نگاهي به چالشهاي زنان در عرصه معماري
صدايي پرشمار اما خاموش
نيلوفر رسولي
«معماري ظرف زندگي است.» «معماري وجود خارجي ندارد. تنها اثر معماري است كه وجود دارد.» «اصطلاح معماري تنها ساختمانهايي را در بر ميگيرد كه با هدف برخورداري از جاذبه زيباييشناسانه طراحي شدهاند.» هر سال روز سوم ارديبهشت، فرصتي است تا در دانشكدههاي متعدد معماري كشور، بار ديگر معماري با چنين جملههايي تعريف شود و در اين روز از خيل دانشجويان سرگردان معماري، به عنوان «معمار» تقدير شود. سوم ارديبهشت به نام روز شيخ بهايي و روز معمار در تقويم ملي ما ثبت شده است؛ ثبتي كه هر سال اين سوال را پيش ميآورد كه آيا شيخ بهايي معمار بود و اصلا كدام اثر معماري در كشور ما به نام شيخ بهايي ثبت شده است. اين ابهام در حالي همچنان مطرح است كه تاريخ نامكتوب معماري ما پيش از دوران قاجار، نامهايي از معماران را به خود ديده است. گرچه معماران ما برخلاف موسيقيدانان، چندان تمايلي براي ثبت رازهاي ساخت گنبدهاي نيلي نداشتند، اما در ميان اندك مستندات باقيمانده تا دوران پهلوي، به نظر ميرسد عرصه معماري، عرصهاي مردانه بوده است. ورود آموزش نوين به كشور عرصه را براي حضور زنان در اين رشته مهيا كرد و موج اول معماران زن در ايران در پروژههاي متعددي مشاركت داشتند، با اين حال حضور زنان در معماري ايران پديده نويني است و ما هنوز هم نه فعاليتهاي اين زنان را در اين عرصه به دقت ميشناسيم، نه ميدانيم چه اهدافي در سر داشتند و نه ميدانيم به كدام سو رفتند. نگاهي به يكي از ردههاي ويكي پدياي فارسي با عنوان «معماران زن اهل ايران» اين خلأ و اين غياب را آشكار ميكند. از ميان اندك نام معماران زني كه در اين رده جاي ميگيرند، يكي فيلمساز است و ديگري اهل حكومتي بر باد رفته كه حتي معماري هم نكرده است. گرچه غياب زنان در ديگر رستههاي شغلي نيز قابل طرح است، با اين حال نگاهي به آمار نشان ميدهد كه معماري يكي از مشاغل كشور است كه در آن دانشجوي معماري به وفور پيدا ميشود اما معمار، نه. اين وضعيت در خصوص زنان نيز دوچندان ميشود. به گزارش مركز آمار و اطلاعات راهبردي وزارت كار در سال ۹۸، بيشترين نرخ بيكاري در ميان رشتههاي تحصيلي به گروه «معماري و ساختمان» تعلق دارد. طبق اين گزارش، ۲۶.۱ درصد فارغالتحصيلان رشتههاي معماري و ساختمان پس از ترك دانشگاه فرصتي براي كار پيدا نكردهاند. اين درحالي است كه از كل جمعيت داراي تحصيلات عالي يا در حال تحصيل دورههاي عالي كشور، ۲۷.۳ درصد مردان از لحاظ اقتصادي غير فعال هستند و اين نرخ براي زنان ۵۹ درصد است. اين شوخي هميشه ميان دانشجويان رشتههاي معماري نقل ميشود كه در هر خانوادهاي، اقلا يك دختر معماري خوانده است، اما معماري نميكند. در غياب اطلاعات و آمار درست از تعداد دانشكدههاي معماري كشور و درصد دانشجويان دختر به پسر، صحت يا سقم اين شوخي در هالهاي از ابهام ميماند. اما اگر فرض را بر اين بگذاريم كه هر دودي ميتواند نشانهاي از يك آتش باشد، هرچند كوچك و اندك، شايد روز معمار در تقويم كشور ما فرصتي براي طرح اين سوال باشد كه اگر بيشتر فارغالتحصيلان اين رشته را زنان به خود اختصاص دادهاند، جايگاه شغلي اين زنان كجاست؟ چرا ما بيشتر شاهد حضور زنان در دانشكدههاي معماري هستيم تا عرصه عمل؟ اين نيروي آموزشديده و متخصص در كدام بازار كار جذب ميشود و پولهاي كلاني كه براي آموزش اين نيروهاي بيكار خرج ميشود، چقدر است و چرا به حاصل نميرسد؟ البته غياب زنان از عرصه عمل معماري صرفا مختص به كشور ما نيست. دسپينا استراتيگاكوس، نويسنده كتاب «زنان معمار كجا هستند؟» با اشاره به تحقيقات مشتركي در كشورهاي استراليا، امريكا و بريتانيا نشان ميدهد كه معماران زن بهطور متوسط ۲۰ درصد كمتر از همكاران مرد خود درآمد دارند، بيشتر به عنوان كارآموز استخدام ميشوند و تعداد حيرتآوري از زنان بعد از اتمام تحصيلات معماري، اين حرفه را ترك ميكنند. طبق اين كتاب، تا سال ۲۰۰۰ تنها ۱۳ درصد معماران رسمي كشور بريتانيا را زنان تشكيل ميدهند و تعداد فارغالتحصيلان معماري با تعداد زنان شاغل در اين عرصه اختلاف قابلتوجهي دارد. حالا كه روز معمار است و در سايه كرونا، فرصتي براي گردهمايي دانشجويان معماري نيست كه در آن تعريفهاي آرماني از مفهوم معماري، آن هم در جامعهاي كه اقتصاد آن فرصتي براي تحقق اين روياها را نميدهد، تكرار شود، در اين گزارش نگاهي داريم به روايت سه زني كه در روياي معماري، با چالشها و تبعيضهايي مواجه شدند. گرچه اين اندك روايت نميتواند تصويرگر كاملي از وضعيت باشد و علاوه بر آن، اين روايتها قطعا ميتوانند در ساير مشاغل نيز صحت داشته باشند، اما همين فرصت نيز مغتنم است تا صدايي اندك از تعدادپرشمار معماران زن در ايران به گوش برسد.
حقوقهاي معوق
راضيه، ۳۴ ساله و ساكن تهران، پس از بارها مصاحبه كاري بالاخره توانست از طريق يكي از اقوامش در دفتر مشاوري مشغول به كار شود. پيش از اين كار بارها براي مصاحبه به شركتهايي مراجعه كرده بود. شركتهاي كوچك با يك اتاق دوازده متري كه در آن فضا راضيه بايد كنار دو مرد مينشست و تنگاتنگ كار ميكرد. مرداني كه پشت ميز مصاحبه مينشستند، با كت وشلوار و كراوات، گوشيهاي مد روز و خودنويسهايي سياه با دور طلايي را مقابل او روي ميز ميگذاشتند و از او ميپرسيدند كه آيا توانايي كار با كوهي از نرمافزارها را دارد؟ آيا اقلا پنج سال سابقه كار دارد؟ پاسخ راضيه پس از فارغالتحصيلي به تمامي اين سوالها منفي بود. با اين حال هميشه يك راه جلوي راضيه باز بود: كارآموزي. اگر راضيه ثابت ميكرد كه توانايي كار با چند نرمافزار تخصصي را دارد، ميتوانست در يكي از شركتها بدون دريافت حقوق كارآموز شود و كار او هم ميشد بايگاني اسناد. راضيه ميگويد كه بيشتر كارآموزهاي شركت را دختران تشكيل ميدهند، دختران در ابتداي كار حاضرند بدون پول به كسب تجربه بپردازند. از طرفي ديگر حضور زنان در شركت بيشتر متوجه كار در دفتر بود، نه كارگاه معماري. راضيه از همان روزهايي كه مسير مدرسه را تا خانه قدم ميزد، نگاهش روي آجرها و پنجرههاي خانهها بود، تعداد پنجرهها را ميشمرد و حدس ميزد كه آشپزخانه و اتاق پشت كدام ديوار پنهان شدهاند. اين رويا بود كه او را قاطعانه به سمت معماري كشاند اما واقعيت چندان به رويا وفادار نبود. همكلاسيهاي راضيه در دانشگاه نيز بيشتر دختر بودند تا پسر. همگي سر كلاسهاي طرح معماري مينشستند، بيمارستان و مجتمع مسكوني طراحي ميكردند و از زبان استادشان ميشنيدند كه يك معمار چگونه ميتواند با كشيدن تنها يك خط، خانهاي را براي يك خانواده به بهشت يا جهنم تبديل كند. با اين حال پس از فارغالتحصيلي، خط كشيدنهاي راضيه، ديگر رنگ و بوي آرمانهاي دوران دانشجويي را نداشت. حالا كه همكلاسيهاي او منشي شده بودند يا در شركتهاي كامپيوتري كار ميكردند، او براي رسيدن به روياهايش مجبور بود از هشت تا پنج ظهر پشت كامپيوتر شركت بنشيند و خطهاي دست ديگران را روي كامپيوتر منتقل كند. مثل نويسندهاي كه براي نوشتن تربيت شده باشد و پشت ميزهاي دانشگاه از جايگاه رفيع ادبيات سخنرانيهاي پرشور شنيده باشد، شبها را تا سحر صبح كرده باشد و خالق شخصيتهايي بيشمار باشد اما پس از فارغالتحصيلي، كارش اين باشد كه دستنوشتههاي نويسنده ديگري را تايپ كند، آن هم بدون دريافت حقوق. حالا پسر راضيه شش ماه دارد و دو سالي ميشود كه راضيه پشت كامپيوتر شركتي ننشسته و خطي نكشيده است، اما هنوز آخرين چك حقوق او وصول نشده است و از شركت طلب دارد. راضيه ميگويد كه نحوه پرداخت در شركت، هميشه چند ماه عقب است و به خاطر نميآورد كه تقويم پرداخت با گردش ماه مطابقت داشته باشد. اما در همين شركت هم پرداخت حقوق مردان منظمتر از زنان بود. راضيه روزها را روي تقويم خط ميزد تا آخر ماه برسد، اما آخر ماه كارفرما پشت كتوشلوار خوشدوختش فقط كاركنان مرد را براي امضاي چك حقوق صدا ميكرد و با قيافهاي مايوس به كاركنان زنش توضيح ميداد كه اين مردان سرپرست خانواده هستند و اگر قرار به پرداخت حقوق باشد، آنان در اولويت قرار دارند. راضيه با كودكي در آغوش و حقوقهاي پرداختنشدهاش هنوز آرزوي روزي را دارد كه خط بكشد و خط او كالبد بگيرد.
تناقض دانشگاه و بازار كار
«ما بعد از فارغالتحصيلي تازه ميفهميم كه تصور ما با واقعيت فرق داره، وقتي توي دانشگاه هستي، ياد ميگيري كه بايد ايدههاي بزرگ داشته باشي، بايد خلاق باشي و طرحهاي بزرگي بكشي، اما وقتي مياي بيرون ميبيني كسي به تو احتياجي نداره، چرا؟ چون تعدادمون خيلي خيلي زياده.» شيرين يكي از ۱۲۰ دانشجوي ورودي دانشگاه آزاد مشهد بود. همراه با اين ۱۲۰ دانشجو، حدود ۵۰ دانشجوي ديگر نيز دوره كارشناسي ناپيوسته را در همين دانشگاه ميگذراندند. اين عدد در كنار تعداد دانشجويان رشته معماري دانشگاه فردوسي مشهد و ديگر دانشگاههاي غيرانتفاعي اين شهر به نظر شيرين چندان تناسبي با وضعيت كار ندارد: «مگه يه شهر توي سال چند تا معمار جديد لازم داره؟» شيرين معماري است كه تاكنون حتي يك ديوار هم طراحي و اجرا نكرده است. البته پس از فارغالتحصيلي چندبار سراغ كار رفت، اما انتظار نداشت كه بعد از آرمانهاي دوران دانشجويي، بخواهد به قول خودش خطكش ديگران باشد. همدورهايهاي او حالا روي بشقاب نقاشي ميكشند و بشقاب ميفروشند، طلا طراحي ميكنند، لباس طراحي ميكنند، به عنوان مدل لباس كار ميكنند، در دفاتر عمران مشغول بايگاني اسناد هستند و صورت وضعيت مينويسند. البته از ميان صد نفر ورودي در هر سال، اقلا يك دانشجوي دختري هست كه همراه با همكلاسيهايش تلاش كرده باشد دفتر معماري داشته باشد و طراحي كند. با اين حال شيرين به صف سرخوردههاي رشته معماري تعلق دارد كه هرگز نتوانسته روياهاي بزرگ دانشگاه را با اوضاع كساد بازار تطبيق بدهد، نهايتا او ترجيح داد در مورد معماري بنويسد و بخواند. شيرين ميگويد: «ما سي هفتاد به نفع دخترا بوديم، اما اينطور نيست كه فقط دخترا نتونسته باشن كار پيدا كنن، وقتي وضعيت بده، براي همه به يكسان بده و نميشه گفت براي دخترا بدتره يا براي پسرا، اما تعداد دخترا زياد بود و به نظرم چون زياد بوديم، تعداد بيكارامونم زياده.»
استخدام زنان مجرد
ليلي هشت سال ميشود كه به قول خودش در حال كندن كوه با ناخنهايش است. دو سال پيش در سنندج به تنهايي پروژه ميگرفت و طراحي ميكرد، اما كابوس از روزي شروع شد كه در جستوجوي كار به تهران آمد. ليلي از همان روز اول كفشهاي آهنياش را پوشيد و تمام درهاي شركتهاي معماري را در شرق و غرب و شمال تهران كوبيد. يك روز در حوالي سعادتآباد، پاي ليلي به دفتري بسيار آراسته باز شد؛ دفتري كه زنان مشغول در آن چندان شباهتي با ساير دفاتر مشاغل ديگر و ساير كارمندان نداشتند. در اين دفتر از ليلي سابقه كار حرفهاي درخواست شد. او توانست ثابت كند كه به بيش از ده نرمافزار تسلط دارد، قوانين شهرداري را ميداند و نماها و خانههاي بسياري در سنندج به دست او طراحي شدهاند. با اين حال پس از آنكه به سوالهاي متعدد خانم شيكپوشي پاسخ داد، سوالاتي كه بيش از همه با واژههاي انگليسي ادا ميشدند، از او پرسيده شد كه مجرد است يا متاهل. مجرد بودن او اين امكان را ميداد كه بتواند به عنوان فروشنده در آن شركت مشغول به كار شود، البته به شرط اينكه دستي به سر و رويش ميكشيد و لباسهاي شيكتر و كفش پاشنهبلند به پا ميكرد. ليلي در اين شركت بايد خود را به عنوان ويترين كار ارايه ميكرد، پشت ميزي مينشست و اگر در اين كسادي بازار، كارفرمايي با جيبهاي سنگين از آن دفتر عبور ميكرد، ليلي او را متقاعد ميكرد كه طراحيهاي اين شركت در تناسب با ابهت جيب و اتومبيل گرانقيمت آن مرد است. «تبعيض از همون برگه استخدام شروع ميشه، توي برگه مينويسن كارآموز خانم مجرد ميخوان. ميخوان سر ساعت بياد، سر ساعت بره، حرف نزنه، براي حقوق هم اعتراض نكنه.» ليلي حضور زنان در شركتهاي معماري را به سه طبقه تقسيم ميكند. طبقه رفيع مختص زناني است كه به شكلي با مردان معمار در ارتباط هستند، يا همسر مديرمسوول شركت هستند يا ارتباط خانوادگي با آنها دارند. طبقه دوم به زعم او زناني هستند كه با پشتوانه مالي، توانستهاند بساطي مستقل را براي خود برپا كنند و براي داشتن دفتر و تجهيزات بيش از همه مديون حساب بانكي خانوادگي هستند، ليلي تعداد اندكي از زنان را در اين طبقه ميبيند. دسته فرودست يا طبقه سوم، زناني هستند كه نه ارتباطي با معماران بالادست و نه چندان صفرهاي متعددي در حساب بانكي خانوادگيشان دارند. اين زنان به نظر ليلي مجبورند به عنوان كارآموز يا كارمند در دفاتر معماري مشغول به كار شوند. ليلي سال ۹۷ پيشنهاد كار را با حقوق يك ميليون و دويست هزار تومان نپذيرفت. پس از آن نيز هرگز به روال ثابتي در نحوه پرداخت حقوق پي نبرد. حالا او تلاش ميكند تا از بانك مبلغي را براي شروع دفتر كاري در تهران دريافت كند، اما وامهاي كلان يا به مردان تعلق دارد يا به زناني كه سرپرست خانواده هستند، در غياب هزينههاي اوليه، او همچنان مجبور است يا روي پاهاي خود بايستد و در جستوجوي پروژه باشد، يا درهاي شيك و مزين شركتهايي را بكوبد كه ميزان پرداختشان چندان تناسبي با زرقوبرقهاي شركت ندارد.
از او پرسيده شد كه مجرد است يا متاهل. مجرد بودن او اين امكان را ميداد كه بتواند به عنوان فروشنده در آن شركت مشغول به كار شود، البته به شرط اينكه دستي به سر و رويش ميكشد و لباسهاي شيكتر و كفش پاشنهبلند به پا ميكرد. ليلي در اين شركت بايد خود را به عنوان ويترين كار ارايه ميكرد، پشت ميزي مينشست و اگر در اين كسادي بازار، كارفرمايي با جيبهاي سنگين از آن دفتر عبور ميكرد، ليلي او را متقاعد ميكرد كه طراحيهاي اين شركت در تناسب با ابهت جيب و اتومبيل گرانقيمت آن مرد است. «تبعيض از همون برگه استخدام شروع ميشه، توي برگه مينويسن كارآموز خانم مجرد ميخوان.