متافيزيك مرتب كردن
استفانو ساليس
ترجمه: مهشيد اسماعيلي
روبرتو كالاسو، فيلسوف و قصهپرداز ايتاليايي و صاحب امتياز نشر ادلفي است كه آثار منحصر به فردي از خود در ادبيات ايتاليا به جاي گذاشته است. مقاله حاضر براساس كتاب «چگونه يك كتابخانه را مرتب كنيم» از روبرتو كالاسو، نوشته و منتشر شده است.
روزي در حالي كه در تورنومنت آماتوري مشغول بازي شطرنج بودم، بازيكن ديگري كه از من و حريفم قويتر بود، دست به كار تعيين تكليف براي ميز بازي شد. وقتي كه مرحله اول بازي تمام شد، نوبت به ساختن و پرداختن ايدهها، وعدهها، راهحلهاي درخشان احتمالي، خطرها، تنشها، فداكاريها و فاجعههاي قريبالوقوع رسيد. پس از لحظهاي تامل در حالي كه همگي مبهوت حركتهايش بوديم، تماشاگري با حالتي طنزآميز ابراز تعجب كرد و در حالي كه سر تكان ميداد، گفت:«خداي من همه جور اتفاقي دارد رخ ميدهد» درست ميگفت. شطرنجباز در صحنه به ظاهر ثابت و صامت بود ولي از درون خروشان بود و از هر سوي به واقع توفاني در راه بود. كتاب طلايي و اخير روبرتو كالاسو «چگونه يك كتابخانه را مرتب كنيم» را به ياد آوردم؛ چون كتابها در قفسهها همانند مهرهها در شطرنج هستند هر يك روابطي را با ديگران حفظ ميكنند و موقعيت هر كدام نسبت به ساير كتابها تاثيرگذار و تاثيرپذير است هم به صورت فردي وهم جمعي؛ حتي آنهايي كه ديگر در بازي نيستند، براي پيشبيني لحظات پيش رو يعني اتفاقي كه لحظه بعد ميافتد، آنچه روي داده و آنچه رخ خواهد داد؛ بعد از يك حركت ديگر يا حتي پس از 10 حركت همه درنظر گرفته ميشوند و اينكه هر كدام بتوانند بهترين حركت خود را انجام دهند، مهم است. اما موضوع فقط اين نيست، مساله اينجاست كه كتابها در يك كتابخانه در عين اينكه به ظاهر ساكت و بيحركت هستند همواره مشغول به وجود آوردن انواع وقايع هستند؛ با هم صحبت ميكنند، پيشنهاد ميكنند، ايما و اشاره ميكنند و گاه با هم بحث ميكنند؛ همهمهاي دايمي است، زمزمهاي است از يك هياهو، يك وزوز. از اين رو اميد ميرود كه آواي كري بيرون آيد، فريادي آهنگين، يك هارموني تكنيكي. به همين خاطر نظم را طلب ميكند. كالاسو كه مرد همه كتابهاست(حتي آن كتابهايي كه انتشاراتش مجوز نشرشان را نيافت و آنهايي كه از قفسهها حذف شدند. هنر مراقبت از يك كتاب و وارد كردن آن به طبقهاي از كتابخانه چيزي است كه با مرور زمان پالايش ميشود و در آن قناعتپيشه ميشويم همانند برگه نمرات) بلافاصله درك ميكند كه موضوع انتظام كتابها «شديدا فراطبيعي» است زيرا ميداند كه نظم قطعي در كتابها مانند نظم در زندگي و در جهان نميتواند وجود داشته باشد. از اين رو لازم است از موضع خود پايين آمده و از كتابخانهمان پيمان صلحي(نه چندان اغراقآميز) را درخواست كنيم. من نياز او به جلد كردن كتابهاي كاهي را به خوبي درك ميكنم نه تنها براي اينكه مهمان آن را زياد نبيند بلكه بيشتر براي پنهان كردن آنها از چشم خودش و آرام كردن سروصداي اجتنابناپذيري كه هر كتاب ايجاد ميكند. اگر فقط يك بار چشمتان بر آن بيفتد از شما آزردهخاطر ميشود حتي اگر اين نگاه گذرا باشد. اداره بيعيب و نقص كتابها وقتي از تعداد مشخصي بيشتر ميشوند غيرممكن، بيفايده و حتي غيرعقلاني ميشود. همه ما با صداي ناظر درونمان سروكارداريم زيرا اين ويژگي انسانها و ذهن آنهاست؛ واضح است كه حق با ابي واربرگ بوده است: اين كار تنها براي خودش نيست بلكه براي بازديدكنندگان آينده كتابخانهاش كه هر يك از آنها دايما نظمي تازه در آن ايجاد ميكند هم هست، زيرا قفسهها بايد شگفتي و جاذبه به وجود آورند لكن هر يك تيتر كتابها را براساس ترتيبي خواهد چيد كه تنها خاص خودش است و نه كس ديگر؛ توجه كنيد! متعلق به خودش، متعلق به لحظهاي مشخص. اين انباشته داراي لايههايي مشخص و زمينشناسانه است، تلاطمها، هيجانات «جزايري از علائق» را ثبت ميكند، گلچيني از گذشتهها را نگه ميدارد و «ميداند چگونه آنها را فراموش كند» اما آن آيندههايي را پيشبيني ميكند كه حتي فكر نميكنيم، وجود داشته باشند. كتابخانه، دفترچه خاطراتي رام نشدني از هويت ماست. خريدن و البته بلافاصله نخواندن بسياري از كتابها براي كشف كردن لازم است؛ شايد سالها بعد پژوهش ما را به ضرورت به سراغ همان كتاب ببرد و ما بگوييم: آري در خانه داشتيم اما هنوز مطالعه نكردهايم. اين جستوجوي كالاسو متون ديگري از اين دست را نيز دربرميگيرد. ماجراي هيجانانگيزي است از شناخت يا «توهم شناخت» مفهومي كه اين نويسنده وصفناپذير و بيهمتا در عرصه بينالمللي در همين اثر پيچيدهاش به نحو شگرفي آن را تبيين ميكند؛ اين شكوهاي رواني و واقعي از عشقها و دلسرديها و شورها و آزردگيها، حماقتها و مسخ شدنهاست. ترتيب كتابها بخشي از اين نظم دروني است و ذهن هر چه هوشيارتر و اهل مطالعهتر باشد بيشتر اين ارتباطات نيرومند، ضروري و غيرقابل پيشبيني به صورت غافلگيركننده بر او نمايان ميشود؛ هر خواننده حقيقي سرنخي را دنبال ميكند، كالاسو اين چنين مينويسد:
«هر بار كه كتابي را باز ميكند، سر نخ را دوباره در دست ميگيرد و آن را ميپيچد، گم ميكند، گرههايش را ميگشايد و در آن گره ايجاد ميكند» و اين است معناي زندگيمان به عنوان خواننده. بعضي از كتابها بايد نزديك ديگر كتابها باشند از جهت زيباييشناسي، فلسفي، ادبي و دانش؛ تا آنجا كه حتي طرد آنها از بقيه مكانهاي كتابخانه ميتواند معيار خوبي براي همسايگي با سايرين باشد. همه ميدانيم «بعضي كتابها از ديگر كتابها برابرترند» و حتي «كتابهاي پوسيده» نيز براي خود نقشي دارند. به هر صورت همه و همه بايد در بازي چندين ساله نظم يا همان درهمتنيدگي درگير باشند، چنانچه هستند. يك كتابخانه مورد احترام، به ناچار، مجموعهاي از تعداد قابلتوجهي از تكينهاست و حركتي بيپايان است. كالاسو اذعان ميكند براي نظم و ترتيب يك كتابخانه هرگز راهحلي پيدا نخواهد شد و نبايد پيدا شود.» درست مانند «پات» در شطرنج كه تنها موقعيت ناپايدار ثابت است كه خود، بازي را به سوي كيش و مات و نااميدي ميبرد و صد البته فقط بر مبتديها عارض ميشود. معمولا، ولي، پيش از فينال مسابقه هر اتفاقي ممكن است رخ دهد اما نگران نباشيد: بعد دوباره همه چيز از نو شروع ميشود؛ سفيد حركت ميكند. هميشه يك كتاب تازه وجود دارد و وجود خواهد داشت.