حذف سينما و مصائب آينده
احسان زيورعالم
«در اكران سينماها حدود ۳۵ درصد هزينه فيلم برميگردد؛ ولي بر اساس توافقي كه اينجا ما با VODها داريم ۷۰ درصد هزينه برميگردد. در نتيجه اگر فيلم، يك ميليارد تومان بفروشد، ۷۰۰ ميليون تومان آن برميگردد. اگر قرار بود ۷۰۰ميليون تومان در سينما به دست بياوريم، فيلم بايد چيزي حدود دو ميليارد ميفروخت.» اين بخشي از گفتوگوي رامبد جوان با روزنامه هفت صبح به مناسبت پخش فيلم «طلا» در فضاي مجازي است. كليت اين چند جمله جذاب است. يك وضعيت خوب براي سازندگان فيلم كه ميتواند انگيزه بيشتري در توليد اثر هنري برايشان فراهم كند؛ اما به ياد داشته باشيم چند نظري از سوي رامبد جوان محصول رويدادهاي اخير و ظهور پاندمي كروناست. VODها پديده تازهاي نيستند. آنان چند سالي بخشي از اقتصاد سينما را تشكيل دادهاند و به واسطه پخش سريالهاي شبكه خانگي مقبول واقع شده بودند. با اين حال با وجود سينما، VOD بستر ثانويه هنر سينما به حساب ميآمد. به عبارتي اين بستر براي زماني بود كه فيلم از روي پرده پايين ميآمد و به دنبال سوددهي بيشتر يا جبران ضرر خود ميرفت. حالا سينماها بسته هستند. فيلمها پشت صف اكران ماندهاند و چند فيلم هم اندكي تا به سرانجام رسيدن فاصله دارند. با سفيد شدن اوضاع، سينما با حجم بالايي از فيلمها روبهرو ميشود كه ظرفيت اكرانش را نخواهد داشت. در ضمن بيشتر فيلمهاي مانده نيز سرمايه راكد به حساب ميآيند و بايد نقد شوند تا بتوانند به فرصت توليدهاي بعدي بدل شوند. به گفتههاي رامبد جوان بازگرديم؛ اگر فيلم پشت اكران قيد پرده را بزند و روي VOD منتشر شود – منهاي هراس از خطر دانلودهاي غيرقانوني – ميتواند در كوتاهمدت هزينه توليد خود و شايد سود مناسبي بازگرداند. مهمتر آنكه با دامنه وسيعتري از مخاطبان روبهرو ميشود. VOD دسترسي عمومي را گسترش داده است و بالاخره مردم بيش از سينما، به اينترنت دسترسي دارند. تا اينجاي كار خوب است؛ اما از اين نقطه به بعد وضعيت ميتواند بغرنج شود؛ از نقطهاي كه مزه سوددهي بيشتر در بستر VOD به دهان تهيهكنندگان مزه كند. با نگاهي تاريخي به تاريخ سينما و نسبت آن به بازار ميتوانند به راحتي دريافت بهبود وضعيت فروش برابر با بهبود وضعيت هنري نيست. عموما تهيهكنندگان با درك اينكه ميتوانند در يك پروسه تازه پول بيشتري كسب كنند، مسيري را به نحوي طي ميكنند كه ارزش هنري كاسته شود و سوددهي در بازار و گيشه افزايش يابد. مثلا در بازگشت فيلمفارسي در دهه 80 از يك وضعيت معمولي و در نتيجه فروش خوب، به يك وضعيت فاجعهبار با فروش بد رسيديم. در آن روزگار عسرت، وقتي «نهنگ عنبر» با بازآفريني دهه 60 فيلمفارسي را زنده كرد، نتيجه كار سوق يافتن بازار به سمت بازآفريني دهه 60 و فاجعههاي بعدي بود. درمورد پديده جواد عزتي نيز اين موضوع صادق است. حتي درمورد ابراهيم حاتميكيا نيز اين مورد قابلمطالعه است. با چنين سابقهاي در سينماي ايران ميتوان پيشبيني كرد چه آيندهاي در انتظار سينما و VOD خواهد بود. پخش فيلم در بستر آنلاين به معني خروج از صف اكران است و دور زدن برخي از كاغذبازيها و دردسرهاي مرسوم است. همچنين فيلم ديگر در بازي رسانهاي ميزان فروش قرار نميگيرد. پخشكننده و سايت بليتفروشي و سهمهايشان هم حذف ميشود سپس امور مالي نيز به نفع تهيهكننده تمام ميشود. فروش در VOD به معني سرعت بازگشت سرمايه و سرعت ورود يك تهيهكننده به پروژهاي ديگر است. همچنين تهيهكننده درگير قوانين مرسوم هم نميشود كه نتواند در يك زمان واحد دو فيلم براي اكران داشته باشد. اين ارزانسازي منجر به افزايش توليد ميشود و به سبب رقابت بالا در VOD و كثرت فيلمها، تهيهكنندگان به جاي بهبود كيفيت به سراغ افزايش توليد ميروند. فرمول ماجرا هم ساده است. 5فيلم ارزان با مخاطب متوسط سود بالاتري نسبت به يك فيلم با كيفيت با مخاطب بالاست. پس بعيد نيست پول سينما به سمت كمديهاي ارزانقيمت – كه بارها به فاجعه سوق يافته و نشان دادهاند ميل مخاطبان سينماي خانگي نيز چنين آثاري است – و ملودرامهاي آپارتماني ميرود. با توجه به اينكه بخش اعظمي از هزينه فيلم صرف بازيگر ميشود حضور چهرههاي تازه و محدود شدن بازيگران چهره نيز دور از انتظار نيست. محصول اين گرايش هم از اكنون روشن است: فجايع سينمايي. نتيجه آنكه سينماي ايران، سينماي بدنامي است. بارها ثابت كرده است با جرقهاي چگونه در مردابي فرو ميرود در حرص و آز پول بيشتر و چگونه خلاقيت اولويت آخر ميشود تا سود بيشتري وارد گيشه شود. هر چند سينما و پول دو جز جداناشدني به حساب ميآيند اما در ايران نگاه سرمايهدار همچون نتفليكس نيست كه بستر را تبديل به فرصت خلاقه كند؛ بلكه خلاقيت به فرصتي براي بستر بدل ميشود كه اين موضوع خودش مطلب ديگري ميطلبد.