داستان خيلي ترسناك
سروش صحت
مردي كه عقب تاكسي كنارم نشسته بود با عمويم مو نميزد. اصلا انگار خود عمويم بود. به مرد گفتم: «شما خيلي شبيه عموي من هستيد.» مرد نگاهم كرد و گفت: «شما هم با برادرزاده من مو نميزنيد. اصلا انگار خود برادرزاده من هستيد.» گفتم: «متاسفانه عموي من چند سال پيش توي تصادف فوت كردند.» مرد گفت: «برادرزاده من هم چند سال پيش توي تصادف فوت شد.» راننده توي آينه ما را نگاه كرد. يك كاميون از روبهرو ميآمد...