• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4667 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۴ خرداد

نگاهي به رمان «هر دو در نهايت مي‌ميرند»

داستاني در ستايش زندگي، با نام مرگ

احسان زيورعالم

 

دنيايي را تصور كنيد كه در آن به آدم‌ها روز مرگ‌شان را خبر مي‌دهند. سيستمي به نام قاصد مرگ كه ما بين ساعت دوازده تا سه صبح به تمام كساني كه قرار است در آن روز بميرند زنگ مي‌زند و به آنان مي‌گويد حداكثر بيست و چند ساعت بيشتر براي زندگي كردن وقت نداريد و بايد تصميم بگيريد واپسين روز را چگونه سر كنيد. حالا در اين دنيا ديگر افراد مي‌توانند مراسم ختم خود را برنامه‌ريزي كنند، از كساني كه دوست‌شان دارند خداحافظي كنند يا حتي به مكان‌هاي تفريحي و برنامه‌هايي سر بزنند كه حول اين دنيا پديد آمده تا آن واپسين روز بهترين باشد.
در چنين دنيايي به دو شخصيت اصلي رمان خبر داده مي‌شود امروز خواهند مرد و اين آغازي است براي يك پايان. كمتر از 24 ساعت فرصت براي زندگي. متيو و روفوس، دو شخصيت اصلي كتابند و داستان از زبان آنان روايت مي‌شود؛ اما در كنار اين دو، شخصيت‌هاي فرعي نيز فرصت روايت داستان‌هاي خود را پيدا مي‌كنند. نويسنده شما را با دوستان اين دو، كساني كه در آن روز ملاقات مي‌كنند و حتي آناني آشنا مي‌كند كه در نقش قاصد مرگ، زير بار كاري مشقت‌بار و بيرحمانه رفته‌اند. زنجيره‌اي بودن اتفاقات و پيوستگي و تأثيرگذاري زندگي آدم‌ها به يكديگر، به‌خوبي اين كتاب بيان مي‌شود. اين شيوه روايت كمك مي‌كند ما با تاثيراتي آشنا شويم كه كوچك‌ترين اعمال و رفتارهاي‌مان مي‌تواند بر زندگي ديگران اثر گذارد، ديگراني كه حتي شايد شناختي از آنان نداشته باشيم و شايد موجب آن شود، پيش از هر كاري، حتي ساده‌ترين‌شان، كمي با تامل پيش برويم. داستان شخصيت‌هاي كتاب همانند زنجيري به هم متصل مي‌شود و در پايان اين پيوستگي شما را
 شگفت‌زده مي‌كند.
گول عنوان لو‌دهنده اين كتاب را نخوريد، اتفاقا نويسنده با هوشمندي تمام همان ابتدا خيال خواننده را راحت مي‌كند. وقتي كتاب را مي‌خوانيد، متوجه خواهيد شد نويسنده براي انتخاب نام كتاب دلايل قانع‌كننده‌اي داشته است. در حقيقت اين خصوصيت بشر است، ما به عنوان اشرف مخلوقات تا چيزي از دست ندهيم، به قدر كفايت حسرتش را نمي‌خوريم، به اندازه كافي بدون غرض و بي‌طرفانه نگاهش نمي‌كنيم، نمي‌توانيم ببينيم كجا مرتكب اشتباه شده‌ايم و آنچه نكرده‌ايم چه بوده. زمان مقوله‌اي است كه هرگز برايمان تمام نمي‌شود، ما هميشه خيال مي‌كنيم فردا و فرداهايي در كار است، زماني خواهد بود تا كارهاي خيالي خود را به سرانجام برسانيم؛ اما ارزش زمان - اين با ارزش‌ترين دارايي‌مان - را نمي‌دانيم. ارزش بودن در كنار خانواده و دوستان نزديك را هرگز به خوبي درك نمي‌كنيم. 
آدام سيلورا در اين كتاب با خلق تشكيلات قاصد مرگ بزرگ‌ترين غم هستي را به باشكوه‌ترين شكل ممكن به چالش كشيده است. نويسنده چه با انتخاب عنوان چه با انتخاب سيستمي كه تاكنون حتي يك مورد خطا هم نداشته، خواسته شما را در تنگنايي قرار دهد كه راه فراري از آن نداشته باشيد. تنگنايي كه شما را وادار به فكر كردن كند و اين همان چيزي است كه نويسنده به‌دنبال آن است. اين تلنگري است كه به خوانندگان اين كتاب زده مي‌شود تا ارزش چيزهايي را بهتر بدانند كه شايد خيلي بي‌تفاوت و ساده از كنارشان مي‌گذرند. در پايان كتاب شما از خود مي‌پرسيد اگر حداكثر 24 ساعت زمان داشتم چه مي‌كردم؟ پاسخ‌هايي كه به آن مي‌انديشيد تمام‌شان مي‌توانند تلنگري باشند براي زندگي‌تان. عده‌اي ممكن است به دنبال علاقه‌مندي و آرزوهاي خود بروند، آنهايي كه تا به حال برايش زماني نگذاشته‌اند و برخي هم شايد كساني را به ياد بياورند كه دلتنگي‌شان را حس مي‌كنند. به هر روي، تمام اين فكر و خيال‌ها در اين دنياي ماشيني و سرد چون تلألو نوري است در تاريكي. درست است كه شايد خيال كنيد پايان كتاب را از همين لحظه مي‌دانيد؛ اما بالا و پايين‌هاي اين داستان با شيبي ملايم به نحوي است كه به شما اجازه مي‌دهد، لحظه لحظه داستان را لمس كنيد. داستان شما را تا انتها با خود مي‌كشاند و براي خواندن پايانش لحظه به لحظه تشنه‌ترتان مي‌كند.
شخصيت‌هاي اين كتاب نشان مي‌دهند كه براي وقت باقي‌مانده زندگي - كه براي همه مي‌تواند يك دقيقه بعد باشد يا چند سال ديگر و براي دو شخصيت داستان نهايتا بيست و چهار ساعت - چه انتخابي مي‌كنند. آنان مي‌توانند در خانه خود حبس شوند، تا لحظه آخر گريه و زاري كنند، به هيچ كسي چيزي نگويند و با كسي بدرود نگويند. در نهايت هر دو خواهند مرد؛ اما با اين حال انتخاب شخصيت‌ها دوستي است، برآمدن روز‌هاي سخت در كنار هم. از خانه بيرون زدن و مواجهه با ترس‌ها. اين كتابي است در ستايش دوستي. كتابي با نام مرگ در ستايش زندگي.
نويسنده «هردو در نهايت مي‌ميرند»، آدام سيلورا است. 
متولد 1990 در امريكا، نيويورك‌سيتي كه اولين كتابش را در 2015 به بازار عرضه كرد. او نويسنده جواني است كه به زيباترين شكل ممكن از مسائل انساني با هم‌نسل‌هاي خودش سخن مي‌گويد. قلمش در عين سادگي به خوبي به مفاهيم عميق مي‌پردازد و همين امر باعث مي‌شود به ‌راحتي خواننده را با خود همراه كند و به قلب او راه يابد و به مقصود خود نائل شود. آدام سيلورا اين روزها حسابي در مسير اوج‌گيري است. چندي پيش قراردادي براي ساخت مجموعه‌اي تلويزيوني از دوتا از كتاب‌هايش با يكي از بزرگ‌ترين استوديوهاي هاليوودي امضا كرده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون