روح الارواح در ليالي قدر
صفحه اينستاگرام حامد خاتميپور خواندني است. او در آخرين پستش كتابي معرفي كرده كه هم معرفياش متفاوت است و هم به كار اين روزهاي ما ميآيد. معرفي كتاب او در پاسخ به سوال يكي از دوستانش است كه در شبهاي قدر چه كتابي بخواند؟
دوست اهل دلي پرسيده بود كه در شبهاي قدر، چه كتابي بخواند تا حالش خوش شود؟ در پاسخش، بيترديد و تاملي، روح الارواح را پيشنهاد كردم؛ روح الارواح في شرح أسماءالملك الفتاح (۱) تاليف شهاب الدين احمد بن منصور سمعاني(۵۳۴-۴۸۷) يكي از افراد خاندان برجسته و نامدار سمعاني در خراسان.
مبحث اسماءالحسني در طول تاريخ هماره معركه آراي متكلمان و دانشمندان مسلمان بوده است؛ قول به توقيف يا تفصيل اسماء و صفات، تفاوت اسماء و صفات، شماره اسماء و صفات در قرآن و روايات، اسماء ثبوتي و سلبي، اسم اعظم خداوند و... .
جاي چنين مباحث مطول و ملالآوري، همان طاق و رواق مدرسه است. آن را به اهلش بگذاريم.
حديث من ز مفاعيل و فاعلات بود!
اين كتاب مستطاب از چند جهت ستوده است.
كيمياي كلام و طرز نگارش ممتاز سمعاني از موضوعي خشك، كتابي پرداخته است يكسره شور و شرار و مستي و بيتابي. براي چشيدن لطف و لطايف اين كتاب بايد فصلي از آن را با كتبي كه متكلمان در اين حوزه نگاشتهاند، مقايسه كنيم تا به جادوي كلام نويسنده پي ببريم. كاري كه زبان شعر در نثر اين كتاب با جان مشتاق مخاطب ميكند، بالاتر از آن است كه در وصف آيد.
«و آنگاه گمان مبر كه فردا چون عزيزان حق و مشتاقان جلال و مستغرقان بحر جمال به مشاهده ذوالجلال رسند، ذرهاي از شوقشان كم گردد. در جگر ماهي، تبشي(متن: تپشي) است كه اگر همه بحار عالم را جمع كني، ذرهاي از تبش(متن: تپش) جگر او بنه نشيند. بيت:
هزار شربت وصل ار به من دهي به مثل
ز عشق، نعره هل من مزيد برخيزد.» (۲)
مولف، در شرح هر اسم، آيات و احاديث(عموما با تاويل خاطرافروز)، حكايات، اقوالي از انبيا، بزرگان دين و مشايخ و ابياتي به فارسي و بعضا عربي، ميآورد. شيوه او در تقرير و بيان همان است كه در النوبهالثالثه تفسير كشف الاسرار هم ديده ميشود. حكايت ذيل در شرح «هو» آمده است. با هم بخوانيم: «آوردهاند كه آن عزيزي در راهي ميرفت، درويشي پيش آمد، گفت: از كجا ميآيي؟ گفت: هو. گفت: كجا ميروي؟ گفت: هو. گفت: مقصودت چيست؟ گفت: هو. از هر چه سوال كرد، جواب اين يافت كه هو.
از بس كه دو ديده در خيالت دارم
در هر چه نگه كنم تويي پندارم» (۳)
تاويلات سمعاني از آيات و احاديث از بخشهاي دلكش اين كتاب و حاوي حلاوت و ملاحتي شگرف است:«آن كه گفت: ألستُ بِربِّكم؟ آن، وقت سلطاني راندن بود و اّا آنكه گفت: يحِبُّهُم و يحِبُّونه، آن، وقت نواختن بود. در مذهب محّت، هم لطف بيايد هم قهر» (۴)
روح الارواح از حيث اشتمال بر اشعار عاشقانه و صوفيانه هم قابل اعتنا و متني كم مانند و مغتنم است. نويسنده در پايان يك حكايت يا تاويلي دلاويز به ناگاه يك بيت يا يك رباعي درج ميكند كه معني را ختم و خواننده را مست و بيخويشتن ميكند.
ماها به كدام آسمانت جويم
سروا به كدام بوستانت جويم
شاها به كدام خان و مانت جويم
ديوانه منم كه بينشانت جويم (۵)
خواندن روحالارواح با آن نثر شيرين و آن همه نكات و حكايات بديع عرفاني و اشعار عاشقانه و شورانگيز در اين روزها و شبها طعمي ديگر دارد. خشنودم از آنكه اين كتاب را به آن دوست مشتاق معرفي كردم. سمعاني، صاحبدلي شوريده و شيرينكار است. از كلام و كلماتش شهد عرفان و معرفت ميچكد. از بركت نگاه و نفسش هر جا دلي خسته و خاموش است «احيا» ميشود.
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزي برو بپرس حديثي بيا بگو
۱- به تصحيح و توضيح نجيب مايل هروي، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، ۱۳۸۹
۲- روح الارواح، ص۲۶
۳- همان، ص۲
۴- همان، ص۵۱۳
۵- همان، ص