بهانه اين گزارش اظهارات اخير حسين كياني، نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر درخصوص جاي خالي «تئاتر اجتماعي» در فضاي كنوني است. كياني از جمله كارگرداناني است كه هيچگاه به دغدغهاش در هنر نمايش پشت نكرده و همواره تلاش داشته نسبت به خطر حذف آنچه او حذف «تئاتر اجتماعي» مينامد به مسوولان فرهنگي كشور هشدار دهد. قتل دختر نوجوان 13 ساله به دست پدرش در يكي از روستاهاي شمال كشور موجب شد او بار ديگر درخصوص خطر فقدان اجراي نمايشهايي كه به فقدانها و كاستيهاي موجود در بطن اجتماع ميپردازند، اشاره كند. چنانكه جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعي نيز پيشتر درباره خطر حذف آثاري با مضامين مشابه در سينماي كشور و نتايج ناديده گرفتن اينگونه آثار كه به دنبال دارد نهيب زده و ميزنند، بهويژه وقتي بعد از انتشار خبر تلخ بار ديگر نگاهها به سوي فيلم «خانه پدري» ساخته كيانوش عياري چرخيد.
اما در تئاتر چه خبر است؟
كياني در تاريخ 24 آذر 1392 و در جريان برگزاري نشست رسانهاي نمايش «در شورهزار» به كمرنگ شدن اين نگاه در جامعه تئاتري هشدار دارد: «نمايشنامهنويس امروز ما بايد حساسيت بالايي به اتفاقات پيرامون خود داشته باشد تا بتواند اثري خلق كند كه آن اثر به شناسنامه اكنون مردم ما تبديل شود. اگر نمايشنامهنويس ما نتواند مسائل روزمره خود را به نحو درستي مطرح كند، قطعا اثرش ماندگار نخواهد شد. در حال حاضر بيشتر فضاي تئاتر ما را اقتباس از نمايشنامههاي خارجي به خود اختصاص ميدهد اما چند سال بعد هيچ يك از ما در اين كره خاكي نيستيم. قطعا وقتي بخواهند تاريخ كنوني تئاتر ما را بررسي كنند، سراغ نمايشنامههاي تاليفي ما ميآيند. براي آيندگان مهم نيست كه ما در اين دوره چه نمايشنامههاي خارجي را اجرا كردهايم بلكه آنها به گفتهها و نوشتههاي ما درباره خودمان اهميت ميدهند و اين يكي از وظايف مهم نمايشنامهنويسي معاصر است اما متاسفانه با غفلت روبهرو ميشود.» آن دوران مميزي يكي از پايههاي اساسي غفلت از پرداختن به آنچه كارگردان و نمايشنامهنويس ايراني مدنظر داشت قلمداد ميشد. در فاصله سالهاي 88 به بعد سختگيري بيشتر شد و بعضا مواردي داشتيم كه شوراي نظارت به كارگردان ميگفت چرا روي صحنه نمايش به قيمت مرغ اشاره ميكنيد؟!
بهزاد فراهاني، بازيگر و نمايشنامهنويس كه سابقه كارگرداني نمايش نيز در كارنامه دارد همان سال (19/1/1392) در گفتوگويي با خبرگزاري كار ايران ايلنا مثال خواندني دارد از مصايب نويسنده و كارگرداني كه قصد داشت دشواريهاي زندگي بعضي طبقات اجتماعي را روي صحنه تئاتر به نمايش بگذارد: «چندي پيش؛ نخود را در تبريز براي مناطق زلزلهزده قيمت كردم كيلويي ۷۵۰۰ تومان. شما فكر كنيد يك ديزي آبگوشت براي خانواده ۵ نفره چقدر هزينه برميدارد. اين حرفها بارها گفته شده اما نكته اين است كه ما حتي نميتوانيم ديزي آبگوشت را براي خانواده ۵ نفره روي صحنه تصوير كنيم، چون بعدا به خيلي مسائل متهم ميشويم. تجربه شخصي از اجراي نمايشنامهاي دارم كه در آن كارگري را نشان ميدادم كه شب عيد هنگام رفتن به خانه؛ چون دست خالي بود، تخيل بر دوش خود به منزل ميبرد؛ تخيلي از غذا، شيريني، كار، تعاوني و... براي تاكيد بر فقر اين شخصيت، در انتهاي صحنه تصويري از دست يك پيرزن سياهپوست وجود داشت، دستي كه رگهاي آن چنان متورم شده بود كه تو احساس ميكردي جويبارهايي عظيم هستند با تپههايي عظيمتر. به من گفتند اين عكس را بردار، گفتم اين عكس جزيي از صحنه نمايش است چرا بايد آن را حذف كنم، گفتند نه اين خطرناك است. به نظر من خطرناك دستي است كه ميلياردها پول اختلاس ميكند و ميرود كانادا، نه دست كارگر زحمتكش. » اين هنرمند در ادامه به جرياني كه موجب سكوت نمايشنامهنويسان شناخته شدهاي مانند محمد رحمانيان شده نيز انتقاد ميكند. فراهاني گسترش روزافزون نگاه سرمايهسالار در جامعه و هنرهاي نمايشي را از جمله دلايل به حاشيه رانده شدن تفكرات صاحب دغدغه و انديشه ميداند.
حسين كياني نيز در بخشي از نشست رسانهاي قديمياش به همين مساله و البته سختگيريهاي شوراي نظارت اشاره كرد: موضوع مميزي نمايشنامهها و نمايشها قطعا در به عقب راندن تئاتر معاصر و اجتماعي سهم بزرگي داشته اما اين همه دلايل نيست چون دلايل ديگري هم وجود دارد. امروز شاهد گسترش نوعي تئاتر سرگرمي و فاقد دغدغه هستيم. اين نوع تئاتر گيشه بهتري دارد و بسياري از هنرمندان را به سمت خود جلب ميكند اما تئاتر تفكر برانگيز و انديشهگرا، حتي ديدنش هم زحمت بيشتري دارد چون مخاطب را به چالش مياندازد.» در خلاصه داستان نمايش آمده بود: «نمايش در شورهزار داستان زندگي گروهي از افراد را روايت ميكند كه ناچارند در يك مكان بدون شرايط زيستي مناسب بهسر برند. نمايش گذشته به يك واقعيت تلخ اجتماعي اشاره دارد و در اثناي آن به يك ضايعه طبيعي هم توجه شده است.» آن زمان توزيع فقر و گسترش خشكسالي در كشور دو نكته اساسي نمايش بهشمار ميرفت. مواردي كه مشاهده كرديم در سالهاي پس از 92 مثلا در قالب خشك شدن درياچهها و تالابهاي مهم ايران بحرانهايي به دنبال داشت.
سنگي بر گور تئاتر اجتماعي!
كياني حالا در پي قتل تلخ رومينا با نگارش يادداشتي، نكاتي را درباره وضعيت تئاتر اجتماعي بيان كرده است.
اين هنرمند در متن خود كه آن را در اختيار ايسنا قرار داده، مينويسد: «به نظر ميرسد خطر تعطيلي تئاتر بيش از آنكه اقتصادي و معيشتي باشد و دامنگير هنرمندان تئاتر، فرهنگي و اجتماعي است و دامنگير همه جامعه تماشاگران و مخاطبان تئاتر. چنين خطري كه نمودِهاي فراوان آن را ميتوان در آسيبهاي اجتماعي، رواني و اخلاقي جامعه ديد، ميتواند جامعه را به سويي سوق دهد كه به راحتي در مقابل انواع آسيبهاي ويرانگر، بيتفاوت و بياعتنا عمل كرده و آسيبزنندگان را روز به روز بيمارتر وجسورتر كند. وقتي گفته ميشود، طبق مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه تئاتر يكي از مهمترين مقومهاي فرهنگي است و همه كارشناسان و دانايان امورفرهنگ و هنرمندان نيز به آن باور دارند، يعني تئاتر از طريق بازنمود انواع آسيبهاي رواني و اجتماعي در قالب هنري جذاب و بيواسطه ميتواند درگاه تفكر و داوري عادلانه و منصفانه را به روي تماشاگران بگشايد و با قرار دادن او در موقعيتهاي متفاوت خود، شخصيتپنداري، ذهن و روان او را نسبت به جهل و تعصب و خرافه و عرفهاي غيرانساني حساستر كند و به اين ترتيب انگيزشهاي نادرست را به آنان گوشزد كرده و هيجانهاي نهفته و آسيبزننده را مهار و كنترل كند. چنين كاري از دست هيچ هنري جز هنر تئاتر ساخته نيست، چراكه تئاتر هنري بيواسطه است كه ابزار بيانش انسان زندهاي است كه بر صحنه زندگي نمايشي نفس ميكشد، احساس شادي و اندوه ميكند، ميخندد يا ميگريد و در يك معنا آيينه تمام نماي تماشاگري است كه او را تماشا ميكند.
به راستي كدام هنري تا به اين حد انسان را در حد و اندازه واقعي خود او نه كوچك و حقيرانه و نه بزرگ و غيرقابل دسترس روبهروي تماشاگرانش جان ميبخشد و بيشترين تاثير را از طريق برانگيختن احساسات و انگيزشهاي عقلاني بر او ميگذارد؟
در همين ماجراي قتلهاي ناموسي كه يك نمونه فاجعهبارش را چندي پيش در شمال كشور شاهد بوديم، اگر كمي آگاهانه برخورد كنيم و به نقش اثرگذار فرهنگ و هنر باور داشته باشيم، بايد بپذيريم كه اگر درست عمل كرده بوديم و همين مساله و مسائل شبيه اين را در تئاترها و هنرهاي نمايشي تبيين و به قول فلاسفه ايضاح كرده بوديم، بيترديد تاكنون از بسياري از فجايع اينچنين جلوگيري كرده بوديم. ولي افسوس كه كمترين باوري به اصل اين موضوع وجود ندارد و بدتر از آن اين گمان غلط رايج در ميان متوليان امر وجود دارد كه پرداختن به چنين مسائلي كه از ضروريات اجتماعي است، نوعي سياهنمايي است كه بايد از همان ابتدا از آن جلوگيري كرد. چنانكه تا به حال هم كم چنين نشده و اگر لازم باشد فهرست بلندي از آثار نمايشي اجتماعي مغضوب و مردود ميتوان رديف كرد تا كارنامه مخالفان تئاتر اجتماعي مردمدار در همه سطوح قابل قضاوت كردن باشد.
در چنين شرايطي كه تئاتر اجتماعي ما مغلوب و مردود و مطرود و رفتن به سمت آن مساوي ميشود با بيكاري خودخواسته هنرمند نمايشگر، آنگاه جريان ديگري در تئاتر رخ مينمايد كه كوشش ميكند ضمن رعايت همه مراحل تحميلي و شرايط سليقهاي تصويب آثار به خواست و ميل مخاطبي كه حاضر است براي ديدن تئاتر دلخواه خود به هر قيمتي بليت تهيه كند نيز عمل كند و تئاتري را بسازد كه با كمترين اشكال و ايراد و انگهاي سياهنمايي بيشترين مقبوليت را به كمك هنرپيشههاي محبوبالقلوب -بخوانيد سلبريتي- در ميان مخاطبان عام و دست به جيب به دست بياورد و اين يعني سنگي بر گور تئاتر و هنر اجتماعي كه ميكوشد مسائل و معضلات دامنگير انسان روزگارِ خود را خلاقانه و اثرگذار پيش چشم همان انسان در جايگاه تماشاگر بگذارد؛ جايگاهي كه با اين بحران جهانگير كرونا چند ماهي است از دست رفته و معلوم نيست كي دوباره به دست بيايد؛ بحراني كه توسط اولياي امور برايش نسخههاي ناشيانه هم پيچيده شده و بدون درنظر گرفتن ساز و كار اجراي تئاتر و هنرهاي نمايشي دستورالعملهايي صادر ميشود كه اجراي آن تقريبا غيرممكن و بعيد به نظر ميرسد و خطري كه در ابتداي نوشتار به آن اشاره شد، درست از همينجا شدت بيشتري ميگيرد كه تئاتر اجتماعي و منتقد شرايط ناهنجار موجود از دو سو ضربه ميخورد؛ ضربه اول و كاريتر را همان متوليان امر بنا بر همان دلايل آشنا و تكراري به اين هنر زدند و ضربه دوم و آخر را اين تعطيليهاي كشنده كه با اين برنامههاي ناكارآمد اميد به بازگشايي و رونق مفاهيم اجتماعي در تئاتر يا اجتماعيات در تئاتر را كمرنگتر از هر زمان ديگري جلوه ميدهد.»
ضعف عملكرد متوليان امر مستتر در يادداشت حسين كياني اما پيشتر از سوي فريندخت زاهدي، مترجم و مدرس دانشگاه نيز بيان شده است: «مديريت كلان در دهههاي گذشته هميشه در جهتي حركت كرده كه ما نتوانيم اين هنر را به صورت طبقهبندي شده در جامعهمان داشته باشيم. به اين معنا كه ما بايد مانند همه جوامعي كه سنت تئاتر و تئاتر رفتن را داشتند آن را صورتبندي ميكرديم. ما هيچ نخواستيم نه اينكه نتوانستهايم بلكه مديريت كلان ما نخواسته كه اين هنر را به اين معنا طبقهبندي كند كه يك تعداد افرادي كه تجربياتشان را جامعه پذيرفته و كارشان شكل حرفهاي پيدا كرده و داراي كيفيت و ماهيت تكنيكي درستي بودهاند را در دستبندي خودمان به عنوان تئاتر حرفهاي قرار بدهيم و برايشان تعرفه داشته باشيم. يعني مركز هنرهاي نمايشي بگويد كه ما براي تئاتر حرفهايمان و مثلا آقاي ايكس و خانم ايكس كه به طور حرفهاي كار جدي نمايش ميكنند، باتوجه به ماهيت فرهنگي اين هنر هر سال يك بودجهاي قائل ميشويم كه اين بودجه به آنها اختصاص پيدا ميكند كه بتوانند هر سال يك يا دو كار را بنابر نوع مديريتي كه انجام ميدهند، تهيه كنند و ما به صورت رپرتوار در سالنهايي كه براي تئاتر حرفهاي درنظر گرفتهايم اين امكان را به آنها ميدهيم چون زيرساخت هم بخشي از اين مديريت است و فضاي فيزيكياي كه انتخاب ميشود هم بايد طبقهبندي شود، بنابراين اين مقدار بودجه را ما به چهار، پنج گروه حرفهاي تخصيص ميدهيم كه اينها بدون نگراني از نداشتن بودجه و... كار توليد كنند و به صورت حرفهاي در سالنهاي حرفهاي نمايش دهند و حتي به فستيوالهاي خارجي به عنوان يك فعاليت فرهنگي معتبر ببرند كه ميتواند نشان دهنده فرهنگ اين جامعه باشد. ما اين كار را نكردهايم. يعني نيامديم در طبقهبنديمان بگوييم يك تئاتر آماتور داريم، يك تئاتر تجربي، يك تئاتر كمدي داريم كه فقط براي سرگرمي است. اين مشكل اساسي كه ما امروز با آن مواجه هستيم ريشه فرهنگي دارد ولي ما باتوجه به جامعه باسواد و مخاطب جواني كه امروز داريم كه ميخواهد برود با يك هنر متعالي مواجه شود نبايد اجازه بدهيم همان جوان برود و از هنر تئاتر، به عنوان سرگرمي استفاده كند.»
با درنظر گرفتن وضعيت كنوني حاكم بر جامعه و پيچيدگيهايش شايسته است امكان طرح مسائل براي هنرمندان فراهم شود و بهترين راه پيشگيري آسيبها نيز همين به نظر ميرسد. قطبالدين صادقي زماني گفت: «متاسفانه در جامعه ما فرهنگ و هنر يك پديده دموكراتيك نيست، در تمام دنيا بودجهها و اعتبارات فرهنگي از طريق شهرداري و در راستاي نياز مردم و در زمينه مصارف فرهنگي هزينه ميشود اما در ايران شهرداريها خلاصه شده به زيباسازي شهر، ساختن پل و كاشت گل ، بر اين اساس ميتوان گفت هيچ كاركرد فرهنگي و هنري از آنها ديده نميشود.» اما مساله امروز ما همين است كه به محض آنكه قرار ميشود هنرمند حتي با بودجه شخصي آثاري در راستاي نياز جامعه خلق كند ديوار محكم مميزي را در برابر خود ميبيند.
به نظر ميرسد خطر تعطيلي تئاتر بيش از آنكه اقتصادي و معيشتي باشد و دامنگير هنرمندان تئاتر، فرهنگي و اجتماعي است و دامنگير همه جامعه تماشاگران و مخاطبان تئاتر. چنين خطري كه نمودهاي فراوان آن را ميتوان در آسيبهاي اجتماعي، رواني و اخلاقي جامعه ديد، ميتواند جامعه را به سويي سوق دهد كه به راحتي در مقابل انواع آسيبهاي ويرانگر، بيتفاوت و بياعتنا عمل كرده و آسيبزنندگان را روز به روز بيمارتر وجسورتر كند.