• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4625 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۳۱ فروردين

تحليلي بر رفتار متخصصان در مواجهه با يك بيماري جديد

چه كسي از كرونا نمي‌ترسد

توضيح سردبير

در غائله كرونا آن طايفه‌اي كه بيش از همه در خط مقدم مقابله با ويروس مهلك بودند و با همه توان وارد ميدان شدند و شبانه‌روز رداي خدمت به خلق پوشيدند و سختي‌ها و خطرات و تلخكامي‌ها را به جان خريدند، درمانگران بودند. پزشكان، پرستاران، كادرهاي درماني، نيروهاي بيمارستاني و متصديان آزمايشگاه با جديت و حميت بي‌بديل بي‌هيچ اكراه و چشمداشتي پا به آوردگاه تمام‌عيار گذاشتند و به ‌رغم كمبودها و مضيقه‌ها واسطه شفاي بيماران شدند، هزاران مبتلاي به كرونا را رخت عافيت پوشاندند. علاوه بر آن با ارايه راهكارهاي عالمانه جلوي شيوع افسارگسيخته ويروس را گرفتند. جزاهم‌الله خيرا؛ به تعبير سعدي «عبادت به جز خدمت خلق نيست/ به تسبيح و سجاده و دلق نيست».

در اين معركه مردم نيز قدردان زحمت و تلاش كادرهاي درماني بودند و همواره از هر راهي كه ميسر بود از پزشكان و پرستاران تشكر كردند و آنها را به عنوان نماد مقاومت و ايثار به يكديگر شناساندند. با اين حال وظيفه رسانه‌اي ما حكم مي‌كند كه براي آگاهي از قوت و ضعف خود و براي قوت بر «آنچه هستيم» تصوير دقيق‌تر و روشن‌تري از وضعيت درماني و طيف‌هاي مختلف پزشكي ارايه دهيم. در واقع وقتي از پزشكان حرف مي‌زنيم از طيف متنوع و متكثري حرف مي‌زنيم كه اگرچه اشتراكات صنفي و حرفه‌اي بسيار دارند اما تفاوت‌هاي علمي، اجتماعي و عقيدتي فراواني نيز دارند. مقاله حاضر كمك مي‌كند، شناخت دقيق‌تري از تنوع و تكثر درمانگران و گرايش‌هاي گونه‌گون آنها به خصوص در مواجهه با كرونا به دست بياوريم. ضمن اينكه باب اين بحث گشوده است و «اعتماد» بر خود فرض مي‌داند تا ديدگاه‌ها و تحليل‌هاي ديگر مربوط به اين موضوع را منتشر كند و آرا و نظريات اهل فن را جويا شود.


نادر اربابي

در اوايل بروز كرونا با همكار پزشكي در مورد كرونا گفت‌وگو مي‌كردم. گفت‌وگو كوتاه بود ولي براي هر دوطرف نتايج روشني داشت. وقتي با نگراني از شيوع كرونا صحبت كردم در جوابم با خنده‌اي به نشانه صميميت ولي در عين حال حاوي مقداري دلسوزي بابت ساده‌لوحي‌ام گفت: «اين يك بازي جديد است. در واقع كرونا همان سرماخوردگي معمولي است ولي امسال اسمش عوض شده است.» پزشك ديگري ديدم به بيمارانش توصيه مي‌كرد خانه گرم باشد و گرمي زياد بخورند تا كرونا نگيرند! يا پزشكي كه جلوي دوربين ابراز مي‌كرد همين كه بدنش قوي باشد و سلول‌هايش را در مورد نگرفتن كرونا خطاب كند او مبتلا نمي‌شود. جملاتي كه باعث مي‌شد مخاطب احساس كند شايد اين همه مراقبت هم لازم نيست! گرچه نياز به گفتن نيست كه در شرايط فعلي پزشكان و پرستاران هستند كه در خط مقدم خطر و با جديت كامل در حال مبارزه با بيماري كرونا هستند در عين حال هستند پزشكاني كه به سبب سوء برداشت خطر را جدي نگرفته‌اند شايد اين براي مردم عادي جاي تعجب باشد ولي حقيقت دارد. بخشي از مشكلي كه ما امروز چه در سطح وزارت بهداشت چه در سطح عمومي و كلي جامعه پزشكي داريم از اينجا آب مي‌خورد و البته دودش هم به چشم مردم مي‌رود. حقيقت اين است كه جامعه پزشكي ما از جهت دانش و بينش و سواد همگن نيست؛ از يك طرف پزشكان نخبه‌اي در كشور داريم كه از استانداردهاي معمول پزشكي دنيا يك سر و گردن بالاترند و از طرف ديگر پزشكاني داريم كه دانش و مهارت‌شان به اندازه كافي بالا نيست. علت‌هاي اين قضيه متفاوت است ولي حداقل بخشي از اين مشكل بازتاب پذيرش دانشجو در شرايط متفاوت نمره در كنكور است. طبيعتا دانشجويي كه در كنكور شيمي و زيست‌شناسي را بالاي ۸۰ درصد زده با كسي كه اين درصدهايش به نسبت قابل توجهي كمتر بوده، پزشكان يكساني نخواهند شد.

البته اين همه مساله نيست بلكه پزشكي ما مانند ساير رشته‌هاي دانشگاهي متاثر از شرايط اجتماعي و تاريخي خود، از بعضي مشكلات ساختاري عميق‌تر كه انعكاس مشكلات فرهنگي جامعه‌مان هست هم رنج مي‌برد.

گرچه ما در علوم پزشكي از نظر دانش و محتوا و حتي توليد علم در جاي رضايت‌بخشي هستيم ولي از نظر شيوه فكر و انديشيدن هنوز سنتي و در موقعيت ماقبل مدرن هستيم. گرچه دانشجو و پزشك ما علوم و دانش روز را مي‌خواند و از مطالب جديد آخرين منابع علمي اطلاع دارد ولي او ممكن است آنها را به شكل سنتي بفهمد! نكته خيلي مهمي اينجا وجود داردكه كمتر به آن توجه شده است. براي توضيح بيشتر اين مشكل از نظريه هرمنوتيك گادامر (از فيلسوفان مهم قرن بيستم و از شاگردان متاثر از مارتين هايدگر) بايد كمك گرفت. از ديد او فهم ما در افق و بستري صورت مي‌گيرد كه سنت ايجاد كرده است از اين ديد پيش‌فهم‌ها و پيش‌داشته‌هاي ما در چگونگي فهم ما اهميت زيادي دارد بنابراين ما هر چند هم كه علم و دانش جديد بياموزيم فهم ما تابع افق فكري‌مان خواهد بود و حقيقت اين است كه در اين راستا بايد بگوييم افق فكري ما هنوز سنتي و استبدادي است و تحت‌تاثير اتوريته‌هاي متعدد (والدين، بزرگ‌ترها، قدرت..) است مثالي از پزشكي براي نشان دادن اين ادعا مي‌زنم.

تصور عمومي اين است كه سرماخوردگي ناشي از در معرض سرما بودن است يا لاقل گمان مي‌شود كسي كه در معرض سرماست زودتر سرما مي‌خورد در حالي كه در ادبيات علمي لااقل تا زمان حاضر چنين حرفي پايه محكمي ندارد و تحقيقات علمي خلاف آن را نشان مي‌دهد. به رغم صراحت كتب علمي در اين زمينه عده‌اي از پزشكان (حتي بعضي پزشكان نخبه) در اين زمينه عقيده ديگري دارند و اگر كسي از موضع علمي هم آنها را به چالش بگيرد و بگويد در نوشته‌هاي علمي ارتباطي بين سرماخوردگي و سرما ذكر نشده است، مي‌گويند درست است كه ويروس عامل سرماخوردگي است ولي سرما شرايط رشد آن را تسهيل مي‌كند! حرفي كه به ظاهر درست مي‌آيد ولي در واقع پايه علمي ندارد! چرا چنين فكر مي‌شود؟ زيرا وقتي افق فكري در گذشته دورتري هست اطلاعات جديد هم طوري توجيه مي‌شود كه با آن متناقض نباشد. نكته اينجاست كه ما نبايد فكر كنيم با نوعي تطبيق گذشته و حال يا سنت و مدرن مواجهيم بلكه اصل قضيه نوعي مكانيزم دفاعي رواني از جنس «مقاومت» و «جبران» است. مقاومت اصلي در مقابل باوري است كه در كودكي آنها توسط پدر و مادر يا ساير بزرگ‌ترها نهادينه شده است خصوصا كه ترس و انذار هم چاشني آن شده است. اين باور كه در عمق روان و وجود لانه كرده در مقابل «تغيير» ايستادگي و سعي مي‌كند اضطراب تغيير را با «توجيه» جبران كند؛ توجيهي كه محل تولد «شبه‌علم» مي‌شود. حداقل بخشي از علت تمايل اجزايي از جامعه پزشكي به طب‌هاي جايگزين را بايد از اين زاويه ديد. در اين صورت ممكن است پزشك علاقه اصيل و ريشه‌داري به اين نوع مكاتب طبي نداشته باشد بلكه سِرّ اصلي براي ورود او به اين حيطه مقاومتي است كه اعماق روان او در مقابل تغيير دارند و در نتيجه او مجبور است با رفتن به سمت طب‌هاي جايگزين فشار اين تنش را براي «خود» كم كند. البته اين گرايش ممكن هم هست كه نقابي باشد براي پوشاندن انگيزه كسب ثروت و قدرت! به جز اينها تفكر پزشكي پزشكان ما متاثر از بستر اجتماعي خود نيز هست يعني طرز فكر پزشكان نيز مانند ساير افراد، به رنگ جامعه‌اي است كه از آن برخاسته‌اند در نتيجه وقتي ما هريك، از جامعه‌اي اتمي و ذره‌اي‌شده كه افراد در آن «خودگرا» و «خودمحور» هستند برخاسته باشيم تعجبي نخواهد داشت كه توجه‌مان از اساس و بنيان به جاي «ديگري» معطوف به «خود» باشد لذا اين در فكر و رفتار حرفه‌اي‌مان هم موثر خواهد بود! همه را گفتيم تا برسيم به كرونا چرا كه فعلا مساله حاد ما كروناست. اين پيش‌زمينه‌هاي فكري كه ما داريم مي‌تواند تفسير ما را از كرونا و واكنش عملي ما در قبال آن تغيير دهد. مثلا مقايسه نابجايي بين كرونا با آنفلوآنزا مي‌شود كه آنفلوآنزا هم گاهي مي‌كشد چرا از آن نمي‌ترسيم ولي از كرونا مي‌ترسيم در حالي كه در نظر گرفته نمي‌شود درجه سرايت كرونا از آنفلوآنزا خيلي بيشتر است و اين يعني تبعات خيلي بيشتري براي جامعه. منتها ذهني كه به «ديگري» توجه كمتري دارد اهميت خطر جمعي را كمتر درك مي‌كند!

خلاصه كلام اينكه چنين تلقي‌هايي از نوعي افق فكري برمي‌خيزد كه تفكر انتقادي و منطقي در آن ضعيف است. از نظر اخلاقي و اجتماعي نيز در اين افق «ديگري» و «درد او» كمتر ديده و درك مي‌شود. شايد شرايط كرونا به‌‌رغم همه مشكلات و گرفتاري‌ها كه ايجاد كرده بتواند با برجسته كردن اين نقيصه فتح بابي شود تا متوليان آموزش پزشكي كشور اهميت بيشتري براي نحوه تفكر دانشجويان و رويكرد اخلاقي آنها قائل شوند.

 

كرونا، اسطوره، استرس

در شرايطي مثل الان ترسي همه‌گير ناشي از ويروس كرونا بر جامعه ما و بسياري از جوامع ديگر سايه انداخته است و بيشتر افراد در حال تجربه اين ترس و وحشتند. منتها نكته‌اي كه اهميت دارد ذكر اين نكته است كه اين ترس نه ناشي از خطري كه خود ويروس در عالم واقع دارد بلكه ترس ناشي از خطري است كه درك مي‌كند يعني ممكن است ويروس در عالم خارج يك درصد خطر دارد ولي آن فرد اندازه ۵۰درصد خطر را حس مي‌كند در نتيجه هميشه تفاوتي بين خطر واقعي عامل خطر و دركي كه از خطر آن در ذهن‌ها ساخته شده است وجود دارد. جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان نام اين مفهوم‌پردازي ذهني را اسطوره مي‌گذارند و آن را نوعي حقيقت برساخته مي‌دانند. ما در مواقع خطر، مثل كرونا، ايدز حتي هنگام جنگ و درگيري نظامي با درك اسطوره برساخته آن است كه واكنش نشان مي‌دهيم نه الزاما با درك خطر واقعي كه آن عامل در بردارد. اگر تا اينجاي كار كسي فكر كند قصد نويسنده تقليل خطر كرونا در ذهن مردم و كاهش ترس مردم است كاملا به خطا رفته است. نكته‌اي كه گفتن آن خيلي اهميت دارد اين است كه درك «برساخته» از اسطوره كرونا و عوامل مشابه خطرزا تابع ساختارهاي جامعه و فرهنگ آن جامعه است يعني فكر و مغز ما تنها بازيگران در ارزيابي و تفسير ما از خطرات نيستند بلكه در كنار سيستم عصبي مركزي نحوه بودن ما كه كاملا مي‌تواند تحت‌تاثير جامعه باشد در اين تفسير و بازشناسايي دخيل است. متفكراني چون فرويد و ماركس به مانشان دادند در چنين مواقعي تفسيري كه ما از خطر پيدا مي‌كنيم اولا ناهوشيار و ناخودآگاه است ثانيا بسيار زياد تحت‌تاثير جامعه و فرهنگي است كه در آن زندگي مي‌كنيم به جز اين و البته در همين راستا در جوامع امروزي رسانه‌ها و شبكه‌هاي مجازي هم به اين برساختن و احيانا تغيير واقعيت بسيار كمك مي‌كنند. نتيجه اينكه درك ذهنيت و رفتار فردي و جمعي مردم نياز به درك ساختارهاي اجتماعي و فرهنگي جامعه دارد. در همين راستا ما بايد بدانيم در پديده‌اي مثل كرونا درجه ترس و وحشت مردم نه الزاما بر اساس خطر واقعي بيماري بلكه بر اساس پيامي است كه از جامعه و رسانه دريافت مي‌كنند و اين پيام هم به ‌شدت متاثر از ساختارهاي جامعه است. مثلا اگر در جامعه سرانه مطالعه پايين است، اقبال به رسانه‌هاي مكتوب زياد نيست، اتوريته‌هاي پيدا و پنهان از نفوذ بالايي برخوردارند، شايعه‌پذيري بالاست و تفكر انتقادي پايين و زودباوري شايع است و قانون‌پذيري كمتر است تعجبي ندارد كه درك از پديده‌اي مانند كرونا و رفتاري كه در واكنش به آن رخ مي‌دهد بيشتر دچار اعوجاج و تغيير شود. منظور در اينجا اين است كه اين ترس ناشي از «اسطوره برساخته» نه تنها ممكن است از نظر «كميت» بلكه از نظر «كيفيت» نيز با واقعيت تفاوت داشته باشد!

ساختارهاي جامعه و فرهنگ نه تنها بر مقدار عاطفه و هيجان و ترس و اضطرابي كه در اين شرايط تجربه مي‌شود بلكه بر نوع و نحوه شناخت نيز تاثير مي‌گذارد. بنا به دلايلي كه مجال پرداختن به آن اينجا نيست ترس و وحشتي كه نه از نظر مقدار و نه از نظر جهت‌گيري تناسبي با خطر واقعي ندارد كنترل همه‌چيز را به دست مي‌گيرد. حرف‌هايي كه بين مردم رد و بدل مي‌شود يا آنچه در شبكه‌هاي مجازي در حال گردش قرار مي‌گيرد بيش از آنكه تحت كنترل عقل و شناخت درست باشد تحت‌تاثير ترس غيرمتناسب قرار مي‌گيرد. انواع شايعات و خرافاتي كه رد و بدل مي‌شود بيش از هر چيز از اين، «ترسِ بدون شناخت» سوخت مي‌گيرد حتي اين ترس به نفي غرض مي‌انجامد و به ضد كاركرد اصلي خودش تبديل مي‌شود يعني ترسي كه در انسان كاركردش دوري از خطر است منشأ خطر مي‌شود. او (منظور انسان ساكن در جامعه) از ترس زياد زود باورتر مي‌شود (يادمان باشد همان‌طوركه گفتيم از نظر ساختارهاي تفكر انتقادي از قبل ضعيف بود) او ممكن است در يك ويديو ببيند مصرف خوراكي الكل در پيشگيري كرونا تاثير دارد. با حداقل فكر كردن آن را بپذيرد و عملي كند بدون آنكه حداقل با خودش فكر كند كه اگر واقعا الكل در پيشگيري تاثير داشت اين همه مردم دنيا كه منع قانوني و شرعي در مصرف آن ندارند نبايد دچار مرگ از كرونا مي‌شدند ‏يا از ترس زياد ممكن است فردي خواهان انجام تست به‌‌رغم توصيه پزشك شود و اين خود باعث شود با قرار گرفتن در محيطي كه آلوده است او كه تا حال سالم بوده واقعا مبتلا شود. ‏با نگاه به اين «اسطوره» به زيست جهان انسان ايراني كه در اتمسفري آكنده از اضطراب و ترس برساخته به سر مي‌برد مي‌توان بيشتر نزديك شد در اين اتمسفر است كه او از كرونا احساس خطر مي‌كند. ما نام اين احساس خطر را استرس مي‌گذاريم. به دلايل مختلف اين استرس زياد است. به دلايل مختلف اين استرس بايد جدي گرفته شود، نه تنها به خاطر تاثير مستقيمي كه بر تن و جسم او دارد بلكه به خاطر واكنش‌هاي خطرناكي كه به دنبال دارد. با اين استرس كه فرزند ترس است و از سينه اضطراب شير خورده است بايد با ملايمت مواجه شد.

‏ قبل از هر اقدامي بايد به ويژگي برساختگي و اسطوره‌اي بودن آنكه تحت‌تاثير جامعه و فرهنگ است دقت كرد. بعضي با توجه به كاركرد بازدارندگي اين ترس فكر مي‌كنند هر چه بيشتر به آن دامن بزنند مردم بيشتر رعايت مي‌كنند؛ نظري كه حاوي خامي و نپختگي زيادي است چرا كه ترس بيش از حد همان‌طوركه در جملات بالا آمد به ضد سوژه خود بدل مي‌شود و خود براي او خطرساز مي‌شود. ‏از طرف ديگر توجه به اين اسطوره و برساختگي ايجاب مي‌كند بار درمان اين استرس فقط بر دوش روانپزشكان و روانشناسان قرار نگيرد بلكه جامعه‌شناسان، انسان‌شناسان و مصلحان اجتماعي نيز بايد به كمك آيند. نكته خيلي مهم‌تري نيز اينجا وجود دارد كه كسي كمتر به آن دقت مي‌كند و آن اينكه به‌‌رغم اينكه آموزش و آگاهي دادن در اين مواقع كاري لازم و ضروريست ولي حل‌كننده تمام مساله نيست يعني اشتباه است كه فكر كنيم همه مشكل كمبود آگاهي است مثلا چه فايده خواهد داشت كه آگاهي موجود باشد ولي عزم و اراده‌اي براي انجام كارهاي لازم موجود نباشد؛ عزم و اراده‌اي كه به جز آموزش به شرايط ديگري هم نياز دارد. به نوعي مي‌توانيم آنها را پرورش بناميم. اينجا نيز «آموزش و پرورش» تواما لازم است و اينجاست كه براي درمان اين درد به مصلحان اجتماعي نيز نياز پيدا مي‌شود. ‏با در نظر گرفتن آنچه آمد ابتدا ما امكان درك اتفاقي را كه در روان‌مان در جريان است، بيشتر پيدا مي‌كنيم و به دنبال آن مي‌توانيم راه‌حل بهتري براي رفع آن بيابيم البته در پايان بايد گفت در همه اين زمينه‌ها هم سخن بسيار زيادتر است هم بضاعت نويسنده محدود است.

پزشك متخصص پوست


ساختارهاي جامعه و فرهنگ نه تنها بر مقدار عاطفه و هيجان و ترس و اضطرابي كه در اين شرايط تجربه مي‌شود بلكه بر نوع و نحوه شناخت نيز تاثير مي‌گذارد. بنا به دلايلي كه مجال پرداختن به آن اينجا نيست ترس و وحشتي كه نه از نظر مقدار و نه از نظر جهت‌گيري تناسبي با خطر واقعي ندارد كنترل همه‌چيز را به دست مي‌گيرد. حرف‌هايي كه بين مردم رد و بدل مي‌شود يا آنچه در شبكه‌هاي مجازي در حال گردش قرار مي‌گيرد بيش از آنكه تحت كنترل عقل و شناخت درست باشد تحت‌تاثير ترس غيرمتناسب قرار مي‌گيرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون