گروه اجتماعي
روزنامهنگاري پيش از شيوع كرونا نيز چندان روزگار خوشي را از سر نميگذراند، حالا نيز شيوع اين ويروس، ضربهاي است ديگر بر جان نحيف مطبوعات كاغذي ايران. اگر روزگاري بود كه كيهان و اطلاعات به چاپ چندم ميرسيدند و تيراژ انتشار روزنامهها گواهي بر استقبال مخاطبان بود، حالا عادت روزنامهخريدن و روزنامهخواندن به ويژه در قشر جوانان غايب است و گوشيهاي هوشمند و شبكههاي مجازي غريزه انسانهاي عصر جديد را براي دانستن احوال جهان پيرامونشان دستخوش تغيير كرده است. اما در همين جهان دگرگونشده و در كشورهايي ديگر، منبع موثق اطلاعات و تحليل اوضاع روزگار، روزنامههاي معتبر هستند. مجيد رضاييان، روزنامهنگار و پژوهشگر روزنامهنگاري كه از بنيانگذاران روزنامهنگاري پس از جنگ به حساب ميآيد و در سال ۷۳ توانست سبك تازهاي با عنوان «سبك خبري- گزارشي» را به جامعه روزنامهنگاري عرضه كند، همچنان معتقد است كه سلاح روزنامهنگاري كاغذي قويتر از جريان برقآساي رسانههاي آنلاين است. رضاييان پيش از اين، چه در رساله دكتري و چه در مقالات و گفتوگوهاي متعدد خود بارها از ضرورت روزنامهنگاري تحليلي سخن گفته است و پيش از ورود به هزاره جديد در سال 1377 با انتشار روزنامه «انتخاب» سبك تحليلي را در روزنامهنگاري اجرايي كرد. حالا و در گفتوگو با «اعتماد»، رضاييان در جهان انفجار اطلاعات و انبوه رسانهها، همچنان يك نقش اساسي براي روزنامههاي مكتوب قائل ميشود: ارايه پاسخهاي تحليلي و مكتوب، پاسخهاي مستندي كه امثال آنها در انبوه رنگارنگ رسانههاي مجازي به چشم نميخورد. اين محقق گرچه موانعي را بر سر روزنامهنگاري تحليلي برميشمارد، با اين حال معتقد است كه اگر اين موانع دست روزنامهنگاران را از بيان چرايي مسائل ميبندد، همچنان راه بيان چگونگي برخي سوژهها باز است، او معتقد است: «درست است كه محدوديت وجود دارد اما نبايد اين محدوديت باعث ضعف كار شود.»
پيش از شيوع ويروس كرونا هم روزنامه كاغذي در ايران طرفداري نداشت و حالا هم با شيوع كرونا اوضاع رو به وخامت است. به نظر شما محتواي روزنامهها در اروپا، امريكا، هند، ژاپن و... به چه شكل است كه مردم در هر شرايطي نياز به خواندن دارند؟
مطبوعات، به معناي روزنامههاي كاغذي، از روزي به چالش كشيده شدند كه همراه با وبسايتها، به دنياي آنلاين وارد شديم. فاصله سالهاي ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵، «وب يك» يا جامعه اطلاعاتي، شكلگيري عصر انفجار اطلاعات را رقم زد. پس از اين دوران و از سال ۲۰۰۵، ما به جهان «وب دو» قدم گذاشتيم. نقطهعطف اين جهان، ورود شبكهها و سايتهاي مجازي از دستگاههاي كامپيوتر به گوشيهاي همراه بودند. نتيجه اينكه انفجار اطلاعات در دوره قبلي، حالا بدل به انفجار متنها و اخبار شد، رسانهها به چالش كشيده شدند. علاوه بر اين، در اين جهان جديد مخاطبان ضمن دريافت اطلاعات، خود نيز ارسالكننده هستند و حالا حضور آنها نيز در قاموس شكلي از رسانه در جهان مجازي ملموس است.
از طرفي ديگر، مخاطبان دريافتند كه شبكههاي اجتماعي جوابگوي سوالها و نيازهاي تحليلي آنان نيست و انبوهي از اخباري در اين شبكهها به چشم ميخورد كه نميتوان به سادگي صحت و سقم آنها را تاييد كرد. اين نقطه، نقطه تمايز روزنامههاست. روزنامهها ميتوانند اينجا با ارايه پاسخهاي تحليلي و مكتوب، نياز مخاطبانشان را رفع كنند.
عدهاي معتقدند با توجه به رشد و توسعه روزنامهنگاري آنلاين و شبكههاي اجتماعي، ديگر نيازي به روزنامهنگاري مكتوب نيست. به نظر شما روزنامهنگاري آنلاين رقيب روزنامهنگاري مكتوب است يا اين دو مكمل و ياريدهنده هم هستند؟
شبكههاي مجازي با دو آسيب روبهرو هستند: يكي فقدان مشروعيت و ديگري فقدان سنديت. اين فقدان اطمينان تام كاربران را به اين شبكهها مخدوش ميكند. بهرغم تفاوتهاي روزنامهنگاري آنلاين با روزنامهنگاري مكتوب، مسير اين دو از هم متفاوت نيست. روزنامهها مطالب خود را در فضاي مجازي بارگذاري ميكنند، اما نه تمام و كمال، با اين حال امكان ارايه گوشهاي از مطالب روزنامهها در فضاي آنلاين به منظور جذب مخاطب همچنان برقرار است.
از طرفي ديگر، وبسايتها بيشتر در حوزه خبر متمركزند. اين ويژگي راه را براي روزنامهها باز كرد تا از ژانر روزنامهنگاري خبري، به سوي ژانر روزنامهنگاري تحليلي گام بردارند. نتيجه اينكه تا آن زمان كه روزنامهنگاري تحليلي جدي گرفته نشود، رسانه مكتوب ما رنگ موفقيت را به خود نخواهد ديد و مخاطبان جذب روزنامهها نخواهند شد. افزون بر اين، مخاطبان نيز در غياب گزارشهاي تحليلي روزنامهها، چگونگي و چرايي سوژههاي جهان اطرافشان را از مطبوعات معتبري چون واشنگتنپست و نيويوركتايمز پيگيري ميكنند.
گذشت زمان، روزنامهنگاري را جدي كرده است، حالا توليد محتوا، به معناي مطالعات روزنامهنگاري حرفهاي مهارتهاي پيچيده و گستردهتري را ميطلبد. نوشتن «وي گفت» «وي افزود» نه تنها مخاطبان را جذب نميكند، بلكه مانع اقناع آنها هم ميشود. بنابراين چاره در يك كلمه خلاصه ميشود: روزنامهنگاري تحليلي.
روزنامهها بايد بيشتر سمت سوژههاي خاص بروند و اين سوژهها را تا جايي كه ميتوانند، گسترش دهند؛ يا اينكه در قالب روزنامهنگاري آنلاين، توليد محتوا كنند. علاوه بر اين توليد محتواي نسخههاي كاغذي روزنامهها بايد محتوايي مجزا از نوشتههاي شبكههاي آنلاين باشد.
اگر فرض را بر اين بگيريم كه فرهنگ غالب در جامعه ما، فرهنگ شفاهي است تا فرهنگ مكتوب و علاقه به شنيدن از علاقه به خواندن پيشي ميگيرد، به نظر شما در بستر اين فرهنگ شفاهي چه كارهايي بايد انجام بدهيم تا بتوانيم مطالعه و فرهنگ خواندن را توسعه دهيم؟
عادت و رفتار مردم يك كشور به سه معيار فرهنگ، هنر و تمدن وابسته هستند. ما به فرهنگ پيشين خودمان و آنچه از گذشته به ما ارث رسيده است، بيشتر بها ميدهيم تا تمدن. به اين دليل چاره، تغيير سوي نگاه از گذشتهگرايي به سوي اكنونگرايي و آيندهگرايي است. علاوه بر اين، كشورهاي با سياست چندصدا، احزاب مختلفي دارند و در اين كشورها، آزادانه، خواسته يا ناخواسته صداهاي مختلفي به گوش ميرسيد. كشورهايي با دموكراسي اقتصادي كه در آنها بخش خصوصي قوي است، انجمنهاي كارگري نيز بالطبع قوي هستند و در اين كشور سه چيز بسيار عزيز است: تئاتر، كتاب، ماليات.
اين سه مولفه مشخص ميكنند قانونمداري، فرهنگ و تمدن، چه در سوي دولت و چه در سمت مردم، وجود دارد يا خير. اين مولفهها مشخص ميكنند كه يك دولت چقدر «پاسخگو» است و چقدر مردم «پايبند» قانون هستند. در كشور ما نرخ مطالعه پايين است و كسي به تئاتر بهايي نميدهد. اسفبار است اما اگر تئاتري كمدي باشد، سه ماه روي سن ماندگار ميشود، اما اگر تئاتري آذوقهاي براي انديشه فراهم كند، اما از مرحمت چهرههاي سينمايي بيبهره باشد، حتما محكوم به شكست ميشود.
وضعيت ماليات نيز كم از اين داستان ندارد. مردم به زور ماليات ميدهند و دولت در قبال شيوه خرج آن پاسخگو نيست. راهكار بالا بردن سرانه مطالعه آگاهي مردم است، آگاهي از اينكه متضررشدن آنها، ناشي از مطالعه كم و ناآگاهي است، يعني بايد مردم را از طريق آسيبهايي كه ميبينند، متوجه خودشان كنيم.
تلاش براي فرهنگسازي از قبل اشاره به سرانه پايين مطالعه و دستور به كتابخواندن مردم را نه به آگاهي ميرساند و نه عمل. اما بيان اينكه در اين شرايط نابسامان اقتصادي كه هرروز آن را شاهد نوساناتي هستيم، اين ناآگاهي ماست كه سبب ميشود در اين شرايط، نه بدانيم كه چاره چيست و نه حتي واكنشي داشته باشيم. ذكر اين نكته كه انتظار تنآساي ما براي ورود شخص ديگر و سامانشدن اوضاع از مطالعهنكردن و ناآگاهي ماست قطعا تاثيري عميقتر بر جان مردم ميگذارد.
البته مطالعه صرفا به معناي رمانخواندن نيست، اينطور نيست كه هر كه بيشتر رمان بخواند باسوادتر است. منظور از مطالعه، خواندن كتاب در حوزه تخصصي هر فرد است. به اين شكل هم نرخ مطالعه بالا ميرود و هم افراد متوجه ميشوند كه مشكلاتشان ريشه در فقدان مطالعه و آگاهي در حوزههاي تخصصيشان است. در اين زمينه مسووليت بر دوش روزنامهها هم سنگيني ميكند و آنها هم بايد با توليد محتوا و سوژههاي جذاب مخاطبان خود را جذب كنند.
با گسترش رسانههاي آنلاين قرار بود مطبوعات از خبر فاصله گرفته و به سمت گزارشهاي تحليلي، تفسيري و توصيفي حركت كنند. چرا اين اتفاق نميافتد؟ آيا اين ضعف به توانايي خبرنگاران ما برميگردد يا نگاه رسانهداران يا اساسا خارج شدن مطبوعات از ريل به دليل افت و خيزهاي سياسي و اجتماعي جامعه ايران؟
مسلم است كه اگر ما در روزنامهنگاري تحليلي پيشرفتي نكردهايم، كمكاري روزنامهنگاران تنها علت نيست، بلكه افتوخيزهاي اجتماعي و سياسي هم در اين مسير نقش خود را بازي كردهاند. اگر به بخش خصوصي اهميت ميداديم، در ادامه آن آزادي هم داشتيم، اما ما هنوز به اين موضوع باور نداريم.
رسانه يعني آزادي بيان. نه ميتوان چيزي از آن كاست و نه ميتوان چيزي به آن افزود. مسلما رسانهها در مواقعي در جستوجوي سوژهها و پاسخهايي براي آنها بودند، اما موانع و سانسور بر سر راه آنها قامت كشيد. اما حتي اگر سر راه مطالب تحليل سانسور بود و نميتوانستيم از چرايي آنها بگوييم، لااقل از چگونگي آنها ميتوانستيم بنويسيم. اشاره به چگونگي هم راهگشا بود زيرا مردم خودشان به چرايي ميرسند. درست است كه محدوديت وجود دارد اما نبايد اين محدوديت باعث ضعف كار شود.
مردم ما خرجهاي واجبتري دارند و شايد به دليل شرايط اقتصادي است كه هر روز نميروند روزنامه بخرند. نظر شما درباره يارانه فرهنگي چيست؟ بهتر نيست كه دولت يارانه فرهنگي را به جاي رسانهداران مستقيما به مردم بدهد؟
كلمه يارانه به نظر من به اين معنا است كه دولت خودش را بدهكار بداند و رسانهداران خودشان را طلبكار. بنابراين اين ديدگاه از ريشه غلط است. وظيفه دولت اين است كه بخشي از ماليات اخذشده را به فرهنگ بازگرداند. يكي از مسيرهاي بازگشت اين ماليات به فرهنگ نيز رسانه و توسعه رسانه است.
يارانه از آن مردم است و دولت صرفا وظيفه تقسيم آن را به عهده دارد. حال چرا وظيفه دولت است؟ زيرا يارانه از افزايش قيمت حاملهاي انرژي تامين ميشود. بنابراين زماني كه ما از يارانه صحبت ميكنيم، اين يارانه بايد سازوكاري داشته باشد كه به تقويت زيرساختهاي رسانهها منتهي شود، چه رسانههاي مكتوب، چه رسانههاي ديداري و شنيداري و چه رسانههاي ديگر.
به تجربه ديدهايم كه رسانهاي ميسازند، آن را سر و سامان ميدهند و بعد به همه ميگويند يارانه به فلان رسانه ميدهيم، اما آخر كار قاعده اين است كه اگر رسانه دست از پا خطا كند، يارانهاش قطع ميشود. به اين شكل است كه روزنامهنگاري از بين ميرود و در نتيجه مطبوعات ما ضعيف ميشود.
روزنامهنگاري توسعه يا ژانري كه در آن رسانه دغدغه توسعه سياسي، اقتصادي، فرهنگي و انساني دارد، در اين فضا چگونه تعريف ميشود؟
سوال شما بايد درباره روزنامهنگاري تحليلي باشد، به اين دليل كه اين ژانر نياز حال ماست. روزنامهنگاري توسعه روزنامهنگاري دولتمحور است، روزنامهنگاري حكومتمحور است، روزنامهنگاري است كه طبق آن، اگر در كشور پيشرفتي حاصل شود، اين پيشرفت به جريان تبديل ميشود و روزنامهنگاري به عنوان يك پشتيبان، از آن حمايت و براي آن توليد محتوا ميكند و به مردم آموزش ميدهد. به نظر شما ما در چنين موقعيتي هستيم؟ در واقع اين سوال شما از واقعيت كشور دور است. زماني ما ميتوانيم درباره روزنامهنگاري توسعه صحبت كنيم كه توسعه وجود دارد و روزنامهنگاري در اين راه به توسعه كمك ميكند.
نياز ما روزنامهنگاري تحليلي و ژانر روزنامهنگاري تحليلي است، زيرا اين ژانر موضوعات را به شكل كوتاهمدت در نظر ميگيرد، به پرسشها پاسخ ميدهد و به سوژهها ميپردازد. اما در روزنامهنگاري تحقيقي هيچ كوتاهمدتي در كار نيست. در اين ژانر، سوژه تا زماني پيگيري ميشود كه به نتيجه برسد و سرانجام و پس از نائل شدن به نتيجه، ماحصل كار منتشر ميشود. حال اين پرسش مطرح است كه براي رسيدن به اين دو ژانر روزنامهنگاري، يعني روزنامهنگاري تحليلي و تحقيقي، يك روزنامهنگار چقدر بايد مصونيت و امنيت داشته باشد؟ مصونيت ديپلمات و قضايي در همه جاي دنيا امري پذيرفتهشده است، مصونيت روزنامهنگار نيز امري پذيرفتهشده است اما چرا در كشور ما روزنامهنگار مصونيت ندارد؟ آيا روزنامهنگار زماني كه ميخواهد كسب خبر و اطلاعات كند، به يك سوژه بپردازد و به يك پرسشي پاسخ دهد، مصونيت دارد؟ به همين دليل مصونيتداشتن روزنامهنگاران و تحليل پرسشها از طريق روزنامهنگاري تحليلي بحث امروز ماست و اهميت دارد.
اگر ما در روزنامهنگاري تحليلي پيشرفتي نكردهايم، كمكاري روزنامهنگاران تنها علت نيست، بلكه افتوخيزهاي اجتماعي و سياسي هم در اين مسير نقش خود را بازي كردهاند. اگر به بخش خصوصي اهميت ميداديم، در ادامه آن آزادي هم داشتيم، اما ما هنوز به اين موضوع باور نداريم.