به بهانه درگذشت نجف دريابندري
آموزش فلسفه به زبان فارسي
محسن آزموده
درباره وجوه متكثر و متنوع شخصيت، زندگي و آثار نجف دريابندي دوستان و همكاران و رفيقان او فراوان گفتهاند و نوشتهاند. در روزهاي جاري نيز به مناسبت درگذشت تالمبرانگيزش بر اين انبوه افزوده خواهد شد. بنابراين در يادداشت كوتاه پيش رو متناسب با محتواي صفحه انديشه خواهم كوشيد به اختصار به نقش او در ترجمه آثار فلسفي بپردازم.
درباره اهميت ترجمه در مواجهه نظري ايرانيان با انديشههاي جديد بسيار سخن گفتهاند. مترجمان در طول دو سده اخير مهمترين و موثرترين پيامآوران تفكرات و انديشهها و ايدههاي جديد هستند و نقش دست اولي در بسط و گسترش انديشههاي جديد ايفا كردهاند. در اين ميان نخستين مترجماني كه سراغ آثار فلسفي و نظري رفتهاند، وظيفه دشوارتري دارند و از جهتي كه خواهد آمد، مسووليت مضاعفي به عهده گرفتهاند. ايشان كساني هستند كه در سنگلاخهايي پيموده نشده، راهگشايي ميكنند و براي نخستينبار با استفاده از ميراث زباني گرانبار براي مفاهيمي نوآيين، معادلگذاري ميكنند. اين اولين مترجمان آثار فلسفي ميكوشند با استفاده از تعابير، واژگان و اصطلاحات زبان غني مادري و با خلق ساختارها و قالبهايي نو، انديشههاي تازه و مفاهيم فلسفي نو را براي مخاطبان امروزي بيان و عرضه كنند. اهميت و خطير بودن كار اين نخستين مترجمان در آنجاست كه آنها در حال ريلگذاري و مسيرسازي هستند و هر گونه خبط و خطاي اساسي موجب گمراهي و به كژراهه رفتن نسلهاي بعدي خواهد شد. تا پيش از ربع قرن گذشته كه هنوز اين موج عظيم و بعضا نگرانكننده ترجمههاي انبوه و مترجمان فراوان در حوزه فلسفه به راه نيفتاده بود، تعداد ترجمههاي آثار فلسفي جديد همچنين مترجماني كه پاي در اين راه ناپيموده ميگذاشتند، معدود و اندك بود. وقتي از ترجمههاي آثار فلسفي سخن به ميان ميآمد در ميان كتابخوانها چند نام مشخص به ذهنها متبادر ميشد: حميد عنايت، عزتالله فولادوند، داريوش آشوري، محمدحسن لطفي، رضا كاوياني، منوچهر بزرگمهر، سيدجلالالدين مجتبوي، اسماعيل سعادت، جلالالدين اعلم، محمود صناعي و نجف دريابندري. در آن روزگار وقتي روي جلد كتابي فلسفي، زير عنوان نويسنده يكي از اين اسامي نقش ميبست، مخاطب خيالش راحت بود كه حتي اگر نميتواند ترجمه را از نظر دقت با متن اوليه مقايسه و ارزيابي كند، دستكم با جملاتي مبهم و بيمعنا مواجه نيست و مطمئن است كه متني فارسي با جملاتي روان و كلمات و واژگاني مانوس و مالوف ميخواند. اگرچه تجربه و اظهارنظرهاي متخصصان و صاحبنظران نشان ميداد كه بسياري از اين ترجمهها(اگر نگوييم همه آنها) به ميزان بالايي(باز اگر نگوييم صددرصد) از نظر دقت و وفاداري به متن اصلي قابل اطمينان هستند.
نجف دريابندري در ميان اين مترجمان برجسته آثار فلسفي از اين جهت شاخص و متمايز است كه گذشته از پيشينه جدي و پررنگ فعاليتهاي سياسي، اجتماعي و روشنفكري و روزنامهنگارانه در وهله اول مترجم آثار ادبي و رمانهايي پرخواننده و جذاب است و در ترجمههاي ادبي درخشاني كه ارايه كرده، تسلط و مهارت شگفتانگيز خود را به زبان مادري نشان ميدهد. اين نكته در ترجمهها و تاليفات فلسفي دريابندري نيز به خوبي مشهود است. براي نمونه دريابندري در كتاب «درد بيخويشتني» كه به بررسي مفهوم «اليناسيون» در فلسفه جديد غربي ميپردازد، يكي از كليديترين مفاهيم چند معنايي در فلسفه قارهاي جديد كه از سوي فيلسوفاني دشوارنويس چون هگل بيان شده را با زباني روان و گويا با جملاتي شسته رفته و با اصطلاحاتي آشنا تبيين و تشريح ميكند. در اين كتاب مخاطب با دريابندري به عنوان يك خواننده جدي فلسفه غربي مواجه ميشود، نويسندهاي كه در كنار تسلط شگفتانگيز و هنرمندانه به زبان فارسي، آگاهي عميق و گستردهاي از مباحث فلسفي كه راجع به آنها نوشته، دارد.
البته آثار ترجمهاي دريابندري در حوزه فلسفه اندك و انگشتشمار است:«تاريخ فلسفه غرب»، «عرفان و منطق» و «قدرت» هر سه نوشته برتراند راسل، «فلسفه روشنانديشي» و «افسانه دولت» هر دو نوشته ارنست كاسيرر، «متفكران روس» نوشته آيزايا برلين و «كليها» نوشته هيلري استنيلند. اما همين آثار معدود گذشته از رواني و شيوايي نثر فارسي ترجمه به يك دليل ديگر نيز بسيار پر مخاطب و موثر هستند، از اين جهت كه عمدتا نوشته متفكراني شاخص و شناخته شده و در عين حال رواننويس با زبانهايي واضح و متمايز هستند، نويسندگاني چيرهدست چون برتراند راسل و آيزايا برلين كه نثر روان و درخشان آنها زبانزد و مشهور است. از اين حيث بسياري از علاقهمندان فلسفههاي جديد غربي در زبان فارسي، مطالعات خود را با آثاري چون «تاريخ فلسفه غرب» راسل آغاز كردند و با مفاهيم نوين فلسفه غربي، نخستين بار به روايت نجف دريابندري آشنا شدند. امروز معمولا نجف دريابندري را به واسطه ترجمههاي درخشان و خواندنياش از رمانها و آثار ادبي و آثار نفيسي چون «كتاب مستطاب آشپزي» به خاطر ميآورند اما نبايد از نقش موثر او در آشنايي كتابخوانهاي ايراني با فلسفه غربي و تاثيرش بر مترجمان بعدي غفلت ورزيد. به تعبير آن فيلسوف آلماني ميتوان گفت، مترجماني چون نجف دريابندري به زبان مادري خود تفكر جديد فلسفي يا به عبارت ديگر فلسفهورزي نو را آموختند و راه را براي فلسفهورزي فارسيزبانان در نسلهاي بعدي گشودند.