• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۴ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4670 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۷ خرداد

گفت‌وگو با محمدرضا مرعشي‌پور به خاطر بازنويسي كتاب «داستان زندگي فردوسي» از ساتم اُلُغ‌زاده

نويسندگان همزبان‌مان‌ را در منطقه خيلي نمي‌شناسيم

بهنام ناصري

 

 

محمدرضا مرعشي‌پور را بيشتر به عنوان مترجم ادبيات عرب مي‌شناسند؛ كسي كه در كارنامه‌اش ترجمه آثاري از نجيب محفوظ، زكريا تامر، جرجي زيدان، احسان عبدالقدوس، احمد رجب و... ديده مي‌شود. با اين حال، او عُلقه ويژه‌اي به زبان فارسي دارد و تعهدي آشكار به شناساندن آثار ناشناخته يا كمتر شناخته‌شده به خوانندگان ايراني. تا جايي كه رفتن سراغ ترجمه از عربي را هم ذيل اين انگيزه طبقه‌بندي مي‌كند. او آثاري از ادبيات قدمايي فارسي را نيز بازنويسي و منتشر كرده كه ازجمله آنها مي‌توان به كتاب «تاريخ بيهقي به روايتي ديگر» اشاره كرد. همچنين كتابي به نام قصه‌هاي قرآن دارد كه در آن از منظر مثنوي مولوي به جنبه قصوي كتاب مقدس مسلمانان نگاه كرده است. به تازگي كتابي از او منتشر شده است به نام «داستان زندگي فردوسي» كه حاصل بازنويسي اثري است از ساتم الغ‌زاده نويسنده معاصر تاجيك. كتابي كه زندگينامه فردوسي را دستمايه نوشتن يك رمان قرار داده است. با مرعشي‌پور در مورد تجربه بازنويسي اين كتاب گفت‌وگو كردم.

 

كتاب «داستان زندگي فردوسي» چند ماهي است كه منتشر شده اما آن‌طور كه انتظار مي‌رفت، هنوز ديده نشده. دليل آن چيست؟ شرايط خاص اين ماه‌ها يا چيز ديگر؟

راستش وقتي نويسنده كاري مي‌كند و كتابي از او منتشر مي‌شود، نهايتا مي‌تواند آن را به چند دوست و آشنا و منتقد و روزنامه‌نگار يا در صفحات شخصي خودش به كساني كه در آنجا با آنها در ارتباط است، معرفي كند. اگر بيشتر از اين بشود، يك‌جور خودنمايي است و صورت خوشي ندارد. اين كار بايد از طريق ديگري انجام شود. ضمن اينكه از ياد نبريم ما در شرايط دشوار كرونا بوديم و هستيم و زماني كه كتاب چاپ شد، كشور به شدت درگير شيوع اين ويروس بود.

در كارنامه شما جداي از ترجمه‌هايي كه از ادبيات عرب انجام داده‌ايد، بازنويسي آثار كهن هم ديده مي‌شود. مثل «تاريخ بيهقي به روايتي ديگر». «داستان زندگي فردوسي» اما از اين منظر كار متفاوتي است در كارنامه شما. چون نه اثري قدمايي است و نه ترجمه از زبان عربي؛ اثري است فارسي از يك نويسنده معاصر تاجيك. انگيزه بازنويسي اين اثر از كجا آمد؟ معرفي نويسنده همزبان تاجيك يا بيشتر اثري كه حماسه‌سراي پرآوازه تاريخ ادبيات ما را دستمايه قرار داده است؟

همان‌طور كه مي‌دانيد، من جداي از كار ترجمه از ادبيات عرب به فارسي، هميشه يكي از دغدغه‌هايم اين بوده است كه آثار ادبي همسايه‌هاي‌مان و كلا نويسندگان كشورهاي منطقه را به خوانندگان فارسي‌زبان معرفي كنم. رفتن سراغ ادبيات عرب و ترجمه آثار عرب‌ها هم از اين انگيزه مي‌آيد. اين قاعده در مورد كتاب ساتم اُلُغ‌زاده هم صادق است و براي من حتي با انگيزه بيشتري همراه بوده است. زبان تاجيكي، شاخه‌اي از زبان فارسي است. بنابراين هنرمندان و نويسندگان تاجيك علاوه بر اينكه در حوزه منطقه جغرافيايي ما قرار مي‌گيرند، با ما همزبان هم هستند. اين بين ما و آنها وجه اشتراك مهمي ايجاد مي‌كند. هم بين ما و نويسندگان‌شان و هم با ديگر هنرمندان از جمله اهالي موسيقي تاجيكستان. به نظر من براي كسي كه مي‌خواهد ادبيات فارسي معاصر را بخواند، لازم است آثار آنها را هم بخواند؛ منتها خواندن آثار نويسندگان تاجيك براي ما مشكل است. چون زبان‌شان با فارسي معيار امروز ما در ايران تفاوت‌هايي هم در صرف و هم در نحو دارد.

خود ساتم اُلُغ‌زاده به عنوان نويسنده معاصر فارسي‌زبان تاجيك، توجه زيادي به تاريخ ادبيات ايران و آثار قدما دارد. اين موضوع در انتخاب اثر او براي بازنويسي چقدر موثر بود؟

بله، همان‌طور كه گفتيد آقاي الغ‌زاده توجه زيادي به آثار تاريخ ادبيات ايران دارد و افزون بر اين كار، كتاب ديگري هم به نام «شب گرفتن ماه» درباره فردوس دارد. همان‌طور‌كه كتاب‌هايي هم درباره رودكي و حافظ دارد. ايشان جوايز زيادي هم چه به خاطر اين كتاب و چه به خاطر كتاب‌هاي ديگرش برده است. به نوعي مي‌توان گفت كه بخش قابل‌ملاحظه‌اي از زندگي و عمر نويسندگي خود را صرف بزرگان ادبيات ايران كرده است. حتي يك اپراي رودكي در اينجا اجرا شده كه اشعارش سروده ايشان است. بنابراين طبيعي است اگر من دلم بخواهد ايشان در ايران خوانده شود. ضمن اينكه در ايران كسي به اين صورت روي زندگي فردوسي كار نكرده است. به هر حال فردوسي جداي از اينكه يكي از چند شاعران بزرگ تاريخ ادبيات ماست، در دنيا هم به خاطر شاهنامه شهرت دارد و بيراه نيست اگر بگوييم او خالق بزرگ‌ترين اثر فارسي در دنياست. تنها كاري كه من روي زندگي فردوسي ديدم، كاري است كه استاد جلال‌الدين كزازي دارند. اگر هم هست من نديدم.

كه شما اين بازنويسي را به ايشان تقديم كرديد.

بله. ايشان - نقل به مضمون- نوشته داستان‌نويس نيست ولي دلش مي‌خواسته اين كار را انجام دهد تا شايد سرمشقي شود براي ديگران. به هر حال اثري در قالب ادبيات داستاني و رمان در مورد زندگي فردوسي نديدم باشد.

بازنويسي كتاب «داستان زندگي فردوسي» پيشنهاد ناشر بود يا خودتان به صرافت اين كار افتاديد؟

ناشر؛ اين كتاب را آقاي كريمي پيشنهاد كردند. گفتند اين كتاب را ديده‌اند و خيلي‌ها دل‌شان مي‌خواهد آن را بخوانند اما به دليل همان تفاوت‌هاي صرفي و نحوي نمي‌توانند. آقاي كريمي با توجه به تجربه «تاريخ بيهقي به روايت ديگر» گفتند دوست دارند كتاب ساتم الغ‌زاده را هم بازنويسي كنم و به فارسي معيار امروز دربياورم.

آنچه در بازنويسي شما از «داستان زندگي فردوسي» مي‌خوانيم، فارسي معيار است و دسترسي به اصل اثر نداريم، خواستم نمونه‌هايي از تفاوت‌هاي صرفي يا نحوي كتاب اُلُغ‌زاده را تلويحا بگوييد.

بله، حتما. در ساختار جمله‌ها كه همان نحو باشد مي‌توانم به اين نمونه اشاره كنم: «منع‌كردن عبدالنبي به طالب علمان مدرسه خواندن داستان زال و رودابه را به چشم خود ديده‌اند.» خُب، اين با فارسي معيار امروز نمي‌خواند. خواننده ايراني امروز اگر بخواهد متوجه شود بايد بارها اين كتاب را بخواند و نهايتا به يك برداشت نسبي از آن برسد. مثلا در تاجيكي جمع مكسر عربي را دوباره جمع مي‌بندند. مثلا به اخبار مي‌گويند اخبارها و به لوازم، لوازمات. براي صفت‌هاي فاعلي يك پسوند زايد مي‌گذارند؛ به خواب‌آلود مي‌گويند خواب‌‌آلودانه، به معني‌دار مي‌گويند معني‌دارانه. يك مثال از اصل كتاب برايت مي‌خوانم: «ورق در فرش حجره پاش خورده.» مي‌خواهد بگويد: كاغذ روي فرش اتاق پخش شده بود. دارد وصف مي‌كند. من چند نمونه گذرا را دارم برايت مي‌گويم. مثلا مضارع اخباري را به جاي مضارع التزامي به كار مي‌برند. مي‌گويد: «بياييد مشاعره مي‌كنيم.» به جاي اين ‌كه بگويند «بياييد مشاعره كنيم». يعني افعال متعدي را يك بار ديگر متعدي مي‌كنند. مثلا خواناندن، متعدي خواندن است ديگر؛ يا زناندن، متعدي زدن. يا مثلا فروشاندن و... يا مكاندن به جاي مكيدن. نمونه‌هاي اين‌جوري بسيار زياد داريم كه معمولا براي خواننده ايراني قابل‌فهم نيست. واژه‌هاي زايد هم زياد به كار مي‌برند. مثلا به جاي يك مي‌گويد كداميك: «به زودي در كدام يك جنگ كشته شد.» مي‌خواهد بگويد خيلي زود در يك جنگ كشته شد. درآوردن اين متن به زبان معيار از يك سو و اهميت فردوسي و اينكه نويسنده‌‌اي همزبان در تاجيكستان، كاري داستاني روي زندگي او كرده، سبب بازنويسي آن شد. حالا ديگر خواننده است كه بايد در مورد آن قضاوت كند.

شما را بيشتر به عنوان مترجم ادبيات عرب به فارسي مي‌شناسند؛ در حالي كه مي‌دانيم حوزه علايق و مطالعات شما زبان فارسي و ادبيات كهن هم هست. يك جور پيوند بين اين دو حوزه كاري ديده مي‌شود؛ پيوندي به نفع زبان فارسي و خواننده فارسي‌زبان. اين‌طور نيست؟

بله. مرا به عنوان مترجم ادبيات عرب مي‌شناسند اما واقعيت اين است كه انگيزه من از رفتن سراغ ترجمه از عربي هم ناشي از اين ضرورت شناختي است كه به نظرم خواننده فارسي‌زبان بايد از نويسندگان منطقه و از جمله همسايگان خود داشته باشد. انگيزه، شناساندن اين نويسندگان است. من به قول شما حوزه‌ام فقط عربي نيست و اين را كتاب‌هايي مانند «تاريخ بيهقي به روايتي ديگر» يا «قصه‌هاي قرآن» كه خودت هم در موردش نوشتي نشان مي‌دهد. مساله من معرفي‌كردن و شناساندن آثار و نويسندگاني است كه در ايران چندان خوانده و شناسانده نشده‌اند. خواننده امروز ايران كمتر ممكن است سراغ «تاريخ بيهقي» برود. مگر اينكه ضرورت كار يا تحصيلش باشد و به آن واسطه، حد بالايي عربي هم بلد باشد. حالا كسي را تصور كنيد كه در مقطع ليسانس در رشته مكانيك يا هر رشته غيرمرتبط ديگري فارغ‌التحصيل شده. طبعا نمي‌تواند با «تاريخ بيهقي» به راحتي ارتباط برقرار كند. من دلم مي‌خواهد تحصيلكرده و روشنفكر غير ادبياتي ايران هم بتواند «تاريخ بيهقي» را بخواند و با آن ارتباط بگيرد. در مورد «قصه‌هاي قرآن» هم همين‌طور. در مورد آن اگرچه كار شده بود اما بيشتر كارهاي بازاري و تكراري و سطحي. من دلم مي‌خواست به شكل ديگري به قصه‌هاي اين كتاب بپردازم؛ طوري‌كه بتواند براي ديگران راهگشا باشد.

در مورد فردوسي هم معتقديد آنچه در حكم پرداختن به زندگي‌اش در فارسي انجام شد، كافي نيست.

بله، در مورد زندگي فردوسي به همان دلايلي كه گفتم معتقدم به اندازه كافي كار نشده. كارهاي ديگري هم هست مثل «مرزبان‌نامه» كه متن بسيار بسيار مشكلي است و خواندن آن از تاريخ بيهقي هم دشوارتر. دلم مي‌خواهد آن را هم به فارسي معيار دربياورم تا خوانده شود. «تاريخ جويني» هم يكي از آثاري است كه از هر سه اينها شايد مشكل‌تر باشد و خواننده عام ندارد. منتها دو، سه جلد است و عمر زيادتري مي‌خواهد كه شنيدم يكي از استادهاي دانشگاه تهران اين كار را كرده‌اند. اين كتاب‌هاي در تاريخ ادبيات كلاسيك ما هستند كه خيلي از خواننده‌ها به خاطر زماني كه از آن گذشته است و خواندنش را دشوار كرده، سراغش نمي‌روند. من دلم مي‌خواهد اينها را از اول مطرح كنم. اما در مورد فردوسي همين دو دليلي كه گفتم مطرح بوده و شايد كمي متفاوت باشد از كتاب‌هاي ديگر.

تجربه داستاني كردن و درآوردن زندگي يك شخصيت مهم تاريخ ادبيات به مختصات يك اثر ادبي خلاقه مثل رمان را در كار ساتم اُلُغ‌زاده چگونه يافتيد؟ حد فراروي نويسنده از واقعيت و درآميختن با تخيل چقدر بوده؟

به نظرم كار قابل‌اعتنايي انجام داده و من به خاطر همين اثر براي ايشان بسيار احترام قائل هستم. من آثار ديگر ايشان درباره ادباي ايراني را نخواندم؛ مثل كتابي كه درباره ناصرخسرو و رودكي نوشته اما اين اثرش به نظرم اثر قابل‌اعتنايي است. در اين كتاب خيال‌پردازي هم كرده اما به قدر ضرورت و نه طوري كه از مدار خارج شود و از زندگي فردوسي دور بيفتد. به اصطلاح در حد ملات خيال‌پردازي كرده. از روايات تاريخي استفاده و سعي كرده خيالش بر روايات تاريخي چيره نشود. مثلا در مورد جايزه‌اي كه سلطان محمود قرار بوده به فردوسي بدهد و در كتاب شرحش را آورده كه ايشان ناراحت شده بوده و ... باقي قضايا. اين يك روايت تاريخي است كه سلطان محمود وقتي جايزه را برايش مي‌فرستد، به فرستادگانش مي‌گويند ايشان از دنيا رفته و دختر و دامادش اين جايزه را نمي‌پذيرند. ايشان اين روايت را آورده. اگر مي‌خواست خيلي هيجاني‌اش كند مي‌توانست روايت ديگري را كه داريم بياورد مبني بر اينكه زماني كه فرستادگان سلطان محمود اين جايزه را مي‌آورند، همان لحظه جنازه فردوسي را دارند به طرف گورستان مي‌برند. روايتي به نظر كمي سست مي‌آيد و الغ‌زاده نخواسته از آن استفاده كند و همان روايت اول را آورده. او در واقع بين رواياتي كه وجود داشته، غربال كرده و از نظر خودش بهترين و معتبرترينش را آورده و آن را با عنصر خيال در حد ملات يعني در حدي كه بتواند روايت را پيش ببرد، همراه كرده. به همين دليل، «داستان زندگي فردوسي» يك رمان منطقي به نظر مي‌آيد. نه يك اثر خيال‌انگيز. چون حالت زندگينامه دارد. اگر يك رمان تخيلي بود، طبعا دست نويسنده باز بود براي خيال‌پردازي بيشتر و استفاده گسترده‌تر از تكنيك‌هاي رمان‌نويسي ولي چون دستمايه آن زندگينامه فردوسي است، ايشان از روايات معتبر استفاده كرده و به آنچه انتخاب كرده، وفادار مانده و از آن فراروي نكرده است. باز تاكيد مي‌كنم كه اجزاي روايت خود را در ملاتي منطقي به هم چسبانده.

به هر حال آيا بايد وجه داستاني كار را غالب بدانيم؟ به‌خصوص وقتي در شناسنامه اثر آمده: داستان‌هاي تاجيكي.

خب البته نمي‌گويم دقيقا حالت بيوگرافي داشته. ايشان زندگينامه را به صورت رمان درآورده.

سهم داستان بودن آن چقدر است؟ يعني چقدر به عنوان رماني مستقل از مساله فردوسي مي‌تواند موضوعيت داشته باشد؟

ببين، اگر مي‌خواهي اين‌‌طوري به كتاب نگاه كنيم بايد بگويم از نظر من يك رمان رئاليستي است. يعني بايد بگوييم در ميان ژانرهاي رمان، آن را در زمره رمان‌هاي رئاليستي قرار دهيم.

به نظر مي‌رسد عُلقه نويسنده به ادبيات كلاسيك و شخص فردوسي به معاصريت او سهم چنداني در اثر نداده. يعني در اين اثر فردوسي به زمان حال نيامده اين نويسنده است كه به عصر فردوسي رفته و ما را با خود به آنجا مي‌برد.

بله، همين‌طور است. اين نويسنده است كه رفته به عصر فردوسي.

جداي از آثاري كه در آنها به ادباي ايراني پرداخته، مثلا حافظ و رودكي و ... آثار داستاني هم دارد مثل رمان «واسع» كه در ايران شناخته‌شده نيست. آيا شما با اين وجه از كار ادبي ايشان آشنا هستيد؟

نه متاسفانه؛ من آثار ديگر ايشان را نديدم و به همين دليل نمي‌توانم در مورد آن حرف بزنم. دلم مي‌خواهد امثال شما كه دست‌تان بازتر است و ارتباطات بيشتري داريد، اگر نسخه‌هايي از آثار او را پيدا كرديد، مثلا كارش روي رودكي، حافظ و ... را، حتما به من اطلاع بدهيد. چون خيلي دوست دارم روي آنها هم كار كنم و به خواننده فارسي‌زبان بشناسانم‌شان.

فكر مي‌كنيد براي شناختن فردوسي جداي از كتاب‌هايي كه وجود دارد، خواندن كتاب اُلُغ‌زاده هم يك ضرورت است؟

به هر حال اين اثر از زاويه خودش به منابع تاريخي نگاه كرده و به نظرم اهميت دارد؛ وگرنه منابع تاريخي نويسنده، همان‌هايي بوده كه به آنها دسترسي داريم.

پس اهميت اين كار در حقيقت در پيوند منابع تاريخي با مساله قصويت است.

دقيقا. پيوند مستندات تاريخي با داستان. نتيجه‌اش داستان شيرين، گيرا و تميزي است كه از كار درآمده. يعني همان‌طور كه عرض كردم، روايات تاريخي از زندگي فردوسي را با منطق خيال پيوند داده و يك روايت شيرين رئاليستي درآورده.

و تقريبا با زباني خطي.

بله، به ندرت برگشت به عقب يا فلاش‌بك دارد. از اين تكنيك‌ها استفاده كرده اما تك‌وتوك. از چارچوب رئاليست خارج نشده. زمان همان‌‌طوركه گفتيد، تقريبا خطي است. البته در رئاليستي هم مرسوم است كه اين رفت و برگشت زماني وجود داشته باشد. مثلا شما در مادام بوآري كه نمونه‌اي از يك رمان رئاليستي است، گاهي اين رفت و برگشت‌ها را مي‌بينيد. اين هم در همان حد است ولي روايتش خطي است.


   هنرمندان و نويسندگان تاجيك علاوه بر اينكه در حوزه منطقه جغرافيايي ما قرار مي‌گيرند، با ما همزبان هم هستند. اين بين ما و آنها وجه اشتراك مهمي ايجاد مي‌كند. هم بين ما و نويسندگان‌شان و هم با ديگر هنرمندان از جمله اهالي موسيقي تاجيكستان. به نظر من براي كسي كه مي‌خواهد ادبيات فارسي معاصر را بخواند، لازم است آثار آنها را هم بخواند؛ منتها خواندن آثار نويسندگان تاجيك براي ما مشكل است. چون زبان‌شان با فارسي معيار امروز ما در ايران تفاوت‌هايي هم در صرف و هم در نحو دارد.
   درآوردن اين متن به زبان معيار از يك سو و اهميت فردوسي و اينكه نويسنده‌‌اي همزبان در تاجيكستان، كاري داستاني روي زندگي او كرده، سبب بازنويسي آن شد. حالا ديگر خواننده است كه بايد در مورد آن قضاوت كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون