صف كارگران كنار خيابان هر روز طولانيتر ميشود
رنج بيماري، درد بيكاري
يوسف حيدري
«كرونا زندگي ما را صفر كرد. دو ريال پساندازي هم كه داشتيم خرج كرديم رفت. الان هم بايد از صبح تا غروب با اين تيشه و كيسه و ماله، كنار خيابان بنشينيم به اميد اينكه كاري پيدا بشود يا نه؛ هر پانزده روز يك بار اين شانس را داريم كه برويم سر كار. 23 سال است گچكار حرفهاي هستم، اما پيمانكارها كارگر افغان را به ما ترجيح ميدهند. در اين وانفساي كرونا حداقل كمك كنند و كارشان را به ما بدهند، به خدا گرفتاريم.» كنار خيابان و دور و بر ميدان نشستهاند. هر كدام با يك گوني گچي سيماني كه لابد دستكش و كمچه و شاغول و تراز و ماله و اين جور چيزها را با يك دست لباس خاكي داخلش چپاندهاند و كنار پايشان هم تيشهها و كلنگها كه همانطور روي زمين رها كردهاند. نه از ماسك خبري هست، نه دستكش. هر ماشيني كه آهسته نزديك ميشود با چشم دنبالش ميكنند تا شايد ترمز كند و يكي، دو نفرشان را بخواهد. هر كدام از شهري به اميد كار راهي تهران شدهاند. ميگويند سير كردن شكم زن و بچه با ترس از كرونا جور درنميآيد. هفته گذشته محمد باقري، رييس كانون انجمنهاي صنفي كارگران ساختماني شهر تهران اعلام كرد: با شيوع كرونا 140 هزار كارگر ساختماني در تهران بيكار شدهاند. حالا ميتوانيد به نسبت جمعيت، محاسبه كنيد و ميانگيني از كارگران بيكار شده كل كشور را به دست آوريد. سال گذشته يعني تا زماني كه كرونا نبود، 340 كارگر بر اثر حادثه كاري جان باختند و حالا كرونا وضعيت نگرانكنندهاي را براي آنها پيش آورده كه از آن هم بدتر است؛ از يك سو بيماري، از سوي ديگر بيكاري. عباس زير سايه درخت نشسته و به ابتداي خيابان خيره شده است. با ديدن من به خيال اينكه سفارش كار دارم، بلند ميشود و كيسهاش را به دست ميگيرد. بعد كه ميفهمد براي چه آمدهام، دوباره مينشيند و درد دل ميكند: «شما نقشه به من بده چشمبسته هر مدل گچبري كه بخواهي روي ديوار پياده ميكنم... حالا اين حال و روز ما است كه ميبيني.» عباس اهل خرمآباد است و چند سالي است كه براي كار به تهران آمده. دل پري از اين روزها دارد و ميگويد هر شب دست خالي به خانه ميرود و با اين وضعيت نميداند چه آخر و عاقبتي خواهد داشت: «تا پارسال هم اوضاع كار بد نبود، اما از وقتي كرونا آمد اوضاع ما به كلي خراب شد. قبلا با چند نفر براي ساختمانهاي نوساز گچبري ميكرديم تا اينكه ساختوساز كم شد و بعد از كرونا هم ديگر مجبور شديم بياييم كنار خيابان. كسي هم به فكر ما نيست، اصلا انگار وجود نداريم.» آنطور كه عباس ميگويد پيدا كردن كار براي كارگران فصلي شانسي است و اين شانس هر 15 روز يكبار به او رو ميكند: «هر 15 روز يك يا دو بار كار پيدا ميشود كه آن هم معمولا خردهكاري است تازه اگر پولش را هم بدهند. دو روز قبل براي يك نفر گچكاري كردم و هنوز پولش را نداده و معلوم هم نيست كي مزد ما را بدهد. چند وقت است از 8 صبح تا 5 عصر اينجا مينشينم و غروب كيسهام را برميدارم و دست خالي به خانه برميگردم. مزد كارگر گچكار روزي 100 هزار تومن است، اما كارگر افغانستاني را با 50 هزار تومن ميبرند سر كار؛ هم به آنها ظلم ميشود هم به ما. تازه گاهي چند ماه به چند ماه هم مزد نميگيرند و معمولا توي يكي از اتاقهاي نيمه كاره همان ساختمان ميخوابند و يك جورهايي نگهباني هم ميدهند. خب با اين وضعيت صاحبكار هم ترجيح ميدهد كار را به آنها بدهد.» عباس به مرد ميانسالي كه ماسك به صورت زده و چند قدم آن طرفتر كنار جوي آب نشسته اشاره ميكند و ميگويد اين آقا كاشيكار است؛ دو هفته پيش از كرمانشاه براي كارگري آمده اما هنوز لباس كار تنش نكرده. نامش سيروس است و چهار بچه دارد. سر حرف را با سيروس باز ميكنم، ميگويد: «باور كن كرمانشاه همين جوري كار نيست چه برسد به حالا كه همان را هم كرونا از ريشه درآورده. كسي جرات نميكند كارگر به خانهاش ببرد كه به نظرم حق هم دارند. خود من جايي كه 10 كارگر با فاصله كم مشغول كار باشند، نميروم. اگر كرونا بگيرم آن وقت تكليف زن و بچهام چه ميشود؟ درستش اين است كه براي ماسك و دستكش حداقل روزي 10 هزار تومن هزينه كنم، خب از كجا بياورم؟ 10 روز است كه از همين ماسك استفاده ميكنم. يك اتاق توي همين خيابان اجاره كردهام ماهي 800 هزار تومن. همه اينها هزينه است، كار هم كه نيست. همه ترجيح ميدهند كارگر افغان ببرند سر كار. چرا؟ چون هم مزد كم ميگيرند هم دو، سه ماه يكبار حساب ميكنند يا اصلا سر سال يكجا مزد ميگيرند. اما من كه نميتوانم تا سر سال مزد نگيرم. شما يك سر به خيابان بهار شيراز و بنيهاشم بزن، ببين همه مغازهها كارگر افغان دارند، آن وقت ما بايد كنار خيابان بنشينيم به اميد اينكه شايد يك نفر ما را سر ساختمان ببرد و 150 تومن مزد بدهد. من نميگويم به كارگر افغان كار ندهند، اما خب من چكار كنم؟ باور كن اگر شهر خودمان كار باشد حاضرم با روزي 80 هزار تومن هم كار كنم و هيچ وقت طرف تهران نيايم. همه اينها از نداري و بدبختي است.» اين از درد دل آنهايي كه در انتظار كار، كنار خيابان مينشينند، اما ميخواهم پاي صحبت كارگران در حال كار هم باشم، براي همين راهم را كج ميكنم سمت چند ساختمان در حال ساخت و كارگراني كه در تكاپو هستند. روي تابلو زرد رنگ مقابل يكي از اين ساختمانها نوشته شده 8 طبقه مسكوني. حسين از همه جوانتر است؛ 17 سال دارد و دو هفته قبل از افغانستان آمده؛ ميگويد پارسال هم در تهران كار كرده اما رد مرز شده و به افغانستان برگشته و حالا باز دوباره براي كار راهي تهران شده است. به گفته او، كارگران افغان با يك ميليون و 500 هزار توماني كه به قاچاقچي ميدهند خيلي راحت وارد ايران ميشوند: «شبها توي همين كانكس با سه تا از كارگرهاي افغان استراحت ميكنيم. دو هفته قبل كنار ميدان ملت ايستاده بودم كه پيمانكار ما را انتخاب كرد. ميدانم خيلي از پيمانكارها كارگران افغان را براي كار انتخاب ميكنند اما دليلش را نميدانم. شايد هم به اين خاطر است كه ما خوب كار ميكنيم.» خبري از ماسك يا مواد ضدعفوني كننده نيست. سجاد ميگويد: «كرونا با خاك و آهن منتقل نميشود.» او اهل بجنورد است و دو هفته قبل براي پيدا كردن كار راهي تهران شده؛ تنها كارگر ايراني كه در ساختمان مشغول كار است و درحال خم كردن ميلگرد: «80 درصد مردم بجنورد از قشر كارگر هستند و براي همه هم كار نيست. من ماهي يكبار زن و بچهام را ميبينم و چارهاي هم ندارم. اگر مجبور نبودم اينجا نميآمدم. شما نگاه كن اينجا فقط من ايراني هستم. كارگر افغان با روزي 80 تومن كار ميكند و خرجي هم ندارد اما من با اين پول چطور خرج زندگي و ماهي يك ميليون و 700 هزار تومان اجاره خانهام را بدهم؟ كرونا هم كه بساط همه را به هم پيچيد. راستش سعي ميكنم مراقب باشم، البته كرونا با خاك و آهن منتقل نميشود و ما هم با فاصله از هم كار ميكنيم. سه روز ديگر كارم اينجا تمام ميشود و دوباره بايد برگردم كنار خيابان پيش بقيه كارگرها.» موقع خداحافظي ميگويد: دعا كن زودتر شر اين كرونا از سر همه كم شود چون اگر مبتلا شويم نه بيمهاي داريم نه كسي به فكر ماست مگر خدا خودش به ما رحم كند.