با بهترين آرزوها متشكريم
غلامرضا امامي
در سفري به اردبيل كه براي تجليل اهل قلم آن ديار به همت خانه كتاب برگزار شد، همراه و همسفر جناب نيكنام حسينيپور بودم. در آن سفر شاهد كوشش بيامان او و تلاش پرتوان او بودم. عمر سفر كوتاه بود اما در يك روز از اين كتابفروشي به آن دفتر نشر، از اين ديدار به آن آيين، همواره او را پويا و پايدار يافتم. در بازگشت به سبب برف سنگين راههاي هوايي بسته شد و ما در خودرويي از گردنه حيران گذشتيم و به سلامت به رشت رسيديم.در آن سفر، نام نيك، نيكنام ورد زبان آل قلم اردبيل بود. ميان او و همكارانش پيوندي مهربانانه يافتم و آنان صميمانه بر شمع وجودش گرد آمده بودند، او چون برادري بزرگتر بود براي آنان و ديگران.
در اين سالها كه نيكنام حسينيپور ناخداي كشتي كتاب شده بود در شبي تاريك و بيم موج و گردابي چنان هايل به كارداني و مهرباني، كشتي را ميراند با همه صخرهها و سختيها خم به ابرو نميآورد. در اتاقش به روي آل قلم باز بود و ادب و اخلاق او و آقاي جعفري همگان را خرسند ميساخت. با همه تنگناها كوشيد كه آل قلم را ياري رساند و به سهم خويش سنگي بردارد و چراغي روشن سازد. به همت والاي او بود كه سنت تجليل از زندگان در تهران و مراكز استانها پي گرفته شد.
به مدد او بود كه ناشران در بحرانها توانستند راهي بجويند. به كمك او بود كه گرههايي گشوده شد. تا آنجا كه ديدهام و شنيدهام همه آل قلم از ناشر و نويسنده و محقق و مترجم از او رضايت داشتند؛ به ديدار پيران ميرفت و در حمايت جوانان به جان ميكوشيد. يك دم سكون نداشت جريان جاري مواجي بود در كوير كتاب سنت حسنهاي را در تكريم ناشران پيشكسوت پي گرفت. براي او همه هفته، هفته كتاب بود و همه روز، روز كتاب. او چون نهالي ريشه در ارشاد داشت و در مديريت خانه كتاب همچون درختي سبز و سرسبز ميوههايش به بار نشست.
از مشكلات آگاه بود، به درددلها دل ميسپرد و راهي ميگشود.
اينك تكريم او تكريم كتاب و اهل كتاب است. بيشك حضور او براي ارشاد مغتنم است و ميتواند در مكاني ديگر و منصبي ديگر دل و ديده دوستداران كتاب را روشني بخشد.
براي همه كوششها و تلاشهايتان، براي همه ياريها و كمكهايتان، براي همه طرحها و گرهگشاييهايتان، براي همه كارهايتان، نيكمرد نيكونام، جناب نيكنام حسينيپور
با بهترين آرزوها متشكريم... متشكريم...
نام نيكوگر بماند ز آدمي
به كز او ماند سراي زرنگار