قدر حسن انوشه را ندانستيم
علي دهباشي
هنوز هم نميخواهم باور كنم. اميدارم مثل برخي خبرها كه تكذيب ميشود، اين خبر نيز تكذيب شود. تصور اينكه حسن انوشه در ميان ما نباشد برايم بسيار دشوار است. براي بعضي افراد هيچگاه نميتوانيم تصور مرگ را داشته باشيم يا حداقل اينكه به اين زودي از پيش ما بروند زيرا تصوري كه آنان از خود براي ما ايجاد كردهاند تصور زندگي دايمي است و كار و كار، هرگز نه ناليدن و با سكوت در گوشه دنجي كارهاي بزرگ كردن.
زندهياد حسن انوشه از زمره شخصيتهايي بود كه اينگونه زيست. حجم كارهايي كه او فقط در حوزه دانشنامهنگاري كرد گاهي باورنكردني است. در زمان حياتش گرچه قدر او را ندانستند شايد حالا به رسم سنت جاري اين سرزمين كارنامه او را بررسي كنند تا ببينند در يك زمينه با تعداد محدودي همكار و در راس آنها همسر بزرگوارش او كارهايي انجام داد كه در حد يك موسسه بزرگ چندين طبقهاي با حدود دويست نفر همكار است. زندهياد حسن انوشه سختيهاي كار را همواره به جان خريد و در زماني كه كار دانشنامهنگاري سهل نبود در حوزه زبان و ادب فارسي كه همواره دغدغه او در چندين مجلد و قطع بزرگ در حوزه افغانستانشناسي، علمشناسي و حوزه تمدني زبان فارسي كار كرد. به ياد ميآورم روزهايي كه از سفر هند برگشته و بيمار شده بود، زيرا در كلكته در انبارهايي از كتاب رفته و به كار و پژوهش لابهلاي آنها مشغول بود كه انواع بيماريها در آنجا وجود داشت.
حسن انوشه در كابل و هرات يا در لاهور و در هر جايي كه تصور كنيد در اين حوزه تمدني، در جستوجوي كتاب و تهيه منابع رفت و با دست پر برگشت. حسن انوشه از زمره شخصيتهايي بود كه هيچگاه براي مطرح كردن و نشان دادن كارش قدمي برنداشت. در جلسهاي كه ما براي او در صبح پنجشنبه بخارا گذاشتيم زماني كه كارنامه او را بررسي ميكرديم سخن مرا قطع كرد و گفت بس است ديگران آنچه بايد را ميدانند.
اكنون با درگذشت حسن انوشه فرهنگنامهنويسي يكي از بزرگان و تلاشگران و خدمتگزاران صديق خود را از دست داده است.
در كنار كارهاي بزرگ او در حوزه فرهنگنامهنويسي بايد به ترجمه او از دوره كمبريج تاريخ ايران ياد كنيم كه در چندين مجلد به چاپ رسيده است و همچنين ديگر ترجمههاي تاريخي او مانند «تاريخ سيستان: از آمدن تازيان تا برآمدن دولت صفاريان» نوشته كليفوردادموند بازورث، «ايران و تمدن ايراني» نوشته كلمان هوار، «تاريخ غزنويان» نوشته كليفوردادموند بازورث و «ايران در سپيدهدم تاريخ» نوشته جورج گلن كمرون.
اكنون در حالتي از تاثر هستم كه نميتوانم به جنبههاي گوناگون كارهاي او بپردازم اما سلوك و رفتار و كتابخانه گشادهاش به روي محققين از جمله ديگر خاطراتي است كه همه كساني كه به نوعي با او كار كرده و به او نياز داشتهاند ميتواند خاطرات خوشي از آنها را بيان كند.
درگذشت ناگهاني او را به همسر هميشه ياورش و فرزندانش تسليت ميگويم.