يادداشتي درباره مجموعه داستان «حاجي نرگس» نوشته مريم سميعزادگان
هر كسي قصه خودش را دارد، حتي پرندهها
مريم ذاكري
«حاجي نرگس» عنوان مجموعه داستاني به قلم مريم سميعزادگان است كه براي نخستينبار در زمستان 98 توسط انتشارات آوند دانش به چاپ رسيده و شامل 13 داستان كوتاه است. نام كتاب از نهمين داستان آن «حاجي نرگس» گرفته شده و ساير داستانها عبارتند از: «درك جايي است همين حوالي»، «ديوارهاي اين خانه نازك است»، «اين توي گور خوابيدهها»، «زمستان آن سال»، «بلاگردان»، «سقاخانه اوس يعقوب»، «اين عاشقانه آرام نيست»، «ملاسليمان»، «گرمابه عذرا كيسهكش»، «ننه مرتضي»، «طالعبيني چيني» و «نوامبر شيرين.»
مريم سميعزادگان، نويسنده شناخته شده، پس از سالها داستاننويسي در مجلات معتبري همچون كرگدن و همشهري داستان و به چاپ رساندن رمانهاي موفق «دو كوچه بالاتر» و «من رعنا هستم»، خود را به عنوان نويسندهاي متبحر به جامعه ادبي ايران معرفي كرده است. نثر داستانهاي او همواره نثري روان و خوشخوان است؛ جملهها عموما بدون سكته پشت هم رديف ميشوند و همين امر لذت خوانش آثارش را دوچندان ميكند. از سوي ديگر توجه به گذشته و المانهاي نوستالژيك -خواه در فضاسازي و صحنهپردازي و خواه در شخصيتسازي- وجهي جدا نشدني از كارهاي سميعزادگان است. او براي خلق داستانهايش به دنبال قصههاي زير خاك مانده ميرود. جواني پاي صحبت پيري مينشيند و پير برايش از گذشته ميگويد، همانقدر ساده و بيتكلف كه همه مادربزرگها داستانهايشان را براي نوههايشان تعريف ميكنند. حتي اسمها و عبارتها هم از اين قاعده مستثنا نيستند؛ خاكستان، خوبانهننه، جواهر، عشرت خانم، عذرا كيسهكش، مش امرالله و دهها نامي كه گرد تاريخ روي آنها نشسته و در داستانهاي امروز كمتر به گوش ميخورد، به زيبايي توسط نويسنده انتخاب شدهاند.
داستانها در «حاجي نرگس» برخلاف بسياري از مجموعه داستانهاي حال حاضر، داراي وجوه مشترك و ارتباط معنايي مشخص با يكديگر هستند. بيشتر داستانها روايتكننده تنهايي و بيكسي آدمهاي خسته است. آدمهايي كه درد عشق كشيدهاند، زاد و رودي ندارند و حالا در كهنسالي بدون يار و ياور ماندهاند. يا آدمهايي كه روزگار با آنها سر ناسازگاري داشته و نفريني ابدي و بختي سياه، دامنشان را گرفته است. پيرزنها و پيرمردهايي كه درد زانو امانشان را بريده، راه رفتن برايشان دشوار شده و «حتي عزراييل هم برايشان ناز ميكند.»، زناني كه سرسختانه براي گرفتن حق خود جنگيدهاند، اما اقبالشان كوتاهتر از آن بوده كه زندگيشان دوباره رنگ شادي به خود بگيرد و راهي جز فرار براي آنها باقي نمانده، يا آدمهايي كه خاك عزيزان از دسترفتهشان هرگز برايشان سرد نميشود.
در بيشتر داستانهاي اين مجموعه، عنصر مرگ به عنوان عنصر مشترك مورد توجه قرار ميگيرد. چه آنجا كه روح محبوبهخانم در داستان «ديوارهاي اين خانه نازك است»، پس از مرگ و پيش از اينكه با مردنش كنار بيايد، از ديوارهاي خانه عبور ميكند تا سر از كار همسايه وسواسياش در بياورد و چه آنجا كه در داستان «درك جايي است همين حوالي»، دختر شربتي مرگآور براي پدر مهيا ميكند. در داستان «بلاگردان» هم ترس از قتل، راوي را به جادههاي ناتمام ميكشاند. حتي گوشوارههاي ياقوتي «حاجي نرگس» هم راز مرگ تنها خواهرش را به ياد ميآورد. سميعزادگان زهر تلخ درونمايه داستانها را با شيوايي و شيريني روايتش ميگيرد و بدون نگاهي يكسره سياه به زندگي، زيباييهاي آن را هم به تصوير ميكشد؛ چه اين زيبايي حوض آبي در ميان يك گورستان قديمي باشد يا رقص آب روي سراميكها زماني كه باد مهربانانه روي آنها دست ميكشد. با اين حال در برخي موارد اين روايتها تا حدي سر راست، بدون تعليق، با تكگوييهاي خطي و طولاني و بدون نوآوري در فرم روايت ميشوند.
مساله قابل تامل ديگر در اين مجموعه، پايانبندي است. در حالي كه بيشتر داستانها با يك پايان زيبا و تاثيرگذار همراهند، در تعداد اندكي از داستانها، مثل داستانهاي «طالعبيني چيني» و «نوامبر شيرين» خواننده بيش از آنكه با يك پايان باز مواجه شود با يك پيرنگ ناتمام و اخته طرف است؛ پاياني كه احتمالا در صورت اضافه يا حذف شدن چند جمله، معنا را منتقل ميكرد و زيبايي كل داستان را تحتتاثير قرار نميداد.
حاجي نرگس مجموعهاي از روايتهاي تلخ و شيرين زندگي است؛ روايتهايي زنانه و مردانه از قهرمانهايي به زانو درآمده كه مريم سميعزادگان به زيبايي آنها را كنار هم چيده است.