• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4663 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۹ خرداد

نقدي بر كمال‌طلبي

ماسيمو ركالكاتي

مترجم:مهشيداسماعيلي|  هر چند مقاله حاضر به‌مناسبت جنبش نوجوانان براي زمين نوشته شده، اما ضرورت مطالعه آن امروز كه مصادف با بازگشت ما به زندگي عادي پس از كمرنگ شدن بحران ويروس است، حس مي‌شود. لازم است نگاهي دوباره به توان و گزينه‌هاي‌مان براي حفظ حيات در زمين داشته باشيم. انسان براي بهبود زندگي خود سعي در نفي و  از ميان برداشتن كاستي‌ها داشته و همواره بر طبيعت و زمين و ديگر گونه‌ها حكمراني كرده و آنها را به عنوان منبعي براي مايحتاج خود به استعمار گرفته است. در نتيجه اين آرمان‌گرايي گاه خود برده پول و قدرت و ديگر ابزارش براي آسايش شده است. كالكاتي اين كمال‌طلبي را به نگرش انسان‌محور مرتبط ديده و ما را به نگاهي انسان‌گرا به توانايي و مسووليت‌مان نسبت به خودمان و سياره‌مان دعوت مي‌كند. 
اخيرا صداي پرقدرتي از نسل‌هاي جديد در دفاع از حيات سياره‌مان بلند شده است؛ فريادي نه فقط به خاطر زندگي گونه انسان و آينده همين نسل‌ها، بلكه براي حيات زميني كه نوع بشر در آن زندگي مي‌كند. اين فرياد مانند هر فرياد ديگري يك فراخوان است. فرزندان‌مان به صورت خودجوش، حتي با وجود خامي موفق شدند توجه هيات هميشگي پدرسالاران خردمند را به خود جلب كنند، آنها به يادمان مي‌آورند كه زندگي به مرزهاي ملي ما و مرزهاي «منيت» ما ختم نمي‌شود. آنان درباره اين موضوع قصد ندارند وارد سياست شوند كه سياست كار بزرگسالان است، بلكه آن را به مسووليت‌هاي غير قابل فسخش فرا مي‌خوانند: فراموش نكنيد كه شما صاحبان زمين نيستيد، بلكه تنها ميهمان او هستيد! اين بچه‌ها مي‌خواستند با فرياد خود به ما يادآوري كنند كه اگر نوع بشر، بر‌خلاف ديگر گونه‌هاي حيات، امكان نامگذاري زندگي به انواع بي‌پايانش (گياهان، گل‌ها، جنگل‌ها، آسمان و آب) و شكل دادن به آن با اعمالش را داراست، اين امر به او حق تخريب حيات را نمي‌دهد. به عبارت ديگر، اين بچه‌ها تفاوت ميان انسان‌محوري و انسان‌گرايي را به ياد ما آوردند. اگر انسان‌مداري مستلزم يك تعريف فلسفي از نوع سلسله مراتبي در مورد زندگي باشد كه همه اشكال حيات را در مرتبه‌اي پايين‌تر از انسان قرار مي‌دهد، انگار كه اين‌گونه‌ها در آخرين مرتبه از اولويت قرار داشته باشند، انسان‌گرايي تفاوت ميان زندگي بشر و ديگر اشكال حيات را نشان داده و او را نسبت به مابقي موجودات مسوول مي‌كند. انسان‌گرايي با اين معنا، اساسا هرگونه انسان‌محوري را مردود مي‌كند. درنده‌خويي انسان نسبت به حيات سياره، همان ويژگي‌اي كه هايدگر براي اولين‌بار از آن پرده برداشت، بيش از هر چيز از طريق قدرت تكنيكي او بروز مي‌يابد و زندگي سياره را فقط و فقط به «منبعي» براي استثمار تنزل مي‌دهد. 
اين سائق درنده‌خويي نه از انسان‌گرايي كه از انسان‌مداري نشأت مي‌گيرد. دنيا از منظر انسان‌محور، قلمرويي است كه ‌بايد فتح شود. من عاليجناب مي‌خواهد دنيا را با اثر انگشت و تصوير خود نشانه‌گذاري كرده و بر آسمان و زمين حكمراني كند. اين خشمي از سر خودشيفتگي است كه به توهم انسان‌محور جان مي‌بخشد. با پارادوكسي كه ديدگاه پوچ‌گراي سرمايه‌داري به طرز چشمگيري آن را پررنگ مي‌كند. سائق انسان براي ارباب جهان شدن، او را برده‌اي براي افزار سلطه‌اش مي‌سازد. كافي است اين خصيصه پول كه مي‌تواند تبديل به بت شود را به ياد آوريم، ديگر نه به عنوان ابزاري كه براي زندگي لازم است بلكه بتي به معناي واقعي بت بزرگ كه بسان شريعتي/شريعت زندگي را به خدمت گرفته است. انسان‌گرايي، برخلاف انسان‌مداري، به دور از اشباح برده‌‌داري عمل مي‌كند. اصل بنيادين آن زندگي انسان را به عنوان چيزي غيرقابل قرباني كردن مي‌بيند. اگر بت‌هاي جنگ، پول، قدرت، مليت در طبقه‌اي فرودست نسبت به زندگي فرد نزد خدايان تاريك قرار دارند، انسان‌گرايي يادآور مي‌شود كه نوع بشر خود به تنهايي بيش از هر علتي مي‌ارزد، از اين‌رو در حالي كه انسان‌محوري به‌طور مرگباري مبتني بر «كمال‌گرايي» است، بر دستيابي به جهاني كه به شكلي آرماني تحت فرمان قدرت انساني است كه باقيمانده مضر هر آنچه با اين سلطه آرماني ديوانه‌وار جور درنيايد را (بيماري، فقر، مرگ، آسيب‌پذيري درختان و كمبود آب) دور مي‌ريزد انسان‌گرايي اما، از برائت از هر‌گونه كمال آرماني جان مي‌گيرد. آيا ما همان حيوانات رو به موت، زخمي و رنجور نيستيم؟
 بنابراين لازم است سراب حكمراني انسان‌مدارانه بر زندگي با تمام تسلط‌ناپذيري‌اش را رها كنيم و به ياد داشته باشيم كه زندگي، فراي زندگي ما، به مراقبت نياز دارد و عمل تيمار اساسا اسطوره «كمال‌گرايي» را مردود مي‌شمارد، به همين دليل تفكر عميق درباره مراقبت، از ملزومات انسان‌گرايي معظم است. فرزندان‌مان سعي كردند به ما يادآوري كنند: مراقبت از سياره‌اي كه ميزبان ماست، توجهي خاص به آن، به خاطر شكنندگي و آسيب‌پذيري حيات است. انسان‌گرايي بر توانايي انسان تاكيد نمي‌كند، بلكه بر محدوديت‌هايش؛ به خاطر اينكه در عين محدوديت تنهاست و اينكه انسان در اوج آزادي وجود دارد. تنها بر پايه اصل نقصان جبران‌ناپذيرش است كه حيات انسان مي‌تواند زيباترين آثار را پديد آورد. انسان‌گرايي ما را به رويارويي نه با كمال آرماني‌مان كه با نقصان خلل‌ناپذيرمان وا مي‌دارد. آزادي فارغ از محدوديت وجود ندارد؛ زندگي انسان تواناي مطلق در كار نيست، حيات بشري بدون نقص وجود ندارد.
برطرف كردن كاستي‌هاي‌مان شبح انسان‌مداري را تغذيه مي‌كند و زندگي ما و سياره‌مان را به سوي نابودي سوق مي‌دهد. «پيامبران خوشبختي بي‌حد و حصر» (آنتونيو رزميني) در واقع قهرمانان تخريب جهان هستند. فرياد فرزندان‌مان آنچه بزرگسالان ‌بايد به ياد آنها بياورند را به صورت پارادوكس به بزرگ‌ترها گوشزد مي‌كند: محدوديت‌هاي‌تان را بپذيريد در غير اين صورت فقط زندگي را به كام مرگ مي‌كشانيد.
«انسان‌گرايي» به ما يادآوري مي‌كند كه زندگي بيش از هر علتي مي‌ارزد و به ما مي‌آموزد كه از ديگران مراقبت كنيم. 
جمهوري، ۱۸ اكتبر ۲۰۱۹

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون