• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4668 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۵ خرداد

يار مهربان كودكان ايران زمين

دكتر مهدي افشار

 سال 1354 كه دانشجوي فوق ليسانس كتابداري دانشگاه تهران بودم، بعضي از كلاس‌هاي‌مان در ساختمان رستم گيو واقع در نبش كاخ ـ شاهرضا تشكيل مي‌شد كه امروزه آن ساختمان ديگر به نام مالك زرتشتي‌اش نيست و آن دو خيابان هم به ترتيب فلسطين و انقلاب 
خوانده مي‌شوند.
آن روزها به مشاهده مي‌ديدم كه مدرسان و كتابداران كه عموما بانوان بودند و كمتر مردان در ميان‌شان حضور داشتند، پيرامون شمع وجود بانوي نسبتا فربهي پروانه‌آسا  مي‌چرخيدند و با او سپاسمندانه و گاه فروتنانه رفتار  مي‌كردند.
 سخن از شوراي كتاب كودك بود و فرهنگنامه كودكان و من درگيرتر از آن بودم كه به مسائلي بپردازم كه از نگاه من در حاشيه كلاس‌هاي كتابداري برگزار  مي‌شد، چراكه كار در وزارت اطلاعات و جهانگردي سابق و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‌ كنوني و تعهدات در قبال ناشراني كه قرار بود كتاب‌شان را ترجمه كنم و نيز همسر و كودكي سه ساله فرصتي برايم نمي‌گذاشت تا بدانم در كنارم و در فاصله‌اي اندك از من چه جريان فرهنگي عظيمي‌ در حال وقوع است. عظيم نه از آن جهت كه فرهنگنامه كودكان كاري عظيم است كه هست؛ از آن منظر كه براي نخستين‌‌بار براي چهره‌هاي هميشه حاضر ولي هميشه غايب در جامعه ما، تيك حاضري  مي‌زدند، كودكان را  مي‌گويم؛ قشر عظيمي‌ از افراد اين جامعه كه ناديده انگاشته مي‌شدند، قشري كه موظف بودند فرمان ببرند، اطاعت كنند و مطيع باشند و در عين حال به حساب نيايند.
بعدها كه فراغتي دست داد، نام خانم توران ميرهادي را از زبان كتابداران و پژوهشگران بارها و بارها به ستايش شنيدم؛ از كامران فاني، فرهنگنامه‌نويس دوست‌داشتنيِ وطواط اندام اما يلي در قلمروي فرهنگ مكتوب تا بانوي فرزانه سركار خانم نوش‌آفرين انصاري و ديگر مدرسان كتابداري.
و طبعا مشتاق شدم كه بدانم اين بانوي فرهيخته كه اين‌گونه از او سخن  مي‌رود، كيست و آنچه از او دانستم ستايش مرا نيز برانگيخت. 
خانم توران ميرهادي از مادري آلماني و پدري ايراني است، آميزه‌اي زيبا از سختكوشي و پشتكار آلماني و تسامح و تساهل ايراني. به همين روي بود كه بسيار مي‌كوشيد و ديگران را به كوشش و جوشش وا مي‌داشت و در عين حال با ملاطفت و ملايمت طبع ايراني‌اش هيچ‌كس را نمي‌رنجاند.
شوهرش را كه از روشنفكران و افسران حزب توده بود، در سال 1333 اعدام كرده بودند و برادرش، فرهاد در تصادفي در جاده كشته شده بود كه اين حادثه تلخ تاثيري عميق بر او به جاي گذاشته بود و البته با سرشت مبارزه‌جويانه‌اش به جاي آنكه بنشيند و براي دلتنگي‌هايش گوشه انزوا برگزيند و بر از دست رفتن عزيزش، اشك حسرت از ديده فشاند، با طبع لجوجش، لجوجانه ايستاد و ساخت و مدرسه‌اي با نظام آموزشي جديد به نام فرهاد
 بنياد نهاد.
شنيدم از بسياري از نزديكانش كه براي خودش شعاري داشت: «براي غلبه بر غم بزرگ، بايد كارهاي بزرگ را عهده‌دار شد.» و خود مجلاي همين شعار بود.
انقلاب با همه ويژگي‌هاي مثبتش به روي ميرهادي لبخند نزد كه چهره بدخلق خود را به او نشان داد و مدرسه‌اش ـ همان فرهادش ـ مصادره شد و خود در شگفت بود كه چگونه و چرا بايد مدرسه مصادره شود. سلب مالكيت مدرسه از خانم ميرهادي، ياد ميرزا حسن‌خان رشديه را در خاطرم زنده گرداند.
و توران ميرهادي همانند سلف خويش از پاي نايستاد و به لطف طبع پرتلاشش و با تكيه بر مساعدت‌هاي مالي ياران و دلسوختگان فرهنگ اين سرزمين، كار فرهنگنامه را پي گرفت. گفتني است به احترام اين بانوي فرهنگ‌دوست، تقريبا همه كساني كه در اين فرهنگنامه مقاله نوشتند و حتي بسياري از ويراستاران، بي‌هيچ توقع مالي متون ارسالي را ويرايش كردند و پيراستند، هر چند كه هيچ‌يك از نهادهاي فرهنگي چون ارشاد و نهاد كتابخانه‌ها و شهرداري ياري‌اش ندادند. 
توران ميرهادي تا آخرين روزهاي پاياني حيات پرتلاش خويش بر تاليف، تدوين و چاپ و نشر اين فرهنگنامه انديشه‌ساز نظارت كرد و آن غايبان هميشه حاضر را در عرصه فرهنگ به حاضران هميشه حاضر تبديل گرداند و بي‌مناسبت نيست كه او را با عنوان پرافتخار «مادر ادبيات كودك و نوجوان در ايران» ناميده‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون