قرار ندهند(و از همه مهمتر تهديدي كه مصرفگرايي انسانها متوجه طبيعت كرده و خطر واكنشهاي سخت طبيعي از نوع اقليمي يا اين گونه بيماريهاي اپيدميك) و برعكس وجه آخرالزماني را تقويت كنند تا بتوانند جهاني بيش از پيش نظامي شده و تحت كنترل به وجود آورند. از هماكنون به صورتي غريب ميبينيم كه بسياري از رسانههاي غربي با تمجيد از رصد شدن همه شهروندان چيني از طريق تلفنهاي همراهشان براي رعايت قرنطينه و حفظ فاصله اجتماعي صحبت ميكنند. اين نمونهاي از تقدس بخشيدن به جامعه «پساكرونا» به مثابه جامعهاي است كه در آن به جاي مبارزه با مصرفگرايي به سوي «مراقبت و تنبيه» فوكويي يا همان سراسربيني(پان اپتيك) بودن كاملا مشروع حركت شود. اگر چنين باشد، ما شاهد آن خواهيم بود كه مصرفگرايي و سلسله مراتبي و تبعيض ميان انسانها بر اساس نوليبراليسم و داروينيسم اجتماعي با فشار انسانها بر طبيعت در گذشت زماني كوتاه پس از مهار زدن به ويروس(كه با شواهد تاريخي در طول حداكثر يكي، دو سال انجام ميگيرد) بار ديگر آغاز خواهد شد و «جهان پساكرونا» به جاي آنكه بازگشتي منطقي به جنبش جهاني دفاع از محيط زيست و تغيير راديكال سبكهاي زندگي با مصرفگرايي افراطي و فشار حداكثري به طبيعت باشد، تا ما را از خطرات بزرگتر خفظ كند، تبديل به تشديد اقدامات نظامي، امنيتي و كنترل و تشديد سلسله مراتب قدرت و ثروت درون كشورهاي توسعهيافته و ميان آنها و ساير نقاط جهان خواهد شد كه همراه با كنترل شديد حركات و تعاملات اجتماعي بر اساس داروينيسم اجتماعي از نوع امنيتي- نظامي- فناورياش خواهد بود. اين ميتواند مبناي يك تعبير و تفسير جديد آخرالزماني و ويرانشهري(ديستوپيايي) از «جهان پساكرونا» باشد.
استاد انسان شناسي دانشگاه تهران