ادامه از صفحه اول
درسي از زلزله 1376 قائن
همين گسل در 20 ارديبهشت 1376 موجب زلزله اردكول قائن شد. توجه كنيم كه در 3 رخداد شديد طي سالهاي 1357 تا 1376 جمعا كمتر از 2000 نفر كشته شدهاند. اين مساله دليلي ندارد جز آنكه منطقه بسيار كمجمعيت است و اين از بخت خوب ماست كه زلزلههاي پي در پي شديد در دهههاي اخير در منطقههاي پرجمعيتي مانند تهران، مشهد و تبريز رخ ندادهاند. طي 3 دهه گذشته و از بعد از زلزله 31 خرداد 69 منجيل آييننامه 2800 به صورت جدي در احداث ساختمانها مطرح و به كار گرفته شد. برآورد ميشود كه شهر تهران در سال 1369 شش ميليون و دويست هزار نفر جمعيت داشته و جمعيت شهرهاي استان تهران به غير از شهر تهران حدود يك و نيم ميليون نفر بوده است. بنابراين كل جمعيت محدوده تهران و البرز در سال 1369 حدود 7 ميليون و 700 هزار نفر بوده است. اين محدوده در سرشماري سال 1395 جمعيتي بالغ بر 16 ميليون نفر داشته است(اكنون در ابتداي سال 1399 جمعيت آن حدود 17ميليون نفر برآورد ميشود). اين بدان معني است كه طي 30 سال گذشته، جمعيت اين پهنه بيش از دو برابر شده است(جمعيت ايران از حدود 55 ميليون نفر در سال 69 به 81 ميليون نفر در سال 95 و حدود 83 ميليون در ابتداي 1399 رسيده: حدود 1.5برابر). آمار فوق نشان ميدهد كه رشدي كاملا نامتوازن و مخاطرهآميز طي 3 دهه گذشته به سوي مركز كشور رخ داده است.
به دليل جمعيتي كه مدام در اين منطقه بيشتر ميشود، بيشتر شدن ريسك در پهنه پيرامون اين گسلهاي تهران به ويژه در دهه 1395-1385 بسيار مهم است. در منطقه جنوب غرب و غربي تهران در 4 شهر اسلامشهر، شهريار، شهر قدس و ملارد بر پايه سرشماري 1395 جمعيتي حدود 2 ميليون و 400 هزار نفر زندگي ميكنند.
متاسفانه گسلهاي فعال نيز مانند گسل شمال تهران و گسلهاي كهريزك و ري و اشتهارد، كرج، و شمال قزوين و گسلهاي فعال ولي كوچكتري مانند گسل طرشت و چيتگر و... امروزه همگي در پهنه شهري جاي گرفتهاند(شهرسازي در 6 دهه اخير روي اين گسلها صورت گرفته است). در شرايط آسيبپذيري بالا، معرضيت جمعيتي بالا نمايانگر سكونت حدود 5/5 ميليون نفر در حريم يا نزديك گسلهاي فعال در اين ناحيه است. هنگام رخداد سوانح، هماهنگي بين مديران زيرساختهاي اساسي يك جامعه در امدادرساني و كاهش پيامدهاي سانحه بسيار حائز اهميت است. يكي از مهمترين اين زيرساختها بيمارستانها هستند. نحوه توزيع بيمارستانها در شهر، سهولت دسترسي به آنها، تجهيزات اضطراري موجود در بيمارستانها، استحكام ساختمان آنها و... از مهمترين نكات در مطالعه ريسك سوانح طبيعي از نقطه نظر نظام سلامت هستند. در يك برآورد اوليه، توزيع بيمارستانهاي موجود در شهر تهران نشان ميدهد كه اكثر بيمارستانهاي موجود در شهر تهران عمدتا در يك راستاي شمالي- جنوبي متمركزند و در صورت رخداد زلزله شديد، مردم ساكن در مناطق شرقي و غربي شهر تهران با مشكل امدادرساني و دسترسي به بيمارستانهاي اصلي شهر تهران مواجه خواهند شد. درس اصلي زلزلههاي مهم 6 دهه اخير ايران، تلاش در جهت افزايش تابآوري، جلوگيري از ايجاد ريسكهاي جديد و تلاش تدريجي براي كم كردن ريسك زلزله در مهمترين محدودههاي جمعيتي ما- شهر تهران- است. در تمامي اين برنامهها اولويت اول كاهش تلفات انسان، و بهرهگيري از نيروهاي نخبه متخصص براي كاهش ريسك است. گام اول جلوگيري از بيشتر شدن تمركزهاي بزرگ جمعيتي در نواحي خطرناكي مانند تهران است.
نقش جديد طالبان
خشونت را خواهد داشت؟ اين مساله خيلي سادهانگارانه است كه تصور كنيم طالبان از مبارزه مسلحانه براي تصرف كابل دست برخواهد داشت؛ آنهم در مقابل دولت كابل كه زير فشار اختلاس، عدم كارآرايي و دوگانگي ضعيفتر از هر زمان ديگر است. اريك مارگوليس تحليلگر معروف معتقد است امريكا به خاطر سه مساله به دخالت نظامي در افغانستان پرداخت. نخست به خاطر عدم موفقيت در جلوگيري از حادثه تروريستي 11 سپتامبر 2001 در نيويورك. تجاوز نظامي به افغانستان كوششي براي مخفيسازي ناكامي دولت بوش در نيويورك بود. دوم، هدف فرصتطلبانه براي ايجاد لوله انتقال گاز از تركمنستان به پاكستان از طريق افغانستان. اين هدف هيچگاه محقق نشد و سوم سلطه بر افغانستان براي داشتن موقعيت مهم در صحنه شطرنج جهاني قبل از دسترسي چين. ظاهرا هدف سوم براي امريكا مهمتر از دو هدف اولي بود. قدرت طالبان ريشه در حركت جنبش دئوبندي در پاكستان، حمايتهاي همهجانبه سيا و ارتش پاكستان به ويژه سازمان اطلاعاتي ارتش پاكستان، حمايت اكثريت قوم پشتون و به ويژه روستاييان در افغانستان دارد. روستاييان و ساكنين شهرهاي كوچك و حومه شهرهاي بزرگ خود را قرباني سيستم غيرعادلانهاي ميدانند كه توسط امريكاييها ايجاد شده است. طالبان با دعوت به سادگي، رفع اختلافات طبقاتي و مبارزه با اختلاس ميتوانند تودههاي ساده را دور هم جمع كنند، به آنها در مزارع ترياك كار بدهند، بچههاي افغاني را در مدارس وهابي طالباني آموزش رايگان بدهند و در آرزوي ايجاد حكومت ناب اسلامي به حذف و كشتار ديگران دست بزنند. نبايد از نظر دور داشت امريكايي كه صدها ميليارد دلار در افغانستان هزينه كرده، صرفا به خاطر عدم موفقيت نظامي اين منطقه را ترك كند. بازگشت طالبان به معناي ايجاد اخلال در ثبات منطقه از جمله اخلال در پروژه چين – پاكستان، تضعيف مرزهاي ايران و ايجاد نفوذ و آشوب در آسياي مركزي است. پروژه چيني راه ابريشم قرار است افغانستان را به تركمنستان – قفقاز و اتحاديه اروپا وصل كند. بدون افغانستان؛ چين بايد راه طولانيتري را از سمت كوههاي تاجيكستان انتخاب كند. افغانستان با طالبان در خدمت امريكا يعني قطع ارتباط بين آسياي مركزي، خاورميانه و اروپا خواهد بود. طرح امريكا خيلي ساده به اين معنااست كه اگر دشمنت را نميتواني شكست بدهي، او را حداقل مشغول كن. در اين شطرنج سياسي، ايران، چين و روسيه سه دشمن و رقيب امريكا قرار دارند. نقش اين سه كشور در اين برهه بسيار خطير است و علاوه بر حمايت از دولت كابل، بايد مانع از ايجاد درگيري و جنگ دوباره در افغانستان و مهار طابان شوند.