• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4625 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۳۱ فروردين

گواهي مي‌دهم

علاقه‌مند به جريانات سياسي آن روزها وارد مرحله‌اي بشويم كه ما را از محله محدود كليميان تهران بيرون بياورد و به ساحت زندگي عمومي ملت ايران آشنا كند. در جريان همين آشنايي و مبارزات بود كه بعد از كودتاي 28 مرداد، من و بيژن به زندان افتاديم. نمي‌دانم چه رازي بود كه ما دو نفر آنقدر صميمانه همديگر را پيدا كرديم؟ در زندان و حتي وقتي از زندان بيرون آمديم هرگز بيژن درباره مبارزه سياسي آن هم در شكل مسلحانه و به آن وضعي كه بعدا متوجهش شدم با من صحبتي نكرد. شايد فكر مي‌كرد و مي‌دانست من چنين ظرفيتي ندارم و وجودم در حدود مبارزات ملي شدن نفت و اعتراضات دانشجويي معني پيدا مي‌كند. به هر حال ما با يكديگر دوست مانديم و با هم فلسفه و علوم اجتماعي در دانشگاه تهران خوانديم. براي تامين هزينه تحصيل و خانواده، شركتي حرفه‌اي براي درآمد كه بعدها وسعت پيدا كرد و كارآمد شد، بنا نهاديم. دوست شده بوديم و رفت و آمد خانوادگي داشتيم. از ميان آنها كه در تپه‌هاي مجاور زندان اوين به رگبار بسته شدند، مشعوف كلانتري(دايي بيژن) حسن ضيا‌ظريفي(كه درس‌خوانده حقوق بود و در كارهاي شركت به ما كمك مي‌كرد) و محمد چوپان‌زاده(معمار قابلي بود كه با اولين درآمد ما خانه كوچكي در نارمك، خيابان مدائن براي ما ساخت) را مي‌شناختم ديگران را نه. اما به روح بزرگ آنها درود مي‌فرستم و همواره به تك‌‌تكشان اداي احترام مي‌كنم. عقايد، سمت‌گيري و اقدامات سياسي به كنار اينك كه من در پايان راه هستم، بعد از 30 سال آشنايي نزديك و تجربه‌هاي مشترك به خود حق مي‌دهم در پيشگاه خداوند متعال و در پيشگاه ملت بزرگوار ايران گواهي بدهم، بيژن جزني جز عشق به انسانيت و دفاع از مردم فرودست و خوشبختي و سعادت كشور و ملت ايران هيچ سوداي ديگري در سر نداشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون