مرجان زهراني
هنوز خبر رسمي و متقني از اينكه چه كسي يا چه كساني ميخواهند در كارزار انتخاباتي سال ۱۴۰۰ نقشآفريني كنند، در دست نيست. قريب به يكسال تا برگزاري سيزدهمين انتخابات رياستجمهوري زمان باقي است و شايد اگر شيوع كوويد19 و مسائل و مصايب اقتصادي و اجتماعي كه با خود به دنبال داشت، نبود، امروز فضاي سياسي نيز رونق بيشتري داشت و به تبع آن، گزينههاي انتخابات رياستجمهوري يكبهيك سر برآورده و حرف و سخني از حضورشان براي ۱۴۰۰ به ميان ميآمد. با اين حال امروز اغلب گزينههايي كه پيشبيني ميشود كانديدا شوند، همان گزينههايي هستند كه يكي، دو سال اخير نيز در مورد حضورشان گمانهزني ميشد؛ در صورتي كه از ۹۶ تاكنون، شرايط به شكلي ديگر رقم خورده و جز حوادث سياسي و اقتصادي، دو گزينه محتمل انتخابات رياستجمهوري كه سال ۹۶ هم با حسن روحاني رقابت كردند، امروز هركدام روساي يكي از قواي سهگانهاند. محمدباقر قاليباف در راس قوه مقننه ايستاده و سيدابراهيم رييسي نيز رييس دستگاه قضاست. با اين حال همچنان عدهاي معتقدند كه احتمال كانديداتوري اين دو وجود دارد. محمدصادق جواديحصار، تحليلگر سياسي اصلاحطلب اما معتقد است ميان اين دو گزينه، حضور قاليباف براي انتخابات رياستجمهوري محتمل است؛ چراكه او برخلاف رييسي در كرسي قرار نگرفته كه پيش از اين در آن تجربه داشتهباشد و هم اينكه قاليباف اساسا نيرويي اجرايي به شمار ميآيد كه چندان براي حضور در مجلس مناسب نيست. جواديحصار البته معتقد است اگر انتخابات رياستجمهوري مشابه انتخابات دوره يازدهم مجلس باشد و قاليباف بداند احتمال رايآوري دارد، به احتمال قريب به يقين استعفا ميدهد. با اين روزنامهنگار و تحليلگر سياسي اصلاحطلب در مورد برخي ديگر از گزينههاي انتخابات رياستجمهوري بهويژه گزينههاي اصلاحطلبان گفتوگو كرديم.
برخي ناظران معتقدند كه براي صحبت از انتخابات رياستجمهوري 1400 زود است اما اگر شرايط عادي بود و خبري از شيوع كرونا و بحران اقتصادي ناشي از آن و تحريمها نبود، احتمالا مباحث انتخاباتي از حالا شروع شدهبود. با اين حال و در اين شرايط نيز برخي گمانهزنيها و شنيدهها حاكي از آغاز فعاليتهاي انتخاباتي برخي چهرههاي سياسي البته به شكل غيررسمي است. در آغاز بفرماييد با نگاهي به تجربه انتخابات 98 و تحولات يكي، دو سال اخير، آيا اصلاحطلبان بايد ورود جدي به انتخابات داشته و كانديدا معرفي كنند يا اساسا پيشبيني ميكنيد كه شرايط براي حضور اين جريان سياسي با كانديدا يا كانديداهاي اصلاحطلب فراهم خواهد بود؟
به نظر من يك جريان سياسي پويا و فعال نميتواند نسبت به مقوله انتخابات رياستجمهوري بيتفاوت باشد. البته اينكه در انتخابات رياستجمهوري كنشگري فعال داشته باشند، لزوما با داشتن يك كانديداي مشخص قرين و همراه نيست. حتي ميتوانند در انتخابات رياستجمهوري فلشهاي راهنمايي را طراحي كنند تا جامعه را به اين سمت هدايت كنند كه در شرايط موجود چه رييسجمهوري بايد برگزيد. ممكن است اصلاحطلبان اعلام كنند كه كانديدا ندارند اما اذعان كنند كه در اين شرايط يك كانديداي رياستجمهوري بايد چه مختصاتي داشته باشد. همين كه اصلاحطلبان تعريف كنند كانديداي مطلوب كشور در شرايط كنوني بايد داراي چه مختصات و ويژگيهايي باشد، ميتواند نقشآفريني محسوب شده و تاثير مثبت داشته باشد. در حقيقت اگر در انتخابات رياستجمهوري 1400 كانديداهاي رياستجمهوري موردنظر اصلاحطلبان امكان حضور داشته باشند يا اساسا امكان نقشآفريني اصلاحطلبان به شكل موثر وجود داشته باشد، طبعتا بايد كانديدا هم معرفي كنند اما اگر اين امكان فراهم نشود و نتوانند به صورت موثر كانديدا معرفي كنند، به اين معنا نيست كه بايد عرصه كنشگري سياسي را رها كنند؛ بلكه بايد با ارايه چشماندازهاي مطلوب كشور و در نظر گرفتن اهميت حوزههايي چون سياست داخلي و سياست خارجي و سياست منطقهاي به گزينه مطلوب اشاره كرده و بگويند كانديداي موردنظر و مناسب در شرايط كنوني بايد چه مختصاتي داشته باشد. مردم هم ميان گزينههاي موجود انتخاب ميكنند.
درواقع همان استراتژي «انتخاب ميان بد و بدتر» و تقليل كانديداي مطلوب اصلاحطلب به كانديدايي كه از جهاتي به اصلاحطلبان نزديك باشد اما به معناي واقعي كلمه اصلاحطلب نباشد؟
خير؛ اين موضوعي كه مطرح ميكنيد با آنچه در مورد آن صحبت ميكنم، متفاوت است. تفاوت اين دوره با دورههاي پيشين نيز اين است كه اگر اصلاحطلبان به يك كانديدا برسند، نبايد همچون انتخابات 92 مطلق و بدون قيد و شرط از آن حمايت كنند. به نظر من بايد اصلاحطلبان خيلي شفاف و روشن با كانديداي موردنظر در يك بخش يا چند بخش از حوزههاي مختلف وارد تعامل و گفتوگو شوند و در اين بخشها ائتلاف مكتوب و روشن داشته باشند. همچنين بايد به مردم اعلام كنند كه مثلا ما در حوزه سياست خارجي با برنامههاي اين كانديدا هماهنگي و همراهي داريم و اين بخش از برنامهها را قبول داريم. علاوه بر اين بايد در اين حوزههاي مورد ائتلاف وزير معرفي كنند تا همه مردم بدانند كه وزير معرفيشده در آن حوزه يا حوزههاي بهخصوص منتخب اصلاحطلبان است و باقي حوزهها ارتباطي با رويكردهاي اصلاحطلبانه ندارد.
پيش از دو، سه سال اخير يكي از كانديداهاي موردنظر اصلاحطلبان براي 1400 اسحاق جهانگيري، معاون اول رييسجمهوري بود كه در انتخابات رياستجمهوري 96 هم به عنوان كانديداي پوششي حضور يافت. با توجه به حوادث يكي، دو سال گذشته كه براي دولت و حاكميت رخ داد و همچنين ماجراي تعيين ارز دولتي كه بسياري - درست يا غلط - منشا اين سياستِ شكستخورده را اسحاق جهانگيري ميدانند؛ به نظر شما او ميتواند همچنان گزينه مطلوبي براي اصلاحطلبان باشد؟
بايد ديد شرايط كشور چگونه است و اصلاحطلبان ميتوانند از چه امكاناتي برخوردار باشند. اينكه اصلاحطلبان در شرايطي باشند كه اسحاق جهانگيري به صورت رسمي، محكم و متقن، در چارچوب يك برنامه نوشته شده مكتوب بتواند مجري اهداف اصلاحطلبانه باشد يك بحث است اما اينكه اصلاحطلبان بگويند چون كانديداي ديگري نداريم پس از جهانگيري حمايت ميكنيم، بحث ديگري است. من با رويه دوم مخالفم و معتقدم نبايد دوباره اين كار را تكرار كرد.
فارغ از اينكه اصلاحطلبان يا كانديداي آنها چه كنشي داشته باشند، به نظر شما اينكه مردم از كانديدايي از بدنه دولت فعلي حمايت كنند نيز محتمل است؟
بعيد نيست. در بين گزينههاي انتخابات رياستجمهوري 1400 اينگونه نيست كه هيچ گزينهاي از بدنه دولت امكان رايآوري متوسط را نداشته باشد اما بايد ديد كدام گزينه منجر به پيروزي ميشود. معتقدم اين گزينهها با حمايت قاطع و روشن اصلاحطلبان و همچنين بازگردادن بدنه اجتماعي و قانع كردن مردمِ طرفدار اين جريان سياسي نسبت به اينكه اشتباهات و رفتارهاي گذشته ديگر تكرار نميشود و اصلاحطلبان ميتوانند به چند هدف مشخص شده برسند؛ توان رايآوري دارند. به هر روي اصلاحطلبان اينبار نبايد بهصورت گسترده برنامهاي ارايه و شعارهايي در همه حوزهها مطرح كنند. اصلاحطلبان اينبار بايد در يك يا چند حوزه برنامههاي خود را به صورت شفاف و روشن بيان كنند و بگويند براي تحقق چند مورد مشخص تلاش ميكنيم و در مورد باقي موارد كه در اختيار ما نيست و دست جريانهاي ديگر قدرت است يا جناح اصولگرا روي آن حساسيتهاي ويژه دارد، برنامه خاصي نداريم. در واقع به صورت كلي بايد اصلاحطلبان شعارهايشان را محدود كنند. همانطوركه مرحوم دكتر مصدق اعلام كرد كه برنامه اول من اين است كه صنعت نفت را ملي كنم، برنامه دوم اين است كه انتخابات را قانونمند و سراسري برگزار كنم و ... اصلاحطلبان هم بايد به بدنه اجتماعي حامي خود بگويند مثلا برنامه دارند براي برگزاري انتخابات شفاف مبارزه ميكنيم و نظارت استصوابي را از اين شرايط خارج كرده و به يك نظارت قانوني تبديل كنيم تا اعمال سليقه نشود.
سوالي كه در مورد اسحاق جهانگيري مطرح كردم ناظر به برخي ديگر از كانديداها از بدنه دولت نيز هست. براي نمونه صحبتهايي در مورد حضور عباس آخوندي مطرح بود يا نامهايي چون سورنا ستاري، محمدجواد ظريف يا حتي بيژن زنگنه ميان كانديداهاي بالقوه شنيده ميشد كه شايد برخي از آنها مستقيما با جريان اصلاحطلب مرتبط نيستند اما ميتوانند مورد حمايت آنها نيز باشند. حضور گزينههاي اينچنيني و اقبال مردم به آنها را چقدر محتمل ميدانيد؟
ما هر چقدر چهرههاي منشوريتري را معرفي كنيم كه شفافيت كافي در حوزه اصلاحطلبي نداشته باشند و در حوزه مناسبات اصلاحطلبانه شارپتر (صريحتر و شفافتر) نباشند، طيفهاي روشني از جامعه را از دست ميدهيم. ممكن است در دوره سيزدهم انتخابات رياستجمهوري نتوانيم رييسجمهوري انتخاب كنيم كه به احتمال بسيار زياد همينطور ميشود اما بايد چارچوبهاي جبههمان را روشن و شعارهايمان را شفاف كنيم. در اين شرايط ممكن است مردم متوجه شوند كه ما در گذشته دچار چه خطاهايي شديم و از آن خطاها برگشتيم و آن خطاها را تكرار نكنيم.
برخي معتقدند آقاي روحاني در دولت دوم تعهدي به مناسبات اصلاحطلبانه نشان نداد. بنابراين اصلاحطلبان اشتباه كردند كه از او حمايت كردند. اگر دوباره همين رفتار را انجام دهيم و فردي متوسطالحال مثل آقاي روحاني را انتخاب و از او حمايت كنيم، در واقع اتفاقات رخ داده را كپي و شرايط پيشآمده را تكرار كرديم؛ حال ممكن است معمم و روحاني نباشد و مكلا باشد اما با همان شعارها و رفتارها. مردم ميگويند اصلاحطلبان خودشان هم تكليفشان با خودشان مشخص نيست چراكه تا ديروز ميگفتند روحاني ميانهرو است و با اصلاحطلبان همپيماني ندارد اما دوباره كسي شبيه به روحاني را براي حمايت انتخاب ميكنند. اما اگر در انتخابات پيش رو از كسي حمايت كنيم كه به تعهدات اصلاحطلبانه عمل كرده باشد و تحت فشار قرار گرفته اما از منش و روش اصلاحطلبانه كوتاه نيامده، مردم به ما اقبال پيدا ميكنند. اين بدين معنا نيست كه مصالح كشور را قرباني رويكرد و رفتار جرياني و جناحي كنيم؛ بلكه براي مصالح كشور شعارهاي شفاف خود را اعلام كنيم. در اين صورت مردم ممكن است به سوي ما بازگردند و بگويند ما در برخي موارد اصلاحطلبان را مقصر ميدانستيم اما مشخص شد كه در برخي موارد هم تقصيري نداشتند. اما اگر باز همان روشها را تكرار كنيم، مردم حق دارند كه بگويند اصلاحطلبان همان روش گذشته را دارند و شفاف و روشن برخورد نميكنند و مرزشان را با جريانهاي ضد منافع مردم روشن نميكنند. در اين شرايط دليلي ندارد كه به اصلاحطلبان رجوع كرده و از آنها حمايت كنند.
از ديگر گزينههايي كه به عنوان گزينههاي محتمل رياستجمهوري مطرح شده، محمدرضا عارف است نظر شما در اين مورد چيست؟
آقاي عارف در يك مقطعي محبوب بدنه اجتماعي اصلاحطلبان بود و موفق شد كه راي اول تهران را كسب كند. بنابراين بايد به سراغ اين رفت كه دلايل ايجاد شبهات و انتقادات در رفتار و عملكرد او چيست. اگر عارف توانست به اين شبهات و انتقادات پاسخ دهد و آنها را از بين ببرد، احتمال بازگشت مردم به سوي او بيشتر است. نه اينكه حتما اين اتفاق ميافتد اما به هر حال آقاي عارف نشان داده كه يك روز كانديداي محبوب اصلاحطلبان و بدنه اجتماعي آنها بوده و بهدليل يك غفلت سياسي يا محاسبه غلط سياسي، تبديل شده به كانديداي دوم و از آقاي روحاني حمايت شده است. عارف رييس فراكسيون اميد بوده كه ضعفهايي هم داشتهاست اما بايد روشن و شفاف شود كه چقدر از اين ضعفها به شخص عارف و چقدر به فراكسيون بازميگردد و چرا آقاي عارف در مجلس به عنوان نفر اول تهران يا رييس فراكسيون اصلاحطلبان مجلس نشو و نمايي نداشت. همه اين موارد بايد ريشهيابي شود. اگر به پرسشهايي از اين دست پاسخ داده شود و مردم باور كنند كه استراتژي عارف، درست بوده و شايد بهتر از اين نميشد عمل كرد، احتمال دارد كه شانس او بيش از بقيه باشد اما فعلا با فضا و جوي كه عليه عارف ايجاد شده، به نظر نميرسد كه به سرعت بتوان به او بازگشت. فراموش نكنيم آقاي خاتمي هم دوره دوم رياستجمهوري دچار همين بليه بود. بسياري به آقاي خاتمي انتقاد داشتند كه او درست و محكم و شفاف برخورد نكرده است اما بعدا كه دولت احمدينژاد سر كار آمد، مردم متوجه شدند كه در مورد دولت آقاي خاتمي درست قضاوت نكردند و باز خاتمي به چهرهاي محبوب ميان اصلاحطلبان تبديل شد. اگرچه به خاطر حمايت از روحاني و اتفاقات ايندو دوره بسياري باز به خاتمي ايراد ميگيرند كه اين دستپخت شما است اما به نظر نميرسد كسي به آقاي خاتمي نگاه منفي داشته باشد و بگويد صادقانه رفتار نكرده است. اميدوارم كه عارف دوباره به شخصيتي محبوب و موردنظر بدنه اجتماعي اصلاحطلبان مبدل شود.
تجربه تاريخي نشان داده كه هر زمان مجلس در اختيار يك جريان سياسي بوده يا اكثريت آن از يك جناح سياسي انتخاب شدهاند، معمولا دولتي همسو انتخاب شده و برعكس. از اين جهت تحليل رفتار انتخاباتي اصولگرايان نيز از اهميت بسزايي برخوردار است. گفته ميشود كه رويكرد حاكميت نسبت به محمود احمدينژاد تغيير كرده و احتمال تاييد صلاحيت او وجود دارد. شما چقدر اين اتفاق را محتمل ميدانيد؟
خيلي بعيد ميدانم اين اتفاق رقم بخورد. حتي اگر نگاه حاكميت تغيير كرده و به اين سمت برود كه احمدينژاد ميتواند كانديدا شود اما احمدينژاد نميتواند كانديداي جريان اصولگرا باشد.
اگر اين تغيير حاصل شده باشد و احمدينژاد نه به نمايندگي از اصولگرايان، بلكه با پشتوانه جريان منتسب به خودش وارد كارزار انتخابات شود، مردم حاضرند تجربه 8 سال رياستجمهوري او را تكرار كنند؟
درمورد آقاي احمدينژاد در متن جامعه به خصوص ميان اقشار آسيبپذير ذهنيت به شدت منفي وجود ندارد. اين قشر ميگويند او هم مثل بقيه بود اما كارهاي خوبي هم انجام دادهاست اما ميان اقشار فرهنگي و سياسي و دانشآموخته و طبقه متوسط و بالا از مقبوليتي برخوردار نيست و به نظر من، امكان رايآورياش حتي اگر تاييد صلاحيت شود، بسيار پايين است.
دو تن از روساي قواي فعلي پيش از اين كانديداي رياستجمهوري بودهاند و اكنون نيز به عنوان كانديداهاي بالقوه اين مقام به شمار ميآيند. به نظر شما محتمل و منطقي است كه محمدباقر قاليباف يا ابراهيم رييسي كه هركدام رياست يكي از قواي سهگانه را برعهده دارند و هريك دستكم يك بار در چنين انتخاباتي شكست خوردهاند، كانديداي رياستجمهوري 1400 شوند؟
اگر شرايط عمومي كشور مشابه شرايط انتخابات گذشته باشد، احتمال كانديداتوري محمدباقر قاليباف محتملتر است. در واقع اگر فضاي عمومي كشور به گونهاي باشد كه او به صورت تعيينشدهاي از جانب جريانهاي خاص درون حاكميتي حمايت شود و شرايط همچون انتخابات مجلس دوره يازدهم باشد كه همه رد صلاحيت شدند و اساسا رقيب قدرتمندي در مقابل قاليباف حضور نداشت، احتمال كانديداتوري و انتخاب شدن با راي حداقلي براي او وجود دارد. در واقع اگر شرايط اين گونهاي كه توصيف كردم پيش رود، آقاي قاليباف نخستين گزينهاي است كه از مجلس استعفا داده و براي رياستجمهوري كانديدا شود.
و اين انتخاب معقولي براي يك سياستمدار است كه بر كرسي رياست مجلس تكيه زدهاست؟ در واقع در محاسبه هزينه و فايده حضور در قوه مقننه يا قوه مجريه، فوايد حضور در قوه مجريه بيشتر است؟
براي شخصيتي چون محمدباقر قاليباف كه يك شخصيت اجرايي است، بله! هر چقدر از طول عمر مجلس يازدهم بگذرد، بيشتر متوجه خواهيم شد كه قاليباف نميتواند مدير دستگاه تقنيني باشد. او نه سابقهاي در اين حوزه داشته و نه شيوه مديريتي از اين دست را تجربه كردهاست. فكر ميكنم اگر شرايط به گونهاي پيش رود كه قاليباف مطمئن باشد حتي 50 درصد آرا را دارد، ريسك ميكند و كانديداي رياستجمهوري ميشود؛ مگر اينكه شرايط به گونهاي باشد كه شانسي براي برنده شدن نداشته باشد.
در مورد ابراهيم رييسي چطور؟
فكر نميكنم رييسي كانديدا شود. رييسي در قوه قضاييه به اهدافش ميرسد و در حال حاضر هم در حوزهاي كه تجربه دارد، فعاليت ميكند. تصور ميكنم اگر قرار باشد يكي از اين دو نفر كانديدا شوند، به احتمال زياد آن يك نفر قاليباف است، نه رييسي.
صحبتهايي شنيده ميشود كه حسين دهقان ستاد انتخاباتي تشكيل داده است. پيشتر بحث انتخاب رييسجمهوري نظامي در فضاي سياسي و اجتماعي كشور در گرفت كه حتي از قاسم سليماني نيز به عنوان گزينه انتخابات رياستجمهوري ياد ميشد. دهقان هم يك چهره نظامي است. به نظر شما او يا گزينههاي ديگر نظامي همچون رستم قاسمي - از وزراي نفت احمدينژاد كه از قضا مدتي مشاور دهقان در وزارت دفاع هم بوده - كه ظاهرا مدتي است او نيز براي انتخابات 1400 فعال شده، شانسي براي پيروزي در انتخابات دارند؟ چقدر آمادگي پذيرش يك چهره نظامي به عنوان رييسجمهوري در كشور وجود دارد؟
اينكه در كشور چقدر آمادگي پذيرش يك چهره نظامي وجود دارد و چقدر يك چهره نظامي ميتواند شانس پيروزي داشتهباشد، به استراتژي نظام بستگي دارد. ممكن است در مقطعي دستگاه حاكمه به تصميم برسد كه براي هماهنگ كردن كشور - اعم از قواي نظامي و غيرنظامي - به يك گزينه نظامي در راس قوه مجريه نياز است. در اين شرايط بايد منتظر باشيم چهرههاي برجستهتر نظامي در عرصه انتخابات حضور يابند اما در اين شرايط حاكميت بايد به راي حداقلي اكتفا كند چراكه رييسجمهوري نظامي احتمال رايآوري پاييني دارد. اما اگر حاكميت بخواهد كسي به عنوان رييسجمهوري انتخاب شود كه از محبوبيت و راي بالايي برخوردار باشد، با گزينه نظامي اين امر محقق نخواهد شد.
و در نهايت اينكه اگر شرايط سياسي و اجتماعي به سمت بحراني شدن پيش برود، احتمال روي كار آمدن رييسجمهوري نظامي وجود دارد؟
بله؛ احتمال روي كار آمدن گزينه نظامي به عنوان رييسجمهوري در شرايط بحراني سياسي و اجتماعي است كه قوت پيدا ميكند.
همين كه اصلاحطلبان تعريف كنند كانديداي مطلوب كشور در شرايط كنوني بايد داراي چه مختصات و ويژگيهايي باشد، ميتواند نقشآفريني محسوب شده و تاثير مثبت داشته باشد
اصلاحطلبان به يك كانديدا برسند، نبايد همچون انتخابات 92 مطلق و بدون قيد و شرط از آن حمايت كنند
اصلاحطلبان خيلي شفاف و روشن با كانديداي موردنظر در يك بخش يا چند بخش از حوزههاي مختلف وارد تعامل و گفتوگو شوند و در اين بخشها ائتلاف مكتوب و روشن داشته باشند
اصلاحطلبان بايد در حوزههاي مورد ائتلاف وزير معرفي كنند
اصلاحطلبان نبايد بگويند چون كانديداي ديگري نداريم، پس از جهانگيري حمايت ميكنيم؛ چراكه تكرار رويه سال ۹۲ است
اينگونه نيست كه هيچ گزينهاي از بدنه دولت امكان رايآوري متوسط را نداشته باشد
هر قدر چهرههاي منشوريتري معرفي كنيم كه شفافيت كافي در حوزه اصلاحطلبي نداشته باشند و در حوزه مناسبات اصلاحطلبانه شارپتر نباشند، طيفهاي روشني از جامعه را از دست ميدهيم
اگر دوباره فردي متوسطالحال مثل آقاي روحاني را انتخاب و از او حمايت كنيم، درواقع شرايط پيش آمده را تكرار كرديم؛ مردم ميگويند اصلاحطلبان خودشان هم تكليفشان با خودشان مشخص نيست
فعلا با فضا و جوي كه عليه عارف ايجاد شده، به نظر نميرسد كه به سرعت بتوان به او بازگشت... فراموش نكنيم آقاي خاتمي هم دوره دوم رياستجمهوري دچار همين بليه بود
بعيد است رويكرد حاكميت به احمدينژاد تغيير كند
اگر فضاي عمومي همچون انتخابات مجلس دوره يازدهم باشد كه همه ردصلاحيت شدند و اساسا رقيب قدرتمندي مقابل قاليباف حضور نداشت، احتمال كانديداتوري و انتخاب شدنش با راي حداقلي وجود دارد
اگر قرار باشد ميان رييسي و قاليباف، يكي كانديدا شود، به احتمال زياد آن يك نفر قاليباف است، نه رييسي
در اين شرايط حاكميت بايد به راي حداقلي اكتفا كند؛ چراكه رييسجمهوري نظامي احتمال رايآوري پاييني دارد. اما اگر حاكميت بخواهد كسي به عنوان رييسجمهوري انتخاب شود كه از محبوبيت و راي بالايي برخوردار باشد، اين امر با گزينه نظامي محقق نخواهد شد
احتمال روي كار آمدن گزينه نظامي به عنوان رييسجمهوري در شرايط بحراني سياسي و اجتماعي قوت پيدا ميكند