به بهانه نمايش آنلاين «اولئانا»، كاري از علياكبر عليزاد
زبانِ كتككاري
احسان زيورعالم| رولان بارت، نقاد بزرگ فرانسوي در سخنراني آغاز به كارش در كلژ دو فرانس به تاريخ 7 ژانويه 1977، بخشي از سخنانش را به رابطه قدرت و گفتمان و زبان اختصاص ميدهد. بارت سعي ميكند به زبان ساده و مختصر به مخاطبانش شمايي كلي از چگونگي كاركرد زبان در كسب قدرت عرضه كند. به زعم وي قدرت از قِبل زبان و مهمترين قابليتش گفتمان خود را پايهريزي ميكند و بسط آن تبديل به گفتمان حاكم ميشود. اين مهمترين قابليت، توانايي گويايي است كه به كمك آن قدرت گفتمانهاي رقيب خود را از سر راه برميدارد يا آنها را تضعيف ميكند. بارت بر اين باور است تنها چيزي كه ميتواند در برابر قدرت قرار گيرد، موردي است كه از ابزار قدرت در بحث گفتمان بهره برد. بارت «ادبيات» را آن مورد ميداند. «اولئانا» شايد جنجاليترين اثر ديويد ممت، نمايشنامهنويس امريكايي باشد كه با كتككاري نهايياش بدل به اثري پربسامد ميشود. برخي آن را تصوير انتقادي از فضاي آموزشي در امريكا تعبير ميكنند و برخي تفسيرهاي ضدفمينيستي از آن استنباط ميكنند؛ اما به زعم نگارنده اهميت اصلي اين نمايش در به تصوير كشيدن رابطه زبان و قدرت است؛ همان چيزي كه چنين چندگانگي در تفسير پديد ميآورد. جان، استاد پارهوقت دانشگاه، در آستانه پذيرش به عنوان عضو تازه هيات علمي دانشگاه در حال خريد خانهاي جديد است اما با حضور دانشجويش، كارول در دفتر كارش همهچيز تغيير ميكند. طي سه پرده نمايش، جان كه در جايگاه قدرتمند يك استاد قرار دارد، در نهايت خود را در جايي ميبيند كه دانشجوي خجالتي و بيسروزبانش به او امر و نهي ميكند و در نهايت با دخالت كارول در امور خانوادگياش او را به باد كتك ميگيرد.
ساختار نمايشنامه به گونهاي است كه تسلط جان بر كارول در ابتدا و تضعيف آن در انتها و تسلط كارول بر فضاي دراماتيك اثري مشهود و ملموس است. در حالي كه در ابتداي نمايش كارول سهم اندكي از ديالوگها را به خود اختصاص ميدهد و اصولا بريده بريده حرف ميزند و جان هيچگاه به وي اجازه نميدهد كلامش منعقد شود، در انتها اوست كه نميگذارد جان لب تر كند و موجب دستپاچگي كلامي او را فراهم ميكند. كليت نمايشنامه «اولئانا» به يك بازي زباني ميماند كه در آن مساله گفتمان و قدرت در مثالي ساده و ملموس بيان ميشود. ممت براي خلق فضاي گفتماني دو قطب مخالف و متضاد ايجاد ميكند. در يك سو با جان مواجهيم. او در هيبت استاد دانشگاه و مولف كتابي براي در دانشگاه تدريس، از زباني بهره ميبرد كه او را قدرتمند ميكند. بخش عمدهاي از اين قدرت در واژگاني است كه جان بدان مسلح است همانند پارادايم، رجحان و ... كه كارول از دركشان گويا عاجز است و مدام در طلب تعريف سادهتري از آنهاست. در مقابل ابهت زباني جان، گفتماني ديگر در وجود يك دانشجوي عاصي و نسبتا انقلابي حلول ميكند. كارول قطب متضادي است كه در برابر قدرت زباني استادش ميايستد. او قدرت استادش را كشف كرده و از همين رو ديالوگش را با اين جمله شروع ميكند: «اصطلاح تخصصي چيه؟» و از همين جا همهچيز شروع ميشود. دختر جوان به جاي تمام اصطلاحات تخصصي استادش جايگزينهاي سادهاي قرار ميدهد كه از همان سلاح زبان برآمده است. آنچنان كه پارادايم را الگو مينامد. با چنين تعاريفي آنچه در اجراي چنين نمايشي اهميت مييابد ويژگيهايي است كه تسلط كارول بر جان طي سه پرده به تصوير ميكشد. عليزاد در متن دستمايههاي آمادهاي براي به تصوير كشيدن تفوق و برتري يك شخصيت بر ديگري را نداشته جز ديالوگها. متن ممت دست كارگردان را باز نگه ميدارد تا هر آنگونه كه دلش ميخواهد صحنه را به كنترل خود درآورد. در همين راستا عليزاد يك روش ساده اما كارا براي اجرا انتخاب كرده است. او در گام نخست از ظرفيت دو سويه شدن سالن نمايش بهره برده است. يك فضاي طولي خلق كرده كه در آن بازيگران تنها در يك محور - محور طولي - حركت ميكنند. اين محور به نظر مندرج ميآيد. مركز صحنه نقطه (0,0) دكارتي است. حركت بازيگران روي اين محور شبيه بردارهاي y=n است. ميزان n (يك عدد ثابت) در هر جهت ميتواند كميت قدرت شخصيت باشد. در پرده نخست، كارول در كل پرده روي مبل مينشيند و اين جان است كه روي محور طولي حركت ميكند. جان در دو موقعيت صاحب قدرت است: 1- زماني كه پشت تخته سياه ميرود، 2- زماني كه نزد كارول روي مبل ميرود. نتيجه موقعيت دوم كاملا مشخص است. جان در اوج قدرت خود - قدرت مردانگياش - فرو ميريزد. در صحنه دوم كنش دو بازيگر به ميانه صحنه ميآيد. جايي كه هنوز جان فرصت نجات دارد و كارول به سبب گزكي كه از استادش گرفته، فرصت برتري دارد. آنان مدام در اين نقطه صفر زورآزمايي زباني دارند. ديالوگها نيز به نظر برابر ميانشان تقسيم شده است. اما در صحنه نهايي اين كارول است كه آزادانه روي محور حركت ميكند و جان از پشت ميزش تكان نميخورد. كارول به تمامي حريمهاي استادش تجاوز ميكند: ميز، اتاق، كتاب، تفكر و در نهايت زندگي شخصياش. اين همان كاري است كه جان در صحنه نخست ظاهرا نسبت به كارول مرتكب شده است. در صحنه نهايي كه جان، كارول را مورد ضرب و شتم قرار ميدهد، تجاوز به زندگي شخصي او انگيزهاي براي اين عمل ميشود. صحبت درباره همسرش وجوه مردانهاش را تحريك ميكند. خشمش به او قدرت ميدهد كه ديگر در دايره زبان نميگنجد و برآمده از طبيعت است. صحنه كتك زدن در نقطه (0، 0) رخ ميدهد و گويي ديگر كسي بر ديگري برتري ندارد. قدرتها در هم شكسته ميشود و اين كارول است كه در پايان ميگويد: «آره... درسته.» عليزاد از المانهاي ديگري براي نشان دادن مفهوم قدرت در اثرش بهره ميگيرد. براي مثال لباس يكي از اركان مهم نمايش است. لباس كارول از وجوه زنانه و مردانهپسندش آرام آرام به لباس نظامي مردانهاي تبديل ميشود كه وحشت را براي جان به ارمغان ميآورد. در مقابل كت و شلوار خوشدوخت جان ذات شمايلي خودش را از دست ميدهد- كه اين مورد نيز بهشدت وامدار نگاه نشانهشناختي بارت است - و در صحنه نهايي جان ديگر كتي به تن ندارد و گويي مردانگياش اخته شده است. كيف، ارتفاع مكان نشستن و حتي آن جعبه براي حمل كتاب - كه در نمايشنامه نيست - موتيفهايي هستند در بصري كردن وضعيت قدرت. «اولئانا» ميتواند از چند منظر بررسي شود: از شيوه آموزش گرفته تا رابطه مردسالارانه. حضور كارگردان در فضاي آكادميك ميتواند ذهن مخاطب را به مابهازاهايي در تجربه كارگردان سوق دهد اما به نظر چنين تصوراتي ارزش كار عليزاد را مخدوش ميكنند. كاري كه ميتوانست با دو بازيگر نامي روي صحنه رود؛ ولي عليزاد با گروه جوان خود تجربهورزي كرده است. همين رفتار ميتواند نقد شخص عليزاد در مقام استاد دانشگاه به جان باشد. شخصيت خارج از اثر عليزاد همواره با انتقاد از سيستم آموزشي همراه بوده است و شايد شدت گرفتن آن در يك سال گذشته، «اولئانا» را بدل به يك مانيفست آموزشي كند. هر چند به نظر چنين رويكردي تقليلگرايانه است چرا كه او در گذشتهاي نه چندان دور و با شرايطي متفاوت نمايشنامه ممت را اجرا كرده بود. «اولئانا»يي كه اكنون از طريق يوتيوب به نمايش گذاشته شده حتي شبيه به دانشجوي عاصي هم ميشود. با نگاهي به وضعيت پيش آمده از بياينه 250 هنرمند پيرامون حذف مجوز پخش VOD، رفتار عليزاد، رفتاري راديكال به حساب ميآيد. شبيه شخصيت دانشجو او زير بار نميرود و شايد حتي خودش را براي ضربه كاري از ما به ازاي استاد هم آماده كرده باشد.