افشاي مبلغ دستمزدهاي خارج از عرف مجريان صداوسيما در روزهاي اخير موجي از اظهارنظرها را به دنبال داشت؛ ارقامي كه وقتي پاي اجراي برنامههاي خارج از سازمان (ميتينگهاي برندها و شركتهاي تجاري) به ميان ميآيد براساس دقيقه محاسبه ميشود. شايد اصل انتقاد به اين دليل وارد باشد كه اين افراد از طريق رسانه ملي و با صرف هزينه از حساب ملت به چهره تبديل شدهاند اما دريافتي آنها در مقايسه با دستمزدهاي گروه گستردهاي از اقشار همين جامعه، زمين تا آسمان فاصله دارد. البته هر از چندي در فضاي داخلي جريانهايي با كليشه نخنماي حمله آتشين عليه ديگري (همراه با انتشار سند) ميدانداري ميكنند، متخصصان پيادهسازيِ نظريه مشهورِ هدف وسيله را توجيه ميكند، ميشوند.در نمونه اخير هم صداوسيما با اسم رمز مبالغ دريافتيِ مجريان هدف قرار گرفت ولي طبق معمول پروپاگانداي مجازي و موج گلايهها بينتيجه به همان سرعت كه شعله گرفته بود خاموش شد. در عمل ولي جريان طوري پيش رفت كه گويي از بام سازمان منور شليك كرده باشند، پرتوي نور بر چهره بعضي داعيهدارانِ نورس افتاد. اينكه چنين مباحثي توسط چه جريانهايي به راه ميافتد و آنها از شعله انداختن به خرمن شكاف طبقاتي - بيآنكه دغدغه جدي حل مساله در ميان باشد - چه هدفي دنبال ميكنند؟ ميتواند موضوع گزارش يا ميزگردي جداگانه باشد، اما اينكه در سازمان عريض و طويل صداوسيماي ايران با بودجه چند هزار ميليارد توماني چه ميگذرد كه تمام طيفهاي سياسي به آن نقد جدي دارند موضوعي است كه با محمد هاشميرفسنجاني در ميان گذاشتهايم. او براي يك دهه (۱۳7۳ - ۱۳6۳) رياست سازمان را برعهده داشت و در دوران مديريت خود فراز و نشيبهاي سياسي و اجتماعي كم نديد.
هر از چندي گروهي جنجال به پا ميكنند. اين بار بحث رقم دستمزد چند مجري تلويزيوني را در فضاي عمومي جامعه مطرح كرده و مدعي فقدان شفافيت شدند. معمولا ديدهايم در جريان كشمكش قدرت درون جريانها، چنين موجهايي عليه اشخاص بالا ميگيرد و فروكش ميكند. البته كه اين قشر به نتيجه دلخواه خود يعني ايجاد فشار بر جريان يا اشخاص ميرسند، تحليل شما در اينباره چيست؟
به عنوان يك اصل كلي كه در جامعه ما مطرح است و در تمام شؤون هم مصداق دارد، ميتوان به همان مثل قديمي اشاره كرد كه «دست پيش گرفتهاند پس نيفتند». اين نوع نقاديها و تخريبها بعضا به اين دليل انجام ميشود كه اتفاقا كسي از همين افراد حسابرسي نكند و سراغشان نرود. بعد از پيروزي انقلاب ما موارد و مسائل مشابه كم نداشتيم مخصوصا در سالهاي اخير. بُعد ديگر قضيه اين است كه واقعيتي وجود دارد و ما بايد بپذيريم، نان عدهاي در راه انداختن دعوا تامين ميشود. يعني اگر در كشور آرامش برقرار باشد و تشنج وجود نداشته باشيم، اصل حيات اينها زير سوال ميرود. قرار بود در يك جمعي افراد بحث كنند، پيش از شروع بحث يك نفر دست بلند كرد و گفت «مخالفم» جماعت گفتند هنوز كه بحثي شروع نشده با چه چيز مخالفت داريد؟ گفت من با هر چه شما بگوييد، مخالفم. حكايت بعضي افراد است؛ شما ببينيد در شرايطي كه جامعه و كشور به لحاظ رواني، اجتماعي و اقتصادي بيش از هر زمان به آرامش نياز دارد چنين مباحثي مطرح ميشود. نه فقط يك قشر خاص در جامعه كه به جرات ميتوانم بگويم تمام مردم كشور هر يك به نحوي نيازمند آرامش هستند حالا افرادي بيايند در رسانهها مسائلي مطرح كنند كه عمدتا ميتواند، مسائل شخصي خودشان باشد اين حقيقتا بيانصافي است. يعني اينها وظيفه و رسالت اجتماعي خود را انجام ندادهاند به ويژه وقتي با رسانه ملي مواجه هستيم و اين روزها كه بيماري پديد آمده بايد مردم را به آرامش و رعايت دستورهاي بهداشتي صادره از مراكز تصميمگير دعوت كنند. طراحان و گويندگان اين گونه مسائل نه تنها به وظايف اجتماعي خود درست عمل نكردهاند بلكه از امكانات در اختيارشان در جهت تامين منافع شخصي و جناحي بهره بردهاند. ريشه ماجرا در همين موارد نهفته است.
از ابتداي فعاليتهاي صداوسيما بعد از انقلاب با وضعيت و شرح فعاليت سازمان آشنا بوده و هستيد. به خصوص در اين يك دهه اخير تلويزيون در جهت مورد نظر شما يعني ايجاد آرامش در جامعه حركت كرده است؟ يا بعضا خودش هم بنزين بر آتش ريخته؟
اگر قرار باشد واقعبينانه به ماجرا نگاه كنيم، صداوسيما الان ديگر به آن معنا تمركز ندارد. بيشتر به گوشت قرباني شباهت دارد كه هر بخشاش دست يك جناح افتاده و آنها هم از امكانات در جهت اهداف گروهي خود استفاده ميكنند. يعني ديگر اينگونه نيست كه رسانه ملي با سياستهاي يكپارچه ملي شاهد باشيم. شما تعارض و تناقض در برنامهها زياد ميبينيد. يك شبكه مسالهاي طرح ميكند ولي شبكه ديگر همان مسائل را طوري بيان ميكند كه تمام آنچه قبلا بيان شده، مخدوش ميشود. معنياش اين است كه سياست واحد وجود ندارد؛ مثلا ميبينيد در قالب طنز سريال ميسازند ولي در عوض فرهنگ ملي و اسلامي را طوري لگدمال ميكنند كه هيچ رسانه مخالفي اينگونه نميكند. متاسفانه در صداوسيما چنين وضعيتي وجود دارد البته در گذشته اين طور نبود اما بايد اين نكته را هم در نظر بگيريم كه توسعه و گسترش فضاي صداوسيما شرايط متفاوتي حاكم كرده است. سازمان در گذشته فضاي محدودتري داشت و تمركز بخشيدن و اعمال سياست واحد سادهتر بود، امروز اما به واسطه گسترش شبكهها بعضا شاهد هستيم، سياستها با يكديگر در تعارض قرار ميگيرند و شبكه «الف» اختلافاتش با شبكه «ب» را روي آنتن بيان ميكند. يعني مسائلي كه بايد درون نظام مديريتي صداوسيما حل و فصل شود به آنتن زنده ميآيد.
اين تشتت آرا نشاندهنده چند پارگي سياست موجود بين نيروهاي خاصي كه تريبون در اختيار دارند، نيست؟ به هر حال امكانات صداوسيما در اختيار تمام طيفهاي سياسي داخل كشور گذاشته نميشود.
دو نگاه به مساله وجود دارد. يكي به زماني بازميگردد كه در دولت آقاي خاتمي نسبت به تكثر آراي موجود در كشور گشودگي داشت و بر تحمل انديشهها تاكيد ميكرد. بحث اين بود كه جامعه نگاه يكنواخت و واحد ندارد و تمامي نظرها بايد محترم شمرده شوند و جايي براي بيان داشته باشند. معتقد بودند ما از تضارب نحلههاي فكري، سياسي و انديشه متفاوت ضرر نميبينيم. بر اين مبنا صحبت شما درست است و تمام جريانهاي فكري و سياسي موجود جايي در صداوسيما ندارند حتي عليه آنها در رسانه صحبت ميشود ولي امكاني براي دفاع و پاسخگويي در اختيارشان قرار نميگيرد. در حالي كه معناي نقد ارزيابي است يعني بايد نقاط ضعف و قوت را بگوييم و راهكار ارايه دهيم. با چنين ساختاري همه از نقد حمايت ميكنند چون موجب اعتلاي فكر جامعه ميشود ولي وقتي «لاالله الاالله» را كامل بيان نميكنيم «لا» را ميگوييم و «الاالله» را نميگوييم، مشكل پيش ميآيد. به اين معنا كه حالا بخشي از نحلههاي فكري تريبون دارند و به همه ميتازند، نه تنها نقد كه تخريب هم ميكنند؛ طرف مقابل امكان پاسخگويي ندارد كه هيچ اگر زماني بخواهد پاسخ دهد هم با مشكل مواجه ميشود.
نكتهاي كه در انتقادهاي اخير به صداوسيما مطرح شد، بحث فقدان اسناد و مدارك دقيق پرداختهاي مالي افرد بود. با سابقه و تجربهاي كه داريد چنين اتفاقي در سازمان صداوسيما ميافتد كه مبالغي رد و بدل شود ولي آنچه روي كاغذ ميآيد، متفاوت باشد؟
نميتوانم درباره وضعيت امروز اظهارنظر كنم ولي زماني كه رياست سازمان را برعهده داشتم، مراجع نظارتي با جديت فعال بودند. گرچه گستردگي اعتبارات هم مثل امروز نبود كه با ارقام چند هزار ميليارد توماني روبهرو باشيم. اعتبارات محدود بود و از كانالهاي مختلف ارزيابي ميشد. برنامه به تصويب ميرسيد و بعد به سبب كيفيت «الف»، «ب»، «ج»، «د» كه داشت، بودجه دريافت ميكرد. در بخش صدا هم تقسيمبنديهاي روشن وجود داشت و حدود هزينهها مشخص بود. رقمي كه پرداخت ميشد با نظارت دقيق همراه بود و امكان سوءاستفاده در بخش تهيه و توليد وجود نداشت. امروز نميدانم وضعيت توليد به چه صورت است؟ چون ورودي ندارم، بهتر است اظهارنظر نكنم.
صداوسيما از دورهاي به بعد سياست متفاوتي در پيش گرفت و بخش اعظم توليد محتوا را برونسپاري كرد. برنامه توسط عوامل مورد تاييد با هزينه نهادهاي خارج از سازمان توليد ميشود و براي پخش در اختيار تلويزيون قرار ميگيرد. بنابراين تمركزگرايي مديريتي مد نظر شما ظاهرا از دستور كار خارج شده است؟
در برونسپاري فقط بحث هزينه مطرح نيست بلكه بحث محتوا و جامعه هدف هم به ميان ميآيد. اينگونه ميشود رسانهاي كه وظيفه تبليغ فرهنگ و ارزشهاي اسلامي و ملي را دارد به يكباره نتيجه عكس ميگيرد. كسي از راه ميرسد و به تبليغ هنر دوره شاهنشاهي ميپردازد و فرهنگ اسلامي و ارزشها را ميكوبد. ما ارزشهايي داريم كه بعضا ميبينيم در فيلم و سريال و برنامههاي تلويزيوني مورد توجه قرار نگرفته و زير سوال رفته است. برونسپاري اگر با تعيين هدف و نظارت دقيق اتفاق نيفتد، مباحث مالي كمترين خسارتي است كه وارد ميشود. از اين موارد كم نديدهايم.
چطور شد خروجي تلويزيون رفته رفته از بحث عدالت اجتماعي فاصله گرفت و امروز به جايي رسيده كه يك مزدبگير بين سبك زندگي خودش و آنچه تلويزيون تبليغ ميكند، فاصله زيادي ميبيند؟
متاسفانه يكي از پيامدهاي تغيير استراتژي كه در توليد محتواي صداوسيما اتفاق افتاده همين است. بحث توليد در اسلام محدود نشده و امري مثبت است اما آنچه مذموم شمرده ميشود، مصرفگرايي است. حالا ما مصرفگرايي را در بالاترين سطح از طريق تلويزيون و آگهيهاي تبليغاتي كه پخش ميكند، شاهد هستيم. از نوع مواد غذايي كه فرد ميخواهد مصرف كند تا نوع پوشش و آشپزخانهاي كه در آن مشغول به طبخ غذاست. وضعيتي وجود دارد كه حتي طبقات متوسط جامعه هم به آن دسترسي ندارند چه رسد به طبقات محروم. شكاف طبقاتي از همين طريق تبليغ ميشود و اين يكي از آثار همان چيزي است كه شما گفتيد يعني فاصله گرفتن از عدالت اجتماعي. اگر به توليد توجه شود و به مصرف فقط به اندازه نياز اهميت داده شود و سهمي براي اقشار آسيبپذير و محروم در نظر بگيريم، اوضاع تفاوت خواهد كرد. توجه به اقشار آسيبپذير در اسلام تحت عنوان انفاق آمده كه امري است اختياري. اقتصاددانان اسلامي هيچوقت نميگويند، توليد كم شود بلكه ميگويند از مصرف بكاهيم و به انفاق توجه ويژه داشته باشيم. بخشي از مشكلات امروز جامعه با تبليغ و توجه به بحث انفاق قابل حل است ولي متاسفانه در صداوسيما شاهد توجه به چنين مباحثي نيستيم. شما رويكرد اسلامي به اقشار آسيبپذير را نميبينيد ولي در عوض اگر به آگهيهاي تجاري قبل از برنامه، در حين پخش برنامه و در پايان برنامه توجه كنيد هيچيك از آنها با جامعه تطبيق ندارد جز يك قشر مرفه كه همه چيز دارند و اتفاقا چندان هم مشتري برنامههاي صداوسيما نيستند. اينها آسيبهايي است كه متاسفانه در صداوسيما وجود دارد و از مواردي است كه تا وقتي برايش فرهنگسازي صورت نگيرد منجر به حل مشكل نخواهد شد. ريشه حل بسياري مسائل همچنين ريشه آسيب رساندن به پايههاي فكري يك جامعه در واژه «فرهنگ» خلاصه ميشود.
اشارهتان به بحث فرهنگ اين پرسش را به وجود ميآورد كه چرا امروز با صرف بودجههاي ميلياردي در صداوسيما ديگر شاهد كيفيت دهههاي گذشته نيستيم؟ به هر حال در گذشته بودجه ساخت آثار يا بودجه كلي سازمان به اندازه امروز نبود ولي خروجي كيفيت به مراتب بيشتري داشت. همين امروز ميبينيم، صداوسيما براي سرگرم كردن مردم در دوران قرنطينه دست به دامان توليدات چند دهه قبل ميشود.
اصل چرايي را بايد از مديران جويا شويم. به نظر من وقتي اهداف از يك مركزيت برخوردار نباشد و شاهد يكپارچگي در رويكردها نباشيم هر كس به راهي ميرود. اگر امكانات در اختيار ديگراني قرار بگيرد آنها از امكانات در جهت ذهنيت و پيشينه خودشان استفاده ميكنند. مثالي ميزنم؛ زمان شاه سريالي به نام «جاده ابريشم» به قلم آقاي علي حاتمي از نويسندگان و كارگردان توانا نوشته شد. در همين اثنا انقلاب به وقوع پيوست و كارگردان فرصت ساخت پيدا نكرد، بعد از انقلاب وقتي من رياست صداوسيما را برعهده داشتم آقاي حاتمي به سازمان آمد و درخواست مجوز ساخت داد. سناريو را به شوراي طرح و برنامه سپردم، آنها هم بعد از مطالعه گفتند اين سناريو رضا شاه را به عنوان جاده ابريشم تمدن ايران جديد قرار داده و حاصل كار چنين نگاهي است. بعد با آقاي حاتمي قراري گذاشتم و با ساخت مخالفت كردم؛ گفتم امروز ديگر انقلاب شده اگر مايل باشيد، ميتوانيد سناريو را تغيير دهيد و بسازيد. ايشان هم پاسخ داد، سناريو را زمان شاه نوشتهام، زمان شما ميسازم و در دولت بعد پخش ميكنم. منظورش اين بود كه حالا تا سريال ساخته شود احتمالا جمهوري اسلامي سرنگون ميشود و جايش دولت ديگري ميآيد. مدتي گذشت و برخلاف نظر ايشان نظام جمهوري اسلامي باقي ماند و با اقتدار بيشتر هم ادامه داد و كسي نتوانست سرنگونش كند. آقاي حاتمي دوباره مراجعه كرد و گفت زحمت كشيدهام، ميخواهم بسازم. در نهايت با پذيرش تغييرات مد نظر، سريال «جاده ابريشم» تبديل شد به سريال «هزاردستان» كه فجايع حكومتهاي قاجار و پهلوي را نشان ميداد. وقتي نظارت وجود داشته باشد اين طور خروجي ميدهد ولي وقتي كار رها باشد، افراد فكر ميكنند هر كار دلشان بخواهد، ميتوانند انجام دهند. آن دوران ما انواع سريال و برنامههاي آموزنده، تاريخي و سياسي مناسب سنين متفاوت توليد كرديم. امروز اين طور نيست و وقتي سريال ساخته ميشود به گروه سني كه پاي تلويزيون نشسته، توجه نميكنند.
البته امروز اين شكل تمركزگرايي مد نظر شما ديگر پذيرفته نميشود و هنرمندان مقاومت ميكنند.
ما آن زمان عوامل توليد به خصوص كارگردان و تهيهكننده را به اندازه نياز شبكهها در اختيار سازمان داشتيم. اگر كسي به ما «نه» ميگفت، آنتن بدون برنامه نميماند و براي همه چيز برنامهريزي و زمانبندي وجود داشت، مطابق خواستهها و انتظاراتي كه داشتيم هم به هر يك بودجه و امكانات ميداديم. امروز اگر اين طور نباشد بايد گفت اوضاع از دست در رفته است. اين مركزيت در هدفگذاري و اعمال هدفها بايد پيشبيني شود، در مقابل اگر اختيار به دست تهيهكننده و كارگردان باشد، كار درست پيش نميرود. امكان دارد، افراد اختيار بگيرند ولي براي رسيدن به اهداف خودشان مثلا در زمينه ارزان تمام كردن پروژه يا استفاده از رانت، كار را به دست ديگري بسپارند. به نظرم نكته اصلي در ايجاد تمركز در سازمان و نظارت دقيق بر اعمال اهداف مورد نظر در توليد برنامههاست. دليل اينكه ميبينيم، محتواي برنامهها بعضا با اصول در تعارض قرار ميگيرند همين تصميمگيري گروهي(جناحي) است.
تمام اين صحبتها يعني اين ره كه راه صداوسيماست، غلط است؟
بله متاسفانه با اين سياق ره به تركستان است. تركستان از اين جهت كه كارهاي متناقض صورت ميگيرد. يعني اگر كار خوبي هم اتفاق بيفتد مثلا مانند كارهاي راديو معارف با كار غلط يك جريان ديگر در شبكه ديگر خنثي ميشود و ادامه پيدا نميكند. ذهن فعال است، تاثير ميپذيرد و رفتار متناقض در تلويزيون تاثير تمام تلاشهاي صورت گرفته را بينتيجه ميگذارد.
اگر قرار باشد واقعبينانه به ماجرا نگاه كنيم، صداوسيما الان ديگر به آن معنا تمركز ندارد. بيشتر به گوشت قرباني شباهت دارد كه هر بخشاش دست يك جناح افتاده و آنها هم از امكانات در جهت اهداف گروهي خود استفاده ميكنند.
ما مصرفگرايي را در بالاترين سطح از طريق تلويزيون و آگهيهاي تبليغاتي كه پخش ميكند، شاهد هستيم. از نوع مواد غذايي كه فرد ميخواهد مصرف كند تا نوع پوشش و آشپزخانهاي كه در آن مشغول به طبخ غذاست. وضعيتي وجود دارد كه حتي طبقات متوسط جامعه هم به آن دسترسي ندارند چه رسد به طبقات محروم.