اشارهاي نه چندان بايسته به بازيگري كه در غربت درگذشت
شكوه نجمآبادي و حافظه مخدوش ما
بابك احمدي
درگذشت شكوه نجمآبادي، بازيگر تئاتر و سينماي ايران در رسانههاي داخلي بازتاب چنداني نداشت. مهمترين دليل اين موضوع شايد تغيير نسلي و رفتوآمدهاي پيدرپي خبرنگاران در حوزه هنرهاي نمايشي ظرف بازههاي زماني كوتاه باشد كه البته يكي از آسيبهاي جدي فعاليت خبرنگاري و روزنامهنگاري در كشور است. اتفاق غمانگيزتر زماني رخ نشان ميدهد كه جستوجوي مجازي و اينترنتي هم آورده چنداني ندارد؛ نه يادداشتي درباره اين بازيگر توانا به گفته همنسلانش و نه تصوير و آرشيو درستي از آنچه به يادگار گذاشت و رنجي كه برد. اين آخري يعني فقدان آرشيو قابل اتكا و اعتنا هم ضعف جدي ديگر حوزه هنرهاي نمايشي است؛ گرچه هر چند سال يك بار مديري ميآيد و در همين باره به جماعت تئاتر وعده سرخرمن ميدهد و ميرود. آرشيو، موزه و فعاليت طولانيمدت خبرنگار تخصصي يك حوزه به كار چنين مواقعي ميآيد، وقتي قرار است رسانه به يكي از وظايف ذاتياش يعني نگاه به گذشته و ترسيم خط و خطوط امروز و فردا را پيش چشم خواننده ترسيم كند. حالا اين فقدانها را به انقطاع مستمر تاريخ معاصر كه تجربه كرده و ميكنيم پيوند دهيد، تجسم ماجرا باعث ميشود خودم هم فكر كنم اگر الان مثلا مينويسم شكوه نجمآبادي از دانشآموختگان مكتب مهين و مهرداد اسكويي در «تئاتر آناهيتا» بود و يكي از بازيگران تواناي دهه 40- حتي پيش از شكلگيري «كارگاه نمايش» كه اين روزها مدام به آن منسوب ميشود- اتفاق عجيبي است. بهترين راه فهم اينكه يك بازيگر چه اندازه در روزگار خودش موثر و كاربلد بوده و خواهان داشته، رجوع به فيلمها و تئاترهاي جريانسازي است كه در آنها به ايفاي نقش پرداخته؛ كارنامه نجمآبادي از اين حيث خيرهكننده است. اين بازيگر خيلي پيش از مهاجرت به فرانسه در اواخر دهه 50 شمسي حتي خيلي پيش از آنكه پيتر بروك فرانسوي تصميم بگيرد با حضور بازيگران نامآشناي ما و هنرمندان بينالمللي در ايران تئاتر كارگرداني كند، روي صحنهها خوش ميدرخشيد. اين روزها ميخوانم كه نجمآبادي بعد از حضور در اجراي «پژوهشي ژرف و سترگ و نو، در سنگوارههاي دوره بيست و پنجم زمينشناسي و...» نوشته عباس نعلبنديان و كارگرداني آربي اوانسيان ديده شد درحالي كه همين اندك كاغذ و نوشته رسيده به امروز ما از گذشته نشان ميدهد او حتي پيش از اين اجرا در جشن هنر هم حضور درخشاني داشته، گو اينكه زني بوده به غايت تندخو و به قول امروزيها «بياعصاب» و پرخاشگر. يكي از نكات عجيب فعاليت حرفهاي نجمآبادي همكاري با هنرمندان نوگرا و صاحبنام تئاتر ايران است، اسامي را مرور كنيم. اسكوييها، آربي اوانسيان، ركنالدين خسروي، پري صابري، اسماعيل خلج، حميد سمندريان، رضا قاسمي و.. . كنار هم قرار گرفتن اين اسامي به بهانه مرور كارنامه يك بازيگر تئاتر فقط و فقط يك معني دارد، اينكه چهره مورد نظر به قدري توانا بوده كه ميتوانسته هنرش را با خواست و امكانات متفاوت هر كدام از اين كارگردانان كه بعضا از يكديگر فاصله 180 درجهاي داشتند، وفق دهد. در سينما هم اگر به حضور در فيلم مهم «گاو» ساخته داريوش مهرجويي اشاره كنم، كافي است تا برسيم به گفتوگويي كه درباره اين بازيگر انجام دادهام و همين روزها در روزنامه منتشر ميشود.