مرعشيپور و مساله زبان فارسي
بهمن فاطمي
نوشتن در مورد محمدرضا مرعشيپور فينفسه با نوعي شعف همراه است؛شعفي كه بازتاب شخصيت و روحيات اين نويسنده و مترجم پيشكسوت است. كساني كه با او معاشرت داشتهاند، ميدانند كه تنها يكبار ديدن او كافي است تا هميشه با شنيدن نامش، پيرمردي را به ياد بياوري كه اگرچه كولهباري از تجربههاي زيستشده از سال 1315 تاكنون است اما ذرهاي از گذر ساليان را در قالب كهولت، بيحوصلگي يا چيزهايي مانند اين - چنانكه افتد و داني- در او نميبيني. او كه 84 سال پيش در شوشتر به دنيا آمد، اگرچه فارغالتحصيل مهندسي كشاورزي است اما سالهاست دست به كار نوشتن و ترجمه كردن متون ادبي است. اتاق كوچكي دارد كه كتابخانهاش حجم زيادي از آن را اشغال كرده. عكسهايي بر ديوار اتاقش از نويسندگان، شاعران، نقاشان و اهالي ديگر هنرها همواره شاهد خواندنها و نوشتنهاي او هستند.
تا جايي كه حافظه ياري ميكند از شاملو گرفته تا مارگارت اتوود و خيليهاي ديگر... مرعشيپور چنانكه خودش هم بالصراحه ميگويد، رفتنش به سمت ترجمه آثار ادبيات عرب در راستاي ضرورتي است كه او در تمام سالهاي فعاليتش در ارتباط با شناساندن آثار ادبي منطقه خاورميانه به خوانندگان فارسيزبان احساس كرده است. او بسيار بر مساله فارسي و حفظ مواريث آن تاكيد دارد و در كمتر مكالمه و معاشرتي است كه از نگراني خود در باب فراموش شدن اين ميراث مهم ايرانيان نگويد. از مسائلي كه همواره بخشي از سوداي فرهنگي مرعشيپور بوده، يكي ضرورت توجه مترجمان ما به داشتهها و گنجينه ادب كلاسيك فارسي است. بالصراحه ميگويد: «يكي از غصههايم اين است كه آقايان و خانمهاي مترجم و بهويژه آنها كه جوانترند، كمتر به اهميت فارسي بلد بودن و مطالعه گنجينه ادب فارسي توجه نشان ميدهند.» او همواره و از هر تريبوني كه دراختيارش قرار گرفته اين ضرورت را بيان كرده و با هموطنان اهل ادبياتش در ميان گذاشته است. در كارنامه مرعشيپور آثار مختلفي ديده ميشود كه بخشي از آنها آثار ادبيات عرب است كه به فارسي برگردانده و بخش ديگر آثار بازنويسشده و تحقيقي است. با اين حال او هر دو دسته از اين آثار را ذيل يك هدف غايي قرار ميدهد: توجه دادن خواننده ايراني به آنچه بايد بخواند و نخوانده است. خواه هزار و يك شب باشد، خواه، تاريخ بيهقي و خواه كتاب تازه منتشر شدهاش: «داستان زندگي فردوسي» .