مشروطهخواهان و مجاهدين روز شنبه
رضا مختاري اصفهاني
بازگشت مشروطه كه با عنوان مشروطه دوم شناخته ميشود، تفاوتهايي اساسي با مشروطه اول داشت. مشروطه كه با توپخانه قزاقان به سركردگي لياخوف روس برچيده شده بود، با تفنگ مجاهدان مشروطهخواه و فتح تهران بازگشت؛ مجاهداني كه از طيفهاي گونهگون بودند. از لوطيان تا مهاجران قفقازي در رده مجاهدان شمرده ميشدند. برخي از آنان به فتواي فقيهان نجف به دفاع از مشروطه پرداختند و گروهي با ايدئولوژي سوسياليستي به كسوت مجاهدان مشروطه درآمدند. در ميانه نزاع مشروطه و استبداد بعضي از جبهه استبداد نيز به جبهه مشروطه پيوستند. محمدوليخان تنكابني كه در هنگامه مشروطهخواهي از سران سركوب بود، در ميانه مقابله با مشروطهخواهان تبريزي، به محمدعليشاه پشت كرد. در اصفهان هم اختلاف ايل بختياري و سلطنت قاجاري به مدد مشروطه آمد و نيروي ايلي بختياريها به رياست سردار اسعد براي بازگشت مشروطه راهي تهران شد. فاتحان اصلي تهران از نيروهاي ايلي و زمينداران بزرگ بودند. اگر در مجلس اول مشروطهخواهان به زعامت منورالفكران و تجار در قطع يد نيروهاي غيرشهري كوشيده بودند، حال مشروطه به مدد همين نيروها نياز داشت. لوطيان كه در مشروطه اول يا جزو حاميان دربار بودند يا در حمايت از مشروطه نيرويي حاشيهاي محسوب ميشدند، حال با رهبري مجاهدان تبريزي توسط باقرخان و ستارخان از حاشيه به متن آمده بودند. از همين رو با پديدارشدن اولين پيروزيها در تبريز، اختلاف ميان لوطيان و منورالفكران رخ عيان نمود. با فتح تهران برخي از دلالان و فرصتطلبان سياسي هم به جبهه مشروطه پيوستند و در ادبيات آن روزگار به «مجاهدين روز شنبه» معروف شدند. اين اصطلاح كنايه از روز فتح تهران بود. اگر در مشروطه اول طرفين نزاع با استدلال عقلي و فقهي به دفاع از موضع و تفكر خود ميپرداختند، با آنچه محمدعليشاه در برچيدن مجلس اول به خشونت انجام داد، مشروطه را وارد مرحلهاي جديد كرد. در انتقام از قتلهاي باغشاه چوبههايدار برپا شد. آنان كه در عقيده پادارتر بودند يا بيپناه، به چوبه دار سپرده شدند. در اين ميان، محمدعليشاه با پناهيدن به سفارت روسيه از مجازات رهيد و برخي از درباريان چون عبدالمجيدميرزا عينالدوله به وساطت بعضي رفيقان سابق از مرگ رست. طنز روزگار آنكه بعدها به رييسالوزرايي هم رسيد. مشروطه در اوج تضادها و تناقضها بازگشت؛ تضادها و تناقضهايي كه موجب ناكامي مشروطه شد. اندكي بعد از رهايي از مستبدين پادار كه يا به دار آويخته شدند يا همراه محمدعليشاه ايران را ترك كردند، اختلافها ظاهر شدند. مشروطهخواهان از پي حذف مخالفان به حذف فيزيكي يكديگر رو آوردند. سيدعبدالله بهبهاني مهمترين حذف اين دوره بود؛ حذفي كه دوري سيدحسن تقيزاده را از عرصه سياسي ايران تا سالها به دنبال داشت. ستارخان و باقرخان به بهانه خلع سلاح مجاهدين به گوشه انزوا رانده شدند. اگرچه براي تشكيل دولت مدرن اين اقدام ضروري مينمود اما مستثناشدن برخي نيروها از خلع سلاح، اين سياست را با چالش و ابهام مواجه ميسازد. تنها تهديد نظام جديد توسط محمدعليشاه و طرفداران استبداد بود كه اختلافات را به محاق ميبرد. نهايت، اولتيماتوم روسيه و بريتانيا در مخالفت با مصادره اموال محمدعليشاه و برادرانش به دستور مورگان شوستر، مستشار مالي ايران، با آنكه اتحادي ملي را رقم زد، اما موجب تعطيلي مجلس دوم و اخراج شوستر شد. شكست اين اتحاد برآمده از همان تضادها و تناقضها بود. اتحاد نيروهاي مستبد سابق با برخي مشروطهخواهان به عقبراندن مشروطهخواهان اصيل شد. قفلي كه بر در مجلس دوم زده شد، ناكامي مشروطه را كليد زد. ديگر از مجاهداني چون ستارخان و باقرخان، فقيهاني همچون سيدعبدالله بهبهاني و سياسيوني مانند سيدحسن تقيزاده خبري نبود تا مشروطه را از ورطهاي كه دچارش شده بود، برهانند. رجالي باقي مانده بودند كه اهل تغيير موضع و فرصتطلبي بودند. اتحاد نيروهاي متضاد اگرچه بازگشت مشروطه را موجب شد، اما فرجامي تراژيك با تعطيلي دوباره مجلس يافت.