توفيق غريبانه
آلبرت كوچويي
به راستي هنگامي كه كامبيز درمبخش در صفحه اينستاي جواد عليزاده، كه طرحي از پرواز حسن توفيق به ابديت را زده بود، ديدم كه گله كرده بود. چرا به من نگفتيد و آنها هم توصيه كرده بودند، به خاطر سلامتيتان در عصر كرونا، نگفتيم بياييد، دلم گرفت، كه حسن توفيق چه غريبانه رفت، كه حتي ياران ريز و درشت آن هنگام روزنامه توفيق، بيخبر از مرگ
او بودند.
به راستي اگر اين حادثه، در دهه چهل و پنجاه ميافتاد، يعني در اوج شكوفايي روزنامه توفيق و همه طنازيهاي حسن توفيق، چه ميشد؟ صف كاروان سوگواران، تا به كجا ميرفت؟ و امروز به نظر ميآيد، گاه در مرگ هم آدمي بايد شانس بياورد! بخت با حسن توفيق در مرگ يار نبود؛ اگر چه مرگي آرام داشت.
به راستي به قول خود توفيقيون آن هنگام، نيست تو را يك سر مو حوصله؟ يا كه كرونا، حوصله را شسته و برده است كه حسن توفيق غريبانه برود! در فضاي مجازي هم، نهايت بيتفاوتي نسبت به اين حادثه شد. آن هم آن جايي كه صغير و كبير، براي نشان دادن خود، «موضوع» را بهانه ميكنند، گرد، اين حادثه نرفتند آن هم براي كسي كه جز انديشه مردم و ملت، سودايي در سر نداشت. حسن توفيق و با مجموعه توفيقيون، بعد از باز به قول بچههاي آن «توي قيف» رفتن توفيق محمدعلي با نام روزنامه «فكاهي» آمد و شيطنت كردند و يعد از نام فكاهي نوشتند: برادران توفيق.
و اينچنين بود كه توفيق شد نمادي براي خنداندن مردم، شاد كردن آدمهاي دلتنگ و سرخورده، كه نه به چپ پيچيده و نه به راست، مثل همان انگشت باندپيچي شده راهنماي پلهها، در دفتر روزنامه توفيق كه بالاي آن، به راست و به چپ بود، كه زير آن نوشته شده بود: «نپيچي!» حسن توفيق در نخستين شمارههاي روزنامه، ميگويد، كاريكاتوريست، شاعر و نويسنده خودمان بوديم.
خودمان و دو، سه نفر از همكاران قديميمان و صحاف و بستهبند. آدرسنويس، تمبرچسبان، پادو، باربر و راننده خودمان بوديم. خانوادهمان و خدمتكار منزلمان - صبح تا شب و شب تا صبح كاغذ از كاغذفروش، نسيه خريده بوديم و گراور از گراورساز و چاپ، چاپخانهچي، پولش پس از فروش شماره اول پرداخت شد.
حسن توفيق، با روزنامه توفيق در حقيقت بدعتگذار گونهاي تازه، از كارتون با كاريكاتور در ايران شد. با نمادهايي كه خلق كرد و عجيب براي عامه مردم آن زمان، آشنا و دلچسب بود. ساده و صميمي، بيپيرايه و آراستگي كه كاريكاتور غرب، در آن هنگام، بسيار پيچيده و پر زرق و برق بود و در كاريكاتورهاي نسل اول پيش از توفيق، هم از آن تقليد ميشد. حسن توفيق و توفيقيون، اما مصر بودند كه كاريكاتورهاي توفيق ساده و بيپيرايه و عامه فهم باشد. از اين رو، نمادهاي توفيق هم چنين شدند، كاكاتوفيق، كه به تدريج پير شده، نماد «ملت» بود، با لباس فقيرانه. گشنيزخانم، عيال توفيق، دكتر ممولي و كري، الاغ كاكاتوفيق كه او را با عهد و عيال اين ور و آن ور ميبرد.
آرايش گشنيزخانم، شبيه زنهاي قاجار است. صورتي گرد و خالي بر آن، دكتر ممولي، بچه ميمون زيرك و باهوش كه اغلب «ته مقاله» روزنامه را مينويسد و سرانجام، «كري» كه با مسائل فراواني چه درباره آدمها و چه درباره خر روبهرو است. و با «فرهنگ توفيق»، ياد خاموشي غريبانه حسن توفيق را زنده نگاه ميداريم:
لاستيك: نان سنگك فعلي
پاينده: بساط رشوه تا ابد
سطح زندگي: برج شمسالعماره
آبكش: پيادهروي آسفالته، با چاله چولههاي زياد.