دستمزد روزنامهنگاران ايراني
يك شوخي بزرگ
پژمان موسوي
همين اول، حرف آخر را بزنم: دستمزد روزنامهنگاران حرفهاي در ايران آنقدر پايين و باورنكردني است كه حتي بازگو كردنش هم شرمآور است؛ اين را من نميگويم، نتيجه آخرين پژوهش معتبر ميداني كه قابل تعميم به سپهر رسانهاي ايران در حوزه روزنامهنگاري مكتوب است، ميگويد. نتيجه اين پژوهش نشان ميدهد متوسط درآمد ماهيانه يك خبرنگار/ روزنامهنگار در روزنامههاي ايران، دو ميليون و ششصد و نود هزار تومان است؛ به دلار 17هزار توماني ميشود 158 دلار در ماه.
اين عدد آنقدر پايين، باورنكردني و شرمآور است كه عملا امكان هرگونه مقايسه با ساير مشاغل در ايران و احيانا با حرفه روزنامهنگاري در خارج از ايران را سلب ميكند؛ وضعيت وقتي بغرنجتر ميشود كه ميدانيم بسياري از همكارانمان حتي از اين عدد هم دريافتي پايينتري دارند و اين عدد، متوسط دريافتي خبرنگار/ روزنامهنگار در ايران است.
مرثيهسرايي نبايد كرد، تقصير را هم يكسره نبايد بر گردن اين و آن انداخت، مجموعهاي از عوامل در طول سالهاي منتهي به اين، دست به دست هم داده و وضعيت را به چيزي تبديل كرده كه اكنون آن را مشاهده ميكنيم. پرسش مهم ما در اين وضعيت اما بايد اين باشد كه براي رهايي از رنجي كه ميبريم چه بايد كرد و چگونه بايد شرايط را به نفع روزنامهنگاران بهطور اخص و سپهر رسانهاي ايران بهطور اعم تغيير داد؟ اين پرسش يك پاسخ سرراست دارد: روزنامهنگاري در ايران بايد حرفهاي شده، استانداردهاي حرفهاي و مدون مورد قبول نهادهاي ملي و بينالمللي داشته باشد و بيش از هميشه قانونمند شود. راههاي رسيدن به اين پاسخ سرراست اما بسيار مشكل و صعب است و بسيار هم به شرايط كلان داخلي و پارامترهاي اقتصاد سياسي مرتبط.
شرايط كلان، پيچيدگيهاي بسيار دارد اما استاندارد كردن حرفه روزنامهنگاري در ايران و نگاه كردن به آن به عنوان يك شغل داراي استانداردهاي حرفهاي و شغلي امري شدني و قابل تحقق است. به ويژه كه بدانيم دوري از اين استانداردسازي ميتواند چه لطمات جبرانناپذيري را به ما وارد كند. گسترش فضاي غيرحرفهاي رسانهاي، ايفاي نقش متضاد با حرفه روزنامهنگاري در كسوت روابطعمومي اين و آن شدن، گسترش فعاليت باجنيوزها به عنوان بديل روزنامهنگاري متعهد، ترويج روابط ناسالم با نهادها، ارگانها و سازمانها، از دست رفتن اعتماد به نفس و عزت شغلي و... تنها بخشي از آسيبي است كه دوري روزنامهنگاري ايران از فضاي حرفهاي متحمل ميشود.
البته كه بيشتر روزنامهنگاران ايراني آنقدر شرافت دارند كه در همه حال «حرفهاي» باشند و «حرفهاي» عمل كنند اما سخن از يك قاعده كلي است: اين قاعده كلي هم اين است؛ اگر خبرنگار/ روزنامهنگار، يكي از مولفههاي امنيت ملي است و در عصري كه به عصر ارتباطات نام گرفته است، عملكردش تاثير زيادي روي افكار عمومي از يك سو و حيات سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي كشورها از سوي ديگر دارد، خود او هم بايد از يك استاندارد قابل قبول برخوردار باشد: هم در حرفهاش و هم در زندگياش.
چطور ميتوان فرسنگها دور از ميانگيني جهاني و منطقهاي به خبرنگار/ روزنامهنگار ايراني دستمزد داد و انتظار عملكردي حرفهاي از او داشت؟ چطور ميتوان حتي از خالص دريافتي يك كارگر ساده هم به يك خبرنگار/ روزنامهنگار دستمزد كمتري داد و از او توقع عمل به قواعد اخلاق حرفهاي داشت؟ روزنامهنگاران كه همواره تمام اقشار، گروهها و صنوف از آنها انتظار حمايت از مطالباتشان و طرح آنها در سپهر رسانهاي كشور را دارند، خودشان آيا هيچگاه ميتوانند توقع حمايت از سوي آنها را براي خود داشته باشند؟
از آن مهمتر، روزنامهنگاران ايراني وضعيت خودشان را با كشورهاي پيشرفته از يكسو و كشورهاي منطقه و داراي مرز مشترك با ايران از سوي ديگر مقايسه ميكنند؛ فكر ميكنيد اين مقايسه آيا حاصلي جز سرافكندگي هم دارد؟ وضعيت دستمزدها حتي از افغانستان هم بدتر و اسفناكتر است. ساير كشورهاي منطقه را هم نميگويم چون فاصله آنها با ما بسيار زياد و گاه قابل توجه است.
به نظر ميرسد خيلي زود و به قيد فوريت بايد نسبت به اصلاح سازوكارهاي نظام پرداخت تا در روزنامههاي ايران اقدام عاجل صورت گيرد؛ تاخير در اين اقدام، روزنامهنگاري متعهد را هر روز كمرنگتر و دور از دسترستر و روزنامهنگاري غيرحرفهاي و كاسبكارانه را هر روز پر رنگتر و در دسترستر خواهد كرد. كسي براي ما كاري نخواهد كرد، اين را باور كنيم و خودمان براي خودمان آستينها را بالا بزنيم... .
روزنامهنگار