نگاهي به قديميترين مومياييهاي كشفشده در ايران
غربت مردان نمكي در وطن
نيلوفر رسولي
كيسه نمكي كه به پشت دارد، حالا بيش از هزار سال است كه دور انگشتانش گره خورده و باز نشده است. گردش زمان گردي از مادر چشمانتشارش، تپههاي مدور رسي، رديف درختهاي لرزان و گوسفندهاي سپيدش باقي نگذاشته است، خاطره غرش زمين و آوار خاك و ريزش بلورهاي سپيد نمك ديگر در ياد كسي از كسانش باقي نمانده است، اما خطوط اندامش آخرين لحظه زندگي او را در خود حفظ كردهاند: بازوهايي كه نقش زمين شدهاند، مشتهايي گره كرده، پاهايي كج و زمينخورده و پوستين و دشنهاي كه هزاران سال است نه خوني ريخته و نه بندي را گشوده است، حالا اگر چشم باز كند، نه خانهاي دارد و نه مادري چشم به انتظار، نه زمانش را ميشناسد و نه زمانهاش را، بيش از هزار سال از مرگ او در معدن نمك چهرهآباد زنجان ميگذرد، كسي از نام و نشانش خبري ندارد و حالا او را به نام ديگري ميشناسند: مرد نمكي شماره چهار. پسر شانزده سالهاي كه يك صبح خروسخوان به معدن رفت و 2هزار و 300 سال بعد به جاي خانه، پشت ديوارهاي شيشهاي ويترين موزه ذوالفقاري زنجان هنوز فرصتي پيدا نكرده است كه درد آوار و خاك و نمك را از ستون فقراتش باز كند. اين پسرنوجوان هرگز فرصت نكرد كه بيش از 16 بهار را به چشم ببيند، اما تن بيجان او حالا با شمارهاي ثبت ملي است و گوشهبهگوشه از تن و داشتههاي او، پنجرهاي عظيم و غريب رو به گذشته است.
زمستان ۱۳۷۲، پيش از طلوع آفتاب معدنكاران كلاه به سر چراغقوههايشان را روشن كرده بودند، غرش بولدوزر خواب گنجشكها را آشفته كرده بود و هوا پر از بوي نمك بود. اين اولين باري نبود كه چنگال بولدوزرها به استخوان گير ميكرد، آن چيزي كه زير خاك زياد است، استخوانهاي بينام و نشان است. اما اينبار راننده بولدوزر با فرياد كارگري دست نگه داشت، همراه استخوانها، اينبار تكههاي غريبي از باقيماندههاي تن آدمي به چشم ميخورد، تكههايي از بدن و سري با ريشهاي سپيد كه ميان بلورهاي نمك هنوز تكههايي از گوشت خشكشده به استخوان داشتند. با فرياد كارگر، همه كار را رها كردند و دور تصويري خردشده از چيزي كه روزي انسان بود، جمع شدند، فعاليت معدن هم براي چند ساعتي تعطيل شد. كارشناس اداره ميراثفرهنگي زنجان به معدن چهرهآباد كه رسيد، هرگز فكرش را نميكرد نتايج آزمايش كربن چه تاريخي را نشان بدهد. مرد نمكي شماره يك جانباختهاي از دوران ساسانيها بود، مرگ در اعماق غارهاي بلورين نمك جسم او را تا پيش از هجوم چنگكهاي بولدوزرها سالم نگاه داشته بود، با اين حال بولدوزرها بودند كه هم بقاياي كالبد او را تكهپاره كردند و هم كاملا اتفاقي كشفي را براي استان زنجان رقم زدند كه بيمانند بود. حالا حدود سي سال از اولين كشف نخستين مرد نمكي ميگذرد، حالا گرچه شماره مردهاي نمكي به شش تن رسيده است، اما بررسي استخوانهاي كشفشده نشان ميدهد كه تعداد مردان نمكي قطعا هشت نفر و بلكه بيش از اين عدد باشند. اين مردان به همراه استخوانهاي خود، بخشي از لباسهايشان را نيز زير نمك حفظ كردهاند، امري كه براي «ابوالفضل عالي»، سرپرست هيات كاوش معدن چهرهآباد زنجان بسيار شگفتآور است، يافتن استخوان و كوزه از اين دوران بسيار كمنظير و ارزشمند است، چه برسد به پارچه و لباس و حتي شاخههاي درخت كه به راحتي زير خاك تجزيه ميشوند. حالا اما قرار است خاك و رسوبات از روي بافتههاي پشم و نمدي مردان نمكي پاك شود. پيش از اين مديركل ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايعدستي زنجان خبر مرمت و پاكسازي اشيا و لباسهاي مردان نمكي در زنجان را با همكاري پژوهشكده حفاظت و مرمت دانشگاه بوخوم و دانشگاه فرانكفورت آلمان داده است. سرپرست هيات كاوش معدن چهرهآباد زنجان به بهانه اين خبر، بار ديگر در اتاق پژوهش موزه باستانشناسي زنجان و در اتاق سفيدپوشي كه مملو از يافتههاي مردان نمكي در جعبههاي كوچك سفيد است، داستان كشف مردان نمكي را براي «اعتماد» تعريف ميكند، داستاني كه هنوز ناگفتهها و سوالهاي بيپاسخ بسيار دارد. عالي خود آموخته باستانشناسي است، از سال 83 سرپرست هيات كاوش معدن چهرهآباد زنجان بوده است، آن روزها كار را با جمع كوچكي از باستانشناسان و دانشجويان شروع كرده و اما بعدها تلاش كرده است تا از پژوهشگران ايراني و بينالمللي براي مطالعه يافتهها كمك بگيرد. حالا پژوهش مردان نمكي به عهده همكاري ميان اين مركز و پژوهشكده حفاظت و مرمت دانشگاه بوخوم است.
رازهاي معدن چهرهآباد
هنوز هم مردم محلي آخرين ريزش معدن را به خاطر دارند. معدن نمك چهرهآباد تا پيش از واگذاري آن از سوي وزارت صنعت و معدن به بخش خصوصي، معدن فعالي بود، بارها ريزش كرده بود و بارها. كشف مردان نمكي و مطالعات بعدي نشان داد كه اين معدن از دوران هخامنشي معدن فعالي بوده است. استخراج نمك از اين معدن، استخراج دستي بود تا زماني كه روزگار ما با ماشينهاي سنگين به جان معدن افتاد و با دخالت گسترده در طبيعت، بخشهاي قديم و مدفون معدن نيز استخراج شدند و تاريخ ناگفتههاي خود را از اعماق بيرون آورد و گوشههايي از راز سر به مهر را آشكار كرد. معدن چهرهآباد كنار كوهي مدور، در هفتاد كيلومتري شهر زنجان و هشت كيلومتري روستاي چهرهآباد است. حالا يافتههاي باستانشناسي نشان ميدهد كه معدنچهرهآباد يك بار در سال 350 قبل از ميلاد مسيح ريزش كرده است و از آن مرداني كه براي استخراج نمك در اين معدن مشغول كار بودند، تنها جسم آنهايي باقي مانده است كه در دل نمكها كار ميكردند. باقي اجساد يا تاكنون كشف نشده يا دور از نمكها پوسيدهاند. از دوران هخامنشي تا اوايل دوران ساساني اطلاعاتي از ريزش و فعاليت معدن در دسترس نيست، نه تكه كوزهاي باقي مانده است و نه ردپايي از حركت قاطران و نه كيسهاي پر از نمك. شايد خبر ريزش تونلها و مدفونشدن مردان روستا سالها همچون داستاني ترسناك دهان به دهان چرخيده است و تا مدتها درخشش بلورهاي نمك زير آفتاب كسي را به رفتن به داخل معدن دعوت نكرده است. با گذشت پانصد سال، داستانهاي مرگ و معدن به افسانه تبديل شدهاند و با مرگ آخرين بازماندگان معدنكاران هخامنشي، در ابتداي دوران ساساني معدن دوباره فعال شده است. كيسههاي كوچك پشمي در اين دوران باز پر از نمك ميشدند تا اينكه يك بار در آغاز دوران ساساني و يكبار در آخرين سالهاي اين سلسله، معدن روي معدنكارانش آوار ميشود. حالا از خيل معدنكاران بقاياي 8 نفر باقي مانده است. پس از اين ريزش تا دوران سلجوقي به نظر ميرسد معدن چند صد سالي متروك باقي مانده است و به قول عالي، «كسي جرئت نزديك شدن به آن را نداشته است»، اما تونلهاي جديدي در اين دوران براي رسيدن به قلب نمك حفر ميشود و استخراج معدن و لرزشهاي آن در دوران قاجار و پهلوي نيز دنبال ميشود. خاطره آخرين آوار معدن هنوز به شكل داستاني آميخته با خيال و خاطره و افسانه در ياد مردم روستاي چهرهآباد باقي مانده است. در آخرين آوار، يكي از معدنكاران فلوتي با خود داشته است، مردم روستا با دستاني خالي، در اطراف معدن ميچرخيدند و اشك ميريختند، اما از پشت خاك و نمك، تا چند روز صداي فلوت به گوش ميرسيده است تا مادر آواي تنهايي و گرسنگي پسر را بشنود و از پشت خاك جسم و جان او را نجات بدهد. مادر اما با دستهاي خالي تا چند روز پشت ديوارهاي معدن شيون ميكند و با ناخنهايش خاك و سنگها را كنار ميزند، خاك و سنگها راه به سوي پسر باز نميكنند و پس از چند روز ديگر صداي فلوت به گوش نميرسد. اين خاطره تنها يكي از خاطراتي است كه در كنار اين معدن پررمز و راز باقي مانده است.
مردان نمكي
سال 1372 با كشف سر و چكمه يك انسان از اين معدن، فعاليت معدن براي حدود يك ماهي متوقف ميشود تا آزمايشها بتوانند بخشي از رازهاي مدفون همراه با اين استخوانها را نشان دهند. آن روزها داستان كشف «اوتسي»، مرد يخي در محافل باستانشناسي سرزبانها بود. اوتسي درون يخهاي كوه آلپ كشف شد و مردان نمكي درون معدن نمك، اوتسي شد مرد يخي و مردان معدنكار را به تاسي از همين قضيه «مردان نمكي» نامگذاري كردند. در روزهاي اول كسي چندان تصور نميكرد كه بقاياي انساني كشفشده بتوانند قدمتي بيش از صد سال داشته باشند، آزمايش كربن اما خط باطلي بر تمام تصورات كشيد، مرد نمكي اول هزار و 700 سال قدمت داشت. استخوانهاي ساساني گرچه باستانشناسان ايراني را هيجانزاده كردند، اما فعاليت معدن به روال گذشته ادامه پيدا كرد. از سال 1372 تا 1383 بخشهاي زيادي از معدن استخراج شد و تلاش براي توقف فعاليت معدن به نتيجهاي نرسيد. با اينكه در همين زمان نيز استخوانها و تكههاي سفالي از زير خاك بيرون كشيده ميشد اما هيچكدام از آنها جز كشف مرد نمكي دوم منجر به توقف كار معدن نشد. دي ماه سال 1383 و با گذشت يازده سال از كشف مرد نمكي اول كه حالا سر پر مو و رويش او زير استوانهاي شيشهاي در موزه ملي ايران نگاهداري ميشود، كاوشهاي نجاتبخشي در سرماي سخت زنجان به تبع كشف مرد نمكي دوم آغاز شدند. عالي ميگويد كه در آن زمان، همراه با كار معدنكاري، گروه كاوش مشغول به فعاليت بود، گاهي اوقات از تيم كاوش خواسته ميشد تا هنگام انفجار، دست از كار خود بكشند و به گوشهاي پناه ببرند، ديناميتها كه منفجر ميشدند و بخشي از معدن كه فرو ميريخت، آنها دوباره ميتوانستند سر كار نجاتبخشي خود بازگردند. همان زمان بود كه باطلهبرداري بولدوزري مرد نمكي شماره سه را در ميان آوار سنگها و خاك پيدا كرد، جسد مرد نمكي شماره سه نيز متلاشي شده بود، هم به دليلي گيركردن به چنگالهاي بولدوزر و هم آثار سقوط سنگي چند تُني بر پشت او. مرد نمكي سوم حالا با گذشت 2 هزار و 300 سال از زمان مرگش، ميتوانست از شر آن سنگ چند تني خلاص شود، مرد نمكي شماره چهار اما كمسن و سالترين و سالمترين موميايي طبيعي كشفشده در اين كاوش نجاتبخشي بود. عالي هنوز خاطرات آن روزها را در ذهن دارد، روزهايي كه حدس ميزد شايد اين موميايي سالم مربوط به صد سال يا دويست سال پيش باشد. با اين حال، سال 1385 با اسكن شدن مرد نمكي شماره چهار، مشخص شد كه سالمترين موميايي متعلق به جوانكي شانزده ساله است، مانند مرد نمكي اول گوشوارهاي از طلا به گوش دارد، كيسهاي پر از نمك بردوش، موهاي خرمايي كوتاه او هنوز روي سر بودند، دشنهاي با دسته استخواني در غلافي چرمي به كمربند باقي مانده بود و همراه او دو كوزه سفالي نيز به چشم ميخورد. سالمترين مرد نمكي، هنوز بافتهاي نرم بدنش را روي استخوان داشت، گوشت گرچه آب خود را از دست داده بود اما نپوسيده بود، بلكه زير يك بالاپوش، شلوار و كفش چرمي درهم گوريده بود، به همان شكلي كه در زمان ريزش آوار نقش زمين شده بود. بعد از كشف مرد نمكي چهارم، مرد نمكي پنجم در كاوش فصل دوم كشف شد، بخشي از بدن او نيز زير صخره بزرگي تخريب شده بود. بعد از فروكش كردن اخبار كشف مردان نمكي، بارندگيهاي خرداد 1386 مرد نمكي شماره شش را از زير آوار بيرون كشيد، مرد نمكي شماره شش در آن سال به علت نبود مجوز حفاري و مشكل در نگهداري آن، درون نمك باقي ماند، او و مرد پنجم، هر دو از روزگار ساساني بودند.
غربت مردان نمكي در وطن
چوبهاي خشك كنار ميز كار، انگار همين ديروز از زير درختان پوسيده و بيبر جمع شده و داخل جعبهاي گرد آمده باشند. اما دستي كه روزي اين چوبها را از كنار درخت چيده است، حالا هزار سالي ميشود كه پوسيده و پودر شده است، چوبهاي درون جعبه كه داخل مخزن بخش پژوهش موزه ذوالفقاري زنجان نگاهداري ميشوند، بيش از هزار سال است كه از اتكا به قوانين معمول طبيعت سرپيچي كردهاند و در آغوش بلورهاي نمك، حالا به همان شكل روز اول داخل جعبهاي جمع شدند. موزه باستانشناسي زنجان كه مامن اين رازهاي سربه مهر تاريخي است، روزي در محله «دالان آلتي» زنجان به نام «عمارت محمودخان ذوالفقاري» شناخته ميشد، عمارتي با يك ايوان پيش آمده، كلاهفرنگي و ستونهايي به سان ستونهاي ويرانههاي آكروپليس. روزي جوي آبي از كنار اين عمارت ميگذشت، خاطره اين جوي آب و درختان تنومند اين باغ هنوز در خاطر مادربزرگان اين شهر جا دارد، نهر اين عمارت جايي براي شستن رختها در تابستانهاي خنك زنجان بود. حالا نه اثري از آن رود مانده است و نه از آن درختها. بناي عمارت ذوالفقاري سال 1375 ثبت ملي شد، اما شهرداري زنجان كه حالا هم كمي پايينتر از اين موزه، به جان سبزهميدان و عرصه مسجد جامع افتاده است، در طرح تعريض خيابان «طالقاني» و «زينبيه»، سردر خانه و بخشهاي اندروني را از بين برد. عمارت ذوالفقاري كه پس از كشف مردان نمكي در سال 1386، «موزه موقت باستانشناسي» نام گرفت، كنار خيابان عريضي، يكه و تنها ناظر بافت قديمي است كه ويران شده و چيزي جز رديف نامنظم ساختمانها با نماهاي سنگي، انبوه اتومبيلهاي پاركشده و ارتفاع قد و نيم قد ساختمانها در آن ديده نميشود. حالا در گوشهاي از اين عمارت، سردابي به پژوهشگاه باستانشناسي اختصاص داده شده است. كشف مردان نمكي مثل كشف اوتزي، مرد يخي، ميتوانست زنجان را مانند بولزانوي ايتاليا به قطب گردشگري تبديل كند، با اين حال بولزانوي ايتاليا با جمعيت حدود صد هزار نفري در جوار كوههاي آلپ و با نرخ اشتغال 71 درصد، از حضور قديميترين انسان موميايي طبيعي جهان در موزه باستانشناسي تيرول جنوبي خود بهره ميبرد، با اين حال مسافران زنجان، گرچه باگشتي در شهر ميتوانند قندشكن و چاقو و ظرفهاي مسي غولپيكر را در پاركهاي شهر ببينند، اما چندان نشاني از مردان نمكي در تابلوهاي قهوهاي كنار خيابانها نخواهند ديد. شايد ديدن اجساد انساني براي هر گردشگري چندان جذاب نباشد، با اين حال مسافران زنجان در بدو ورود به شهر، چندان نشاني از اين موزه و اين يافتههاي باارزش تاريخي نخواهند يافت. عالي ميگويد: «تمركز ما روي كار علمي بود، ما توانستيم مردان نمكي را به محققان علمي بشناسانيم، اما خوب شايد اين كار را براي مردم خودمان چندان خوب انجام نداديم.»
موميايي زير ظرف شيرين
«ساق پاي مردي با ريش و موي بلند، با حلقه طلايي به گوش چپ، هنوز داخل چكمه چرمي بود. سه دشنه دور كمر داشت، چند طناب چرمي، سنگساب و يك گردو را هم كنار استخوانهاي خرد شدهاش نگاه داشته بود.» دكتر «هوشنگ ثبوتي»، نخستين كسي بود كه با ديدن مرد نمكي شماره يك حدس زد كه اين موميايي طبيعي ميتواند رازهاي نگفته فراواني داشته باشد، اما حتي او نيز فكر ميكرد كه ممكن است اين اجساد نهايتا قدمتي دو يا سه ساله داشته باشند. سر مرد نمكي اول حالا درون محفظهاي شيشهاي در موزه ملي ايران نگاهداري ميشود، سال 1388 ثبوتي در گفتوگو با خبرگزاري «مهر» اشاره كرده بود كه نيمتنه مرد نمكي پس از كشف شبانه از پژوهشكده ميراث فرهنگي زنجان به تهران منتقل شدند. او در اين گفتوگو از كيفيت نگهداري مردان نمكي انتقاد كرده بود، مردان نمكي كه صدها سال را به لطف نمك بدون ديدن آسيب گذرانده بودند، حالا در محفظههايي شيشهاي به راحتي با باكتريها، مواد آلي و ميكروبيولوژيكي مواجه بودند. اين شيوه نگهداري به زعم او مردود بود، چه شيوه نگاهداري سر مرد نمكي اول درون شيشهاي كه بيشباهت به شيشه نگاهداري از شيريني نيست، چه نگاهداري اجساد در محفظههاي شيشهاي به زعم اين استاد دانشگاه «علمي و اصولي» نبود. از آن زمان تاكنون نحوه نگاهداري مردان نمكي تغييري نكرده است. عالي بعد از نشان دادن محفظههاي نگاهداري مردان نمكي، خود نيز تاكيد ميكند كه اين شيوه نگاهداري مردان نمكي بهتر است فنيتر و صحيحتر باشد، تاكنون مردان نمكي پشت اين شيشهها نپوسيدهاند اما با گذشت زمان اين اقدام ممكن است عواقبي داشته باشد. او بالاي سر مرد نمكي چهارم ميايستد و دستش را به شيشه تكيه ميدهد، از خيالها و آرزوهايش براي اين پسر ناكام ميگويد، از اينكه بهتر است لباسش مرمت شود، گرد و خاك و رسوبات از روي پارچهها كنار برود و اگر بشود، جاي بهتر و مناسبتري براي او پيدا شود. او ميگويد: «نادانستههاي ما با گذشت 30 سال هنوز بيشتر از دانستههاي ماست، اين مردان هنوز حرفهاي زيادي براي گفتن دارند.»
در آخرين آوار، يكي از معدنكاران فلوتي با خود داشته است، مردم روستا با دستاني خالي، در اطراف معدن ميچرخيدند و اشك ميريختند، اما از پشت خاك و نمك، تا چند روز صداي فلوت به گوش ميرسيده است تا مادر آواي تنهايي و گرسنگي پسر را بشنود و از پشت خاك جسم و جان او را نجات بدهد. مادر اما با دستهاي خالي تا چند روز پشت ديوارهاي معدن شيون ميكند و با ناخنهايش خاك و سنگها را كنار ميزند، خاك و سنگها راه به سوي پسر باز نميكنند و پس از چند روز ديگر صداي فلوت به گوش نميرسد.