نگاهي به مجموعه داستان «خياط مايهدار و كفبين» اثر فاضل اسكندر
واقعي، مثل هر چيز خندهدار
فاطمه محمدبيگي
«طنز از امتيازي انكارناپذير برخوردار است هر چند ممكن است ناچيز به نظر برسد: طنز هميشه واقعي است. علاوه بر اين، طنز به اين دليل خندهدار است كه هر چيز خندهدار واقعي است.»
«خياط مايهدار و كفبين» مجموعه 7 داستان از «فاضل اسكندر» نويسنده و روزنامهنگار ايرانيتبار معاصر روسي است كه در آن راوي بزرگسال-كودكاش به بيان خاطرات دوران كودكي خود ميپردازد. تمامي اين داستانها در «آبخاز» اتفاق ميافتند. فضايي روستايي كه شخصيتهاي متفاوت اهالي آن و نوع درگيريشان با ماجراها، داستانها را جذابتر كرده.
«فاضل اسكندر» با بهرهگيري از راوي كودك خود و طنازي سرخوشانهاش به عادتهاي بزرگسالان و نوع روابط اجتماعي حاكم بر آنها ميپردازد؛ اينكه چطور اخلاق، انديشه و جايگاه و نقش آنان با يكديگر در تقابلاند يا اينكه چگونه يك رخداد بيروني ميتواند اين روابط روزمره را تحت تاثير قرار بدهد.
راوي همچون گزارشگري تيزبين علاوه بر بيان افكار و احساسات كودكانه خود از منظر بزرگسالياش نيز آنها را نقد ميكند و در برخي مواقع كنار هم قرار گرفتن اين نگاه كودكانه و بزرگسالانه راوي، لحظهاي را خلق ميكند كه كنايهاي از ياد نبردني در خود دارد:«حالا گاهي اوقات آن طور كه ديگران ميگويند به خاطر زودباوري كودكانهام دچار دردسر ميشوم. البته اين زودباوري امتيازات خودش را هم دارد؛ چون زخمهاي روحم مثل كودكان و سگها زود التيام مييابد.»
كودك حياتي خالصانه به داستانها، ايدهها، اتفاقات معمولي و روزمره بخشيده و نويسنده با اين انتخاب هوشمندانهاش توانسته تمام چيزهاي مرسوم دنياي بزرگسالان را با طنزي زيركانه به هجو بكشد و از طرفي اين را نيز بيان كند كه تمامي اين افراد بزرگسال، كودكي لجوج يا بازيگوشاند و اگر آن نقاب سن و سال را كنار بگذارند، گاهي از يك كودك هم كودكترند و فرقي ندارد كه در موقعيت جنگي باشند يا امر خطير اجتماعي- انساني در هر حال اعمالشان غيرقابل پيشبيني، عجيب و گاهي واقعا مضحك است.
جز در 4 داستان «آغاز»، «زمان كشفهاي شورانگيز»، «كودكستان» و «خاك صحنه» راوي-كودك ما نقش فرعي را بر عهده دارد و بيشتر تماشاگر و بازگوكننده احوال ديگران است كه چگونه بر سر يك يا چند مساله با هم كلنجار ميروند. اما در آن 4 داستان كه اولينش «آغاز» بيشتر روايتي است از نويسنده-راوي و در جايگاه داستان- مقدمهاي بر كتاب، كودك در نقش شخصيت اصلي حضور دارد و در اين داستانهاست كه عنصري سرشار از عاطفه و طنز جريان يافته است.
«فاضل اسكندر» در شخصيتپردازي پس از ارايه شمايل بيروني شخصيتها به سراغ رفتارهايشان ميرود؛ رفتارهايي كه نمود افكار، احساسات، عقدهها و تمام چيزهاي درونياند كه آدميان سعي در پنهان كردن آنها دارند. رفتار و اعمال شخصيتهاي داستانهايش آينه تمامنماي تضادهاي آنهاست؛ آنچه كه بين اين افراد شكل ميگيرد، پيش ميرود يا شكراب ميشود، نتيجه خواستها و نيازهاي درونيشان است كه هر چقدر سعي در انكار آن داشته باشند درنهايت جايي بروز پيدا خواهند كرد. اين همان وضعيتي است كه كودك هنوز به آن دچار نشده. او ساده و صادق است و رو بازي ميكند. ترسها و هيجانات مثبت و منفي خودش را ميپذيرد و پنهانشان نميكند؛ زيرا كودك هنوز چنين الزامي را درك نكرده است و همين شنيدن يا تماشاي دنياي اطرافيانش را از صافي ديدگاه او، جذاب و دلچسب كرده. كودك و همسنوسالانش بازي خود را دارند و آدم بزرگها، بازيهاي خودشان را كه خيلي عجيبتر و پيچيدهتر از بازي كودكان است. «خياط مايهدار و كفبين» صحنههاي دو نفره گيرايي دارد كه با تكيه نويسنده بر تقابل شخصيتها و ديالوگهايي كه بينشان ردوبدل ميشود در خاطر خواننده خواهد ماند؛ مثل گفتوگوي نوه و پدربزرگ درباره راهزنها، گفتوگوي خياط و همسايهاش بر سر موضوع دوچرخهسوار، گفتوگوي مترجم با سربازان آلماني و... البته صحنههاي درخشاني هم وجود دارند كه به خاطر روايت جزيينگر و تصويري «اسكندر» كه گويي وام گرفته از پيشينه غني ادبيات روسي است، تصاوير را با تمام مختصاتشان در ذهن زنده ميكند؛ چون صحنه برخورد عمو كاظم با اسب بازگشتهاش، تماشاي گلابي در سبد معلم، تبادل نگاهها بين پسربچه و كارگردان تئاتر، انتظارهاي خياط براي آمدن دوچرخهسوار و... همين نكته نيز ممكن است خواننده عجول ادبيات را پس بزند. خواندن داستانهاي نسبتا طولاني «فاضل اسكندر» كمي حوصله، صبوري و همراهي ميطلبد كه اگر مخاطب از پس آن بربيايد در فضايي گرم و صميمي قرار خواهد گرفت به طوري كه ديگر نميخواهد اين داستانها به پايان برسند.
«اسكندر» با قدرت در روايت، تصويرپردازيها و رفت و برگشتهاي زماني پيدرپياش، خواننده خود را به ميان داستانها و شخصيتها كشيده و نگه ميدارد. البته كه دريافت همه اينها به لطف ترجمه روان و دقيق «بابك شهاب» و نشر «حكمت كلمه» براي مخاطب فارسيزبان ممكن شده است.