تلويزيون را همه نقد ميكنند، يمين و يسار، اين طرفي و آن طرفي، داخلي و خارجي و نكتهاش اين است كه اين نقدها كوچكترين اثري روي مسوولان اين دستگاه فراگير نميگذارد؛ آنها اين گوش را در كردهاند و آن گوش را دروازه!
با آنكه ساختارهاي تلويزيون نياز به مرمت و نوسازي و بهروز شدن دارد، اما مديران ارشد در اين نهاد پرطمطراق، حال و حوصله شنيدن هيچ نقدي را ندارند و بحرانهاي احتمالي
پيش رويشان را به هيچ گرفتهاند يا غالبا با آمارسازي به مقابله منتقدان ميروند و چنان از صداوسيما مراقبت ميكنند كه هيچ ميخي بر سنگ سيما فرود نميآيد! بگذاريد بيحب و بغض، نگاهي تيتروار كنيم به ۲۰ موضوع مبتلابه اكنون اين دستگاه عريض و طويل. آنها اگر خواستند بهرهاي از اين وجيزه خواهند برد اگر هم نه، كه نه!
۱- بيپولي:
تلويزيون ايران بيپول است؛ از كجا اين ضعف معلوم ميشود؟ از آنجاييكه انواع و اقسام تبليغات از شركتهاي تجاري تا كچلي را قبول ميكند و اين نوع تبليغات تاكنون در اين دستگاه مرسوم نبوده و اساسا با زندگي مردم ما سنخيتي نداشته و كاملا هم مشخص است كه اين شيوههاي تبليغاتي، درست برخلاف شعارهاي اخلاقي و باطني است كه به ظاهر در تلويزيون داده ميشود، مثلا در ماه رمضان مدام بهصورت مستقيم و شعاري گفته ميشود قناعت كنيد، طبعتان را بلند كنيد سفرهها را كوچك كنيد، به نيازمندان توجه كنيد و...؛ اما در تبليغاتي كه از شبكهها پخش ميشود، مدام داريم تربيت ميشويم كه بيشتر از قبل مصرف كنيم؛ خانههاي شيك، لباسهاي آنچناني، ويلاهاي بزرگ و مردان و زناني را ميبينيم كه هيچ چيزشان به هيچ چيز ما شباهتي ندارد!
شك نداريم كه تلويزيون، بيپول شده است و از سر بيپولي تن به اين مدل تبليغات ميدهد.
۲- مشكلات وسيع مديريتي و بهروز نبودن:
مهمترين مشكل تلويزيون ما، به نوع مديريت آن مربوط ميشود. اينجا الزاما اصراري بر دورهاي خاص از مديريت ندارم، هم در دوره ضرغامي و هم در دوره ساير مديران آشفتگي و موضوعات غامض زيادي وجود داشت و دارد. مهمترين دليل مشكل مديريتي، از بهروز نبودن دانش مديريت ناشي ميشود. مديران تلويزيون هنوز طبق مديريت سنتي، از بالا به زيردستان فشار ميآورند و نيروهاي زيردست خود را مچاله ميكنند! اما در مديريت مدرن، مدير آنچنان كاريزماتيك عمل ميكند كه مجموعه، پيرو او ميشوند و... لطفا دنبال ايدههاي نو، توانايي خيلي بالا و... نگرديد؛ فعلا و تا اطلاع ثانوي محال است چنين چيزهايي در تلويزيون ايران ظهور و بروز پيدا كند!
۳- وقت نشناسي:
سابق بر اين، يكسري فيلمها و سريالهاي مناسبتي ميساختند ولي در حال حاضر اين مناسبتها را از بين بردهاند! البته از نظري اين بد نيست، اما وقت نشناسي است! براي اينكه بهترين زمان و مهمترين موقعيتهاي پخش برنامهها را به آيتمهاي بيمخاطب يا برنامههاي الكي دادهاند. يعني درست زماني كه يك شبكه ماهوارهاي فارسيزبان برنامهاي خوب دارد، در تلويزيون ما همان زمان، 10 تا شبكه دارند سخنراني پخش ميكنند! اگر شبكهاي ديگر در ماهواره، برنامه خبري جنجالي دارد، شبكههاي داخلي ما گل و بوته پخش ميكنند! نتيجه اينكه تلويزيون ايران وقت نشناس است و به تنبلي و فربگي خود، فخر ميكند!
يك توصيه بيكنايه به تلويزيون؛ بهروز و وقتشناس باشيد و هرگز رقيبتان را دستكم نگيريد!
۴- از دست دادن فرصتهاي طلايي:
تلويزيون ما به راحتي فرصتهاي طلايي خود را از دست ميدهد. چرا؟ براي اينكه بسياري از آدمها در حوزههاي مختلف به راحتي و بدون مسائل مختلف سياسي و جناحي ميتوانند با تلويزيون همكاري كنند، اما تلويزيون ما، به راحتي آب خوردن اين افراد را از دست ميدهد! و فرصتسوز است؛ به عنوان مثال اين تلويزيون ميتواند با يك «تاك شو»ي خوب حتي با حضور فرزاد حسني، برنامههاي خوب و جذاب تدارك ببينيد و...! اما دست پرورده خودش فرزاد حسني را كنار ميگذارد و برنامه تاك شوي ديگري با اجراي مجري ناشناخته يا كمتر شناخته شده پخش ميكند! و جالب اينكه در آن برنامه هم به مخاطب خودش ميگويد اگر دوست نداريد ميتوانيد از ايران برويد! كاملا واضح است كه با پخش اين برنامهها، آنها فقط فرصتهاي طلايي همگرايي را به انشقاق و جدايي تبديل ميكنند! ولخرجي و لفته خرجي برخي مديران بيتعهد تلويزيون هميشه و در همه ادوار هم مطرح بوده و هميشه هم وجود دارد، نمونه آخر ماجراي حياتي اخبارگوي! عزيزان با يك تير، ۶ تا نشانه را زدند!
۵- داشتن رقباي قدرتمند:
بيتعارف بايد بگوييم امروز شبكههاي ماهوارهاي فارسيزبان، رقباي قدرتمند تلويزيون ايران بهشمار ميروند؛ هر كسي بخواهد بهراحتي از طريق مانيتور و گوشي خود ميتواند به اين كانالها مراجعه كند و برنامههاي دلخواه خود را از اين شبكهها ببيند؛ به اين شبكهها، خطوط اينترنتي فيلمها را هم اضافه كنيد و...، از وضعيت تلويزيون در فضاي مجازي نگوييم كه بسيار غمانگيزتر است؛ چون آنجا كلا قافيه را باخته است و فرصتي براي عرض اندام باقي نمانده! واقعا چرا!؟ پشتوانه تلويزيون ايران، 80 ميليون نفر جمعيت، دانش و سرمايه ايران است، حمايت مردم ايران است، اما پشت اكثر شبكههاي ماهوارهاي، نهايتا چهار تا آدم نشسته كه براي آن شبكهها برنامهريزي ميكنند! آنها طبيعتا نبايد رقيبي براي تلويزيون ما به حساب آيند، اما از وراي تنگنظريها و شيوه حقارتبار حذفها در تلويزيون كشور، آنها به رقبايي انگيزهدار براي تلويزيون ايران تبديل شدهاند.
۶- ناتواني درجلب اعتماد مردم:
تلويزيون ما بايد بتواند با مردم روراست و صريح باشد و در واقع پيشقراول دادهها و اطلاعات به مخاطب باشد؛ اما هيچوقت اينگونه نبوده و مردم هم براي دريافت اطلاعات بهروز خود مجبورند به ساير شبكهها و درگاههاي اطلاعاتي به غير از تلويزيون رجوع كنند!
تلويزيون بايد اعتماد مردم را جلب ميكرد و اين كار را هم از طريق صداقت انجام ميداد. اما بايد اذعان داشت كه تلويزيون در بسياري از موارد، صداقت را فداي مصلحت كرده است. وقتي مخاطب براي دريافت اطلاعات واقعي يك حادثه (مثلا سقوط هواپيما)، ناچار ميشود به شبكههايي غير از شبكه ملي كشورش مراجعه كند، يعني كه به صداقت دادههاي شبكه ملي شك دارد و اعتمادش را از داده است و...
۷- فرصت دادن به افرادي كه از درجه هوشي پايينتري نسبت به ديگران برخوردار هستند:
برنامههاي مختلف در تلويزيون بهجاي اينكه هميشه از افراد درجه يك دعوت كنند و فضايي بيشتر به آنها بدهند، به افرادي با ميزان اطلاعات پايينتر راه ميدهند! چرا؟ چون در سيماي ما نبايد افراد به چهره تبديل شوند! سيماي ما نيروي مولد را دوست ندارد! چرا؟ چون درجه هوشي بالا، خود بهزودي به مركز ثقل بدل ميشود و اين با سيره تلويزيون سازگار نيست. مديران سنتي عادت دارند به آدمهاي بله قربانگو و آنها را ترجيح ميدهند تا قشنگ همهجانبه و طولانيمدت بتوان مدير بود، بنابراين روز به روز وضعيت علمي و زيباييشناسي تلويزيون ما تقليل مييابد و از نيروهاي توانمند، بيبهره و بيبهرهتر ميشود.چرا بعد از رشيدپور و عليخاني، مجري معروفي در تلويزيون ديده نشد و رشد نكرد؟ چون تلويزيون از يك زماني به بعد فقط با آدمهاي مطيع كار ميكند!
۸- بحران مشروعيت:
تلويزيون بايد بهگونهاي عمل كند كه همه به آن بازگشت و مراجعه و اعتماد كنند؛ اما با نگاه به فيلمهايي كه از دل گزارشهاي خبري تلويزيون بيرون ميآيد، ميبينيم كه مردم از تلويزيون فرارياند و با آن بيگانه هستند و با گزارشگرها حرف نميزنند يا اصلا همكاري با تلويزيون را دوست ندارند. مشروعيت عمومي به اين معنا نيست كه فقط دو جناح سياسي اصلاحطلب و اصولگرا سر حضور در تلويزيون و كسب قدرت رقابت كنند، مشروعيت عمومي معنا و مفهومش اين است كه عموم مردم ايران تلويزيون را قبول كنند، مثل سالهايي دور كه وجاهت و مشروعيت عمومي در صداوسيما بهمعناي واقعي حاكم بود و همه مردم آن را دوست داشتند، به اين دقت كنيم كه اگر قرار است تلويزيون رسانه ملي باشد، بايد تريبون عمومي همه گروههاي فكري و اقوام مختلف ملت شريف و نجيب ايران بشود، نه يك عده خاص! اكنون يك سوال!
آيا هست؟ شده است!؟
۹- منكوب ظاهرسازي افراد شدن:
يك عده هنوز در مدل تصويرسازي دهه 60 ماندهاند و تلويزيون هم ثابت كرده رابطهاش با اين افراد همچنان خوب است در حالي كه همه ميدانيم امروزه همان نيروهاي معتقد هم ظاهرشان فرق كرده و كساني كه مثلا مسووليتهايي هم در دستگاههاي دولتي دارند، قيافه و پوشششان مثل سابق نيست. با اين حال تلويزيون همچنان كمافيالسابق به ظاهرسازي افراد بيشتر نمره ميدهد و حتي قضاوتي روي ظاهر آدمها دارد مثل هياتهاي داوري جشنوارهها كه مثلا جايزه بهترين بازيگر را به نقش ميدهند نه به بازيگر! بسيار خب، ظاهر ميتواند متكي به سنتهاي خوب و پسنديده باشد اما سوءاستفاده از ظاهر سنت در هر شكلش غلط است و اين يكي را ديگر بايد بعد از ۴۰ سال متوجه بود.
۱۰- دشمني با نخبگان:
اينجا با تاكيد بايد بگوييم كه تلويزيون ما در زمانهاي مختلف ثابت كرده با هر كسي كه سرش به تنش ميارزد، مخالف است؛ و در هر حوزهاي با نخبگان مشكل دارد. به همين حوزه سينما نگاه كنيد هيچ وقت نشده هيچ نخبهاي به تلويزيون بيايد تا با علم و تحليل خودش را اثبات كند؛ اما اين فضا حتما به آنهايي كه ميخواهند با فحش و فضاخت خودشان را اثبات كنند، داده ميشود؛ كساني كه علمي حرف نميزنند اما از بيدانشي و عصبيت پربهرهاند و پشت شعار تعهد، آنچنان پنهان شدهاند كه آدم حيرت ميكند از اين همه نقشآفريني! هميشه هم فضاي لازم را در اختيار اينان ميگذارند هر چند كه به همه مديران ارجمند سيما اثبات شده باشد، طرف مربوطه توان جابهجايي ذرهاي فكر و انتقال را هم ندارد.
۱۱- برخورد كالاوار با افراد:
اگر مخاطب شبكه ۴ در ماه رمضاني كه پشت سر گذاشتيم، بوديد حتما ديدهايد كه يك سري آدم را آورده بودند و از آنها ميخواستند تا درباره مرگ حرف بزنند و از تجربههاي خود بگويند! بله رسما از آن افراد استفاده ميكردند تا به صورت كاملا كالاوار حرفهايش را بگويند و از جوهر رازوارگي و موضوعيت تخليه شوند!
يا در شبكههاي ديگر كه مدل برنامههاي ماه عسل ساخته ميشد عموما وضع بر همين منوال بود! مدعوين كالاوار حضور مييافتند، داستانسرايي ميكردند و بعد هم در عالم هيچ رها ميشدند!
آري! اين رويهاي در تلويزيون است كه براي ترويج يك امر خوب، متوسل به انواع چيزهايي ميشويم كه خوب نيست و يا حقيقت ندارد.
چند تا از مهمانهاي قلابي ماه عسلها را برايتان بشمارم!؟
۱۲-لجاجت گسترده مديران تلويزيون با هر كسي كه پيشنهاد يا حرفي براي گفتن دارد:
اين ديگر بر همگان اثبات شده است كه مديران در تلويزيزن ايران لجاجت ميكنند! و اين طوري دوست دارند تا خودشان را اثبات كنند! تمام مسائلي كه سال گذشته براي شبكه 3 سيما پيش آمد، برخاسته از لجاجت بود نه برخاسته از تدبير مديريتي، بيشتر برخاسته از كم دانشي در برخورد با حوزههاي فرهنگي بود تا هر چيزي ديگر! و اين موضوع آنچنان روشن است و ادامهدار كه ديگر نيازي به شرح كشاف ندارد.
۱۳- سانتراليسم فرهنگي:
تلويزيون ما تلويزيون ايران نيست، تلويزيون تهران است! همه برنامههايش براي تهران است، گپها و گفتوگوي برنامههاي شبكههاي سراسري را ميتوانيد با ساير برنامههاي شبكههاي استاني مقايسه كنيد و ببينيد، فاصله گفتوگوها در برنامهها با شهرستانها چقدر زياد است، مركزگرايي به صورتي گسترده در تلويزيون ايران حاكم است.
۱۴- عمل بر ضدخود و حذف دستپرودههاي خود:
ديگر اظهرمنالشمس است و همه بر آن واقف هستند. تلويزيون مجري توانمندي به نام فردوسيپور را داشت و اما به آساني او را حذف كرد! فرزاد حسني را داشت و او را حذف كرد، در مقاطعي رشيدپور و مديري و سايرين را حذف كرده و... . اين شيوه رفتاري، عمل بر ضدخود محسوب ميشود، در واقع حذف دستپروردهها يا گوش مالي دادن كساني كه محبوب مردم شدهاند، روال است! آيا اين مدل، شيوهاي بر ضد مردم نيست!؟
۱۵- شبيهسازي و انبوهسازي از برنامههاي خوب و به فنا فرستادن خاطرات:
يعني اگر دو خاطره خوب از يك برنامه همچون ماه عسل وجود دارد، تلويزيون وظيفه خود ميداند با انبوهسازي چنين برنامههايي را به باد فنا دهد! و همان نيمچه خاطره را هم از بين ببرد. در ماه رمضان به وفور برنامههايي در شبكههاي يك، دو، سه، چهار و پنج پخش ميشد كه همه دور هم نشسته بودند و از خاطرات نيكوكاري و داستانهاي عجيب براي مخاطب حرف ميزدند! واقعا ديدن اين حجم برنامه از يك مدل و از يك ساختار چه ضرورتي دارد!؟ در برنامههاي تاريخي كه واويلا، آنقدر موضوعات را دچار جرح و اصلاح ميكنند كه مخاطب علاقهمند سرانجام مجبور ميشود، برود پي اصل ماجرا و مفت مفت مشتري شبكه رقيب ميشود! خب اين روشها همه پر از اشكال است.
۱۶- كهنه بودن ساختارها:
ديگر كاملا واضح است كه ساختار تلويزيون ايران بسيار كهنه و قديمي است؛ از شكل و ارايه برنامهها گرفته تا ساختارهاي درختي كه اين مديوم دارد و بايد به آن توجهي ويژه شود.
۱۷- فقدان عنصر نوآوري:
در برنامههاي ويژه امسال عيد و يا مناسبتي همچون ماه رمضان و يا برنامه دنبالهدار دورهمي شما آيا نوآوري ميبينيد!؟
آيا امسال به رغم كرونا در برنامهاي احتمالا نوآوري خاصي مشاهده كردهايد؟ پاسخ خير است. چون برنامههاي عيد امسال با سال پيش و سال قبلتر تفاوتي نداشت! و ايضا ماه رمضان و دورهمي و غيره و ذالك با دورههاي قبل تفاوتي ...؟!
هر سال زمان عيد كه ميشود ناگهان شبكههاي تلويزيون سلبريتيها را بدون هيچ خط قرمزي به خط ميكنند! خب! اگر اين رويه خوب است چرا در طول سال اين چهرهها مهمان تلويزيون نميشوند. اگر روش خوبي نيست، چرا زمان خوب عيد، اين مهمانها را دعوت ميكنيد!؟ با دست پس ميزنيد با پا پيش ميكشيد! سلبريتي خوب است يا بد است!؟ پرسش اين است كه اين بسته بودن جريان فرهنگي در تلويزيون ما از كجا نشات ميگيرد؟
«نو» بودن به معني اين نيست كه آقاي رشيدپور كت و شلوار نو بپوشد و همان لباس نو بر تناش زار بزند، نو بودن به مفهوم نو شدن در ذهن و انديشه است كه به مخاطب فضايي ممتاز و يونيك ارايه شود و تحول، جوهري و بنيادي تبلور يابد.
در شبهاي محرم و ماه رمضان شبكهها مدام دارند سخنراني پخش ميكنند، آخر چقدر سخنراني!؟ در نظر بگيرد كه تلويزيون يك مديوم ديداري است. اگر هم سخنراني ميخواهيد پخش كنيد، جايش در راديو است يا لااقل سخنرانيهاي خوب و با كيفيت پخش كنيد. سالهاست كه تلويزيون با نوآوري بيگانه شده است.
۱۸- دشمني با منتقدان:
ما منتقدان سينمايي كاملا اين دشمني را احساس ميكنيم و ميبينيم كه وقتي اين مديوم را نقد ميكنيم جزو مغضوبان آن ميشويم. برنامه «هفت» را ببينيد كه به چه فلاكتي افتاده است! با توهم و زور ميخواهند پسماندگي را به ملت قالب كنند در حالي كه مخاطب انتظار برنامهاي خوب، علمي و تحليلي درباره سينما دارد به صغير و كبير دارند، فحش ميدهند و ضد فرهنگ عمل ميكنند!
۱۹- طرد مجريان خانم:
بانوان كاربلد مجري كم نيستند اما با دو، سه نفرشان حرف بزنيد تا بدانيد كه در اين دستگاه عدالتمحور چطوري نميتوان رشد كرد! كه با فشارهاي عجيب و غريب، رشد كردن در سيما مثل سفر به كره ماه است!
زنان نيمي از مردم ما هستند، آيا نيمي از تلويزيون به نيم ديگر خود توجهي دارد!؟
۲۰- كهنه بودن ابزارآلات تلويزيون:
به نظر ميآمد با حضور آقاي عليعسگري كه به فني بودن اشتهار دارد حداقل تلويزيون به لحاظ امور فني رشد كند و فكري به حال فرسودگي تجهيزات و استوديوها و ساير بخشها شود(يك بار به جام جم برويد تا بدانيد از چه حرف ميزنيم!) اما خير!
كهنگي چنان در جان و جريان صداوسيماي كشور ريشه دوانده و خوش نشسته كه كسي را ياراي مقابله با آن نيست.
تا دستي به سر و گوش همان محيطي كه درش زندگي ميكنيد و مديريت ميكنيد، نكشيد، هيچ چيزتان رديف نخواهد شد.
به فكر مهمترين رسانه ملي كشور باشيد حتي اگر 10 درصد از اين حرفهاي ناگوار درست باشد،(كه همهاش درست است) اوضاع آن دستگاه، اوضاعي مناسب نيست.
بيتعارف بايد بگوييم امروز شبكههاي ماهوارهاي فارسيزبان، رقباي قدرتمند تلويزيون ايران بهشمار ميروند؛ هر كسي بخواهد بهراحتي از طريق مانيتور و گوشي خود ميتواند به اين كانالها مراجعه كند و برنامههاي دلخواه خود را از اين شبكهها ببيند؛ به اين شبكهها، خطوط اينترنتي فيلمها را هم اضافه كنيد و...، از وضعيت تلويزيون در فضاي مجازي نگوييم كه بسيار غمانگيزتر است؛ چون آنجا كلا قافيه را باخته است و فرصتي براي عرض اندام باقي نمانده! واقعا چرا!؟ پشتوانه تلويزيون ايران، 80 ميليون نفر جمعيت، دانش و سرمايه ايران است، حمايت مردم ايران است، اما پشت اكثر شبكههاي ماهوارهاي، نهايتا چهار تا آدم نشسته كه براي آن شبكهها برنامهريزي ميكنند!