به مناسبت نمايش مجموعه «شهر (وسعت محاط)» آثار مجيد احمدي برجي
نگاهي به احاطه انسان توسط اشياي مصنوع خودش
فاروق مظلومي
دههها هست كه استفاده از مواد غيرمعمول در هنري كه با ابعاد چهارضلعي روي ديوار نمايش داده ميشود، رونق گرفته است. مواد هنري كه محصولش عنوان كلي تابلو را داشت در سدههاي گذشته اغلب رنگ و روغن، شيشه و در دهههاي اخير رنگ اكريليك هم بود و عموما روي بستر ديوار، چوب، كاغذ، شيشه و حتي سنگ اجرا ميشد اما اكنون شاهد بسترهاي متفاوتي مانند نمد يا فلزات گوناگون هستيم. حالا ديگر هر مادهاي ميتواند از مواد هنري باشد و هر بستري يك سطح براي اجراي كار.
در نمايشگاه شهر (وسعت محاط) كه با انتخاب آثار توسط مرتضي خسروي در حال برگزاري است، مخاطب با مواد مختلف روي بسترهاي مختلف مواجه ميشود يا حتي تابلوهايي كه موادشان خودبستر هستند و لازم نيست روي سطحي ديگر قرار بگيرند و قطعا نگاه خسروي كه خود از نقاشان تواناست در اين گزينش موثر بوده است. احمدي در گفتوگوهاي رسانهاي از رشته تحصيلياش مهندسي عمران كه باعث آشنايي او با مواد مختلف مثل گچ و ميلگرد و سيمان و آهن شده است سخن ميگويد. او به آزادي اجراهاي هنري نسبت به اجراهاي مهندسي در استفاده از مواد و رنگ اشاره كرده و اضافه ميكند كه همه آدمها با اشياي ثابتي مثل سكه، اسكناس، باتري و... سر و كار دارند و آثارش در اين نمايشگاه براساس واقعيت جامعه است و در استيتمنت نمايشگاهش مينويسد:
در مسير رودخانه متولد شدن / جريان يافتن در محدودهاي محدود / در جرياني به نام تكرار / با قوانيني از پيش تعيين شده /
در اين جريان به ظاهر زندگي چيزهايي انگار هستند كه هميشه نقش ثابتي دارند مثل كاغذ، پول و.../ چون سنگهاي بستر رود / از اين ثابتها ميتوان پي به محدوده برد / پي بردن به چراي (چرا اينگونه زيستن).
نكته قابل بررسي درخصوص آثار مجيد احمدي مفهومگريزي و كاربردزدايي از مواد در همان لحظات اوليه مواجهه مخاطب است. اگر هنرمند خواسته است با تكرار يك شيء مستعمل در زندگي روزمره روي يك بستر به تكررِ استفاده از بعضي اشيا و حضور ناگزير بعضي مواد در زندگي صنعتي و سرمايهداري بپردازد اما قدرت فرم آثار آنقدر بالاست كه مخاطب فقط در همان لحظات اوليه روبهرو شدن با اثر به مفهوم آن يا شيئي كه از آن ساخته شده توجه ميكند و بعد از لحظاتي ديگر فراموش ميكند كه اين آثار براي چه و با چه شيئي ساخته شدهاند. به همين دليل به قول خود هنرمند بسياري از بازديدكنندگان اين آثار را انتزاعي دانستهاند. بعد از مواجهه با آثاري كه از كبريت يا سكه يا صفحه مدارهاي الكترونيكي ساخته شدهاند در فراغتي دور از نوع شيء به كار رفته در تابلو و بازتاب واقعيت موردنظر هنرمند، فقط جنس شيء با يك فرم كلي به ذهن غالب ميشود. مثلا در تابلويي كه از سكه ساخته شده است فقط فرم و جنس فلز خودنمايي دارند. آثار مجيد احمدي كه ميشود آنها را «تابلو حجم» ناميد كاربرد صنعتي و سرمايهاي را از اشيا گرفته و آنها را به ابژههاي زيباييشناسي تبديل كردهاند. طرفداران نظريه مرگ مولف -فاعل شناسنده- در ادبيات نويسنده را در حد كاتب گوش به فرمان تقليل ميدهند و روح و زيست اثر هنري را نه به مبدا آن يعني هنرمند بلكه به مقصد اثر يعني مخاطب مربوط ميسازند، در اين حالت هنرمند فقط يك واسطه است. احتمالا خودمختاري و گرايش آثار مجيد احمدي را هم به انتزاع، ميتوان با نظريهاي مثل مرگ هنرمند تجسمي توجيه كرد كه نهايتا تابلو به ازاي هر مخاطب -مقصد- يك زيست جديد را آغاز و تمام ميكند. اگرچه اين نظريه جذاب هرگونه فاعليتي را از هنرمند سلب ميكند اما سوال اينجاست و يك نفر بايد از رولان بارت (1980- 1915) كه صاحب اين نظريه است، ميپرسيد كه اين وضعيت را كه منجر به مرگ هنرمند حين خلق اثر ميشود چه كسي ايجاد و شناسايي كرده است؟ آيا شناسنده و خالق اين وضعيت سرسپردگي محض به قلم، كسي غير از نويسنده يا نقاش يا حجمساز است. به عبارتي خود مولف شرايط مرگش را مهيا ميكند. اگر درست يا غلط، آثار مجيد احمدي حين خلق اثر و بعد از آن در وضعيتي بي اعتنا به مراكز فرهنگي موردنظر هنرمند راه خودشان را رفتهاند موجد اين وضعيت كسي غير از خود هنرمند بوده است؟ كه اگر اينگونه باشد به اندازه تمام انسانهاي روي زمين بايد هنرمند داشته باشيم و ميليونها كپي از آثار احمدي را بايد در سراسر دنيا ببينيم. هنرمندان خوبي مثل احمدي بايد شناسايي و مراقبت شوند و يك نفر بايد با اين هنرمند توانا همراهي كند و بگويد كه حتي آثار انتزاعي مستقل از هنرمند نيستند، چراكه شناسنده و به وجودآورن همان وضعيت انتزاع كسي غير از خود هنرمند نيست و از اين به بعد هم نبايد عنان كار را به اتفاق و فعاليت مستقل مواد بدهد. مجموعه شهر (وسعت محاط) تا سيزدهم تيرماه با ميزباني و رعايت تحسينبرانگيز قراردادهاي كرونايي از طرف گالري ايوان براي بازديد مخاطبان آماده است.