در نكوهش سلوك سرد گوارديولا
مصطفي اعتزالي
محمد بن عطيه، شاگرد سابق گوارديولا، بار ديگر از پپ انتقاد كرده كه مرد سردي است و رابطه گرمي با بازيكنانش ندارد. بن عطيه در واكنش به احتمال حضور گوارديولا در يوونتوس در فصل آينده، گفته است كه پپ رفتار با بازيكنانش را بلد نيست و نميداند كه آنها را چطور هدايت كند. منظور بن عطيه البته هدايت رواني بازيكنان است وگرنه ستاره سابق فوتبال مراكش، خودش معترف است كه گوارديولا به لحاظ تاكتيكي بهترين مربي دنياست. بن عطيه قبلا هم گفته بود: «وقتي به بايرن پيوستم، به من گفت كه تو را ميخواستم و دستور جذبت را دادم. تو يكسري تواناييها و يكسري ضعفهايي داري. به تو چيزهايي ياد ميدهم و ضعفهايت را برطرف خواهم كرد ولي انتظار دوستي از من نداشته باش. ما هرگز دوست هم نخواهيم بود. حرفهاي او برايم عجيب بود.» در واقع اين مسالهاي اساسي است كه بين مربي و بازيكن چه رابطهاي بايد برقرار باشد. نه فقط مربي و بازيكن، بلكه كيفيت رابطه هر رييس و مرئوسي محل سوال است. فرمانده يك گروهان با سربازانش بايد دوست باشد يا صرفا دستور دهد و آنان اطاعت كنند؟ آيا دوستي ابهت و جذبه رييس را بين نميبرد و دير يا زود مانع اطاعت مرئوس نخواهد شد؟ يك مربي شايد بتواند با يكي، دو بازيكنش دوست باشد ولي آيا با همه تيم هم ميتواند دوستي و رفاقت كند؟ اگرچه قطعا «مدير اقتدارگرا» چندان اهل دوستي با بازيكنانش نيست، ولي مديران دموكرات هم لزوما رفيق بازيكنانشان نيستند؛ چه مدير تيم، چه سرمربي. اما اين بحث فراتر از كاراكتر سرمربي تيم است. كساني كه از «شخصيت دموكراتيك» برخوردارند، لزوما اهل رفاقت نيستند. اهل گفتوگو و شنيدن نقد ديگران هستند و نسبت به آراي تازه گشودهاند. بنابراين حتي اگر مديران دموكرات منطقا ملزم به رفاقت با بازيكنانشان نباشند، باز هم به نظر ميرسد در دنياي فوتبال اوضاع كمي متفاوت است. تصويري كه ما از سرمربي فوتبال داريم، تا حدي زيادي تحتتاثير شخصيتهايي مثل خوزه مورينيو و يورگن كلوپ و سر الكس فرگوسن بوده. دو نفر اول، رابطه دوستانهاي با بازيكنانشان داشتهاند، نفر سوم هم رابطهاي پدرانه. در هر صورت نوعي نزديكي مشهود است. يا مثلا يوهان كرايف با همه عظمتش در تاريخ فوتبال، زماني كه سرمربي بارسلونا بود، به بازيكنانش نزديك بود و با آنها رابطه گرمي داشت. شكل اغراق شده رفاقت مربي و بازيكن شايد در رابطهاي كه مارادونا با بازيكنانش در جام جهاني 2010 برقرار كرده بود، قابل رويت باشد. حتي فرانس بكن بائر هم كه راس و رييس مربيان جنتلمن و باشكوه چهار دهه اخير بوده، نوع رابطهاش با بازيكنانش شبيه رابطه گوارديولا و اعضاي تيمش نبود. گوارديولا از وقتي كه بارسا را ترك كرده، هيچ تماس و ديداري با مسي و ژاوي و اينيستا نداشته است. او پس از جدايي از بارسا، به نيويورك رفت. در مدتي كه پپ ساكن نيويورك بود، تيتو ويلانووا هم براي معالجه سرطانش به نيويورك آمد. تيتو در بارسا دستيار پپ بود و سرطانش هم بوي مرگ ميداد، اما باز گوارديولا حاضر نشد به عيادتش برود. او رابطهاش را با تيتو ويلانووا صرفا يك رابطه كاري ميدانست و بيرون از محل كار هيچ كاري با تيتو نداشت. در واقع گوارديولا بيرون از محل كار به كسي محل نميگذارد! به هر حال اين هم سبك برخورد گوارديولا با اعضاي تيمش است اما اينكه اين مشي سرد چقدر انساني است و به ويژه در اين ايام كرونايي چقدر مفيد است، موضوعي است كه در بحث روانشناسي اهالي ورزش ميتواند مطمح نظر باشد. برخلاف گوارديولا، زيدان رابطه دوستانه و عميقي با بازيكنانش دارد و در هدايت رواني آنان، به اعتراف خود بازيكنانش، بسيار كارآمد است. هيچكس نميداند در پيروزي يك تيم نهايتا عوامل فني بيشترين تاثير را دارند يا عوامل رواني. در شرايط خاص الف يا ب، احتمالا پاسخ اين سوال متفاوت است. ولي اگر همه عوامل فني هم سر جاي خودشان باشند و مربي يك تيم مثل مارادونا يا زيدان نباشد كه نقطه قوتش جنبه رواني عملكردش باشد نه جنبه فني، باز هم به نظر ميرسد نوع رابطه گوارديولا با بازيكنانش، چيزي كم دارد كه اجازه نميدهد دامن كمال بر اندام چنين رابطهاي بنشيند. اين روزها كه كرونا جهان را درنورديده و فوتبال اروپا را به تعطيلي كشانده و هر بازيكني، مثل ساير مردم دنيا، در معرض خطر مرگ قرار دارد، معلوم نيست گوارديولا آيا سراغ بازيكنانش را ميگيرد؟ با سلوكي كه او تا به حال از خود نشان داده، چنين چيزي بعيد است.