فروغي عربستيز نبود!
ميلاد عظيمي
تلويزيون بيبيسي فارسي در برنامه پرگار بحثي داشت درباره عربستيزي در ايران! در اين برنامه سخنان نادرست عجيب و غريب فراواني گفته شد؛ ازجمله يكي از مهمانان كه آتشش خيلي تيز بود، نام محمدعلي فروغي را كنار نام ميرزا آقاخان كرماني، صادق هدايت، ذبيح بهروز و مهدي اخوانثالث در شمار روشنفكران و هنرمندان «عربستيز» نشاند. ايشان براي اثبات ادعاي خود دليلي نياورد.
نسبت عربستيزي به فروغي مطلقا نادرست است. يك ميوه مهم عربستيزي دشمني با زبان عربي است. فروغي بههيچوجه دشمن زبان عربي نبود. او رييس فرهنگستان رضاشاهي بود اما به گواهي اسناد با تندرويهاي آن نهاد نوپا مخالف بود. فروغي به زبان فارسي نگاه ملي داشت و اهميت آن را در تكوين و شكلدادن و قوام بنيانهاي مليت ايراني پس از يادگارها و خاطرههاي مشترك ملي در مرتبت دوم ميدانست اما زدودن فارسي از لغات عربي را لازمه تقويت مليت نميدانست. فروغي سال ۱۳۱۵ و در اوج كر و فر ناسيوناليسم رضاشاهي، نظرش را راجع به چندوچون تعامل زبان فارسي و عربي در رساله ماندگار پيام من به فرهنگستان نوشت. نگاه فروغي به اين موضوع، معتدل، پخته و پيراسته از افراط و تفريط است. اعتقاد داشت تعصبات ملي و وطني را نبايد در امر زبان دخالت داد و فيالمثل نبايد انتقام جنگ قادسيه و نهاوند را از لغات عربي موجود در زبان فارسي گرفت! او نه موافق دور ريختن كلمات عربي جاافتاده بود و نه نظم و نثر عربيمآب فضلفروشانه را ميپسنديد. فروغي حتي از بيرغبتي مردم به تحصيل زبان و ادبيات عربي شكوه داشت. به اين دلايل كه... بهتر است عين عبارات او را نقل كنم:
«اول اينكه پدران ما در زبان و ادبيات عرب بهقدري كار كرده و آثار گذاشتهاند كه ميتوان گفت، رونق و اعتبار ادبيات عرب از دولت سر ايرانيان است و ما در بناي تمدن عرب به قول معروف حق آب و گل داريم و نبايد بيجهت اين حق را از دست بدهيم و زحمات پدران خود را يكباره باطل كنيم و رشته پيوستگي خود را با آنها ببريم.
دوم اينكه اگر ما بخواهيم دولت و ملت و كشور ما چنانكه در گذشته بود در آينده هم مركز يا لااقل يكي از مراكز فرهنگ مشرق زمين باشد با بيگانگي با زبان و ادبيات عرب، اين مقصود را نخواهيم توانست به درستي حاصل كنيم.
سوم اينكه دلبستگي ما به اسلام و وظيفهاي كه نسبت به ترقي و تكامل آن داريم، مستلزم احاطه ما به زبان و ادبيات عرب است.[نميدانم«حضرات» اين سخن فروغي غربزده دشمن اسلام را چگونه توجيه و تاويل ميكنند؟!].
چهارم اينكه ادبيات عرب بهخوديخود قدر و قيمت عالي دارد و از ميراثهاي گرانبهاي عالم انسانيت است و ما با همه مناسباتي كه با آن داريم اگر از آن بيگانه شويم،به خود ظلم كرده و غبن و محرومي ناروا در حق خويش روا داشتهايم.
به دلايل بسيار هر كس از ايرانيان بخواهد از اهل معرفت شود بايد به زبان و ادبيات عرب آشنا شود و يقين دارم اين مساله زود يا دير روشن خواهد شد و مربيان اين ملت، راه راست را در اين امر پيش خواهند گرفت» (اي زبان فارسي، به كوشش ميلاد عظيمي، ج۲، صص۸۹۶ و۸۹۷). همچنين در برنامه پرگار گفته شد، فردوسي از پيشوايان عربستيزي در ايران است. محققان در جاي خود به اين سخن پاسخ علمي دادهاند. فروغي شيفته فردوسي بود. مقام فردوسي را در رده كوروش و داريوش و اردشير بابكان و زرتشت ميدانست. او را احياكننده مليت ايراني و ابقاگر تاريخ ملي ايران ميدانست. اعتقاد داشت هر ايراني بايد شاهنامه را بخواند و به همين دليل منتخب و خلاصه براي شاهنامه سامان داد. آنچه را فروغي درباره فردوسي گفته و نوشته حبيب يغمايي گرد آورده است. اي جوانان حقجو! برويد اين نوشتهها را بخوانيد و ببينيد كه آن سياستمدار حكيم و آن ايراني كاملعيار، خلاف برخي روشنفكران و سياستمداران گذشته و امروز از شاهنامه، هيچ تلقي عربستيزانه همچنين اسلامستيزانه نداشته است. اصلا فروغي امتياز فردوسي را اين ميداند كه «ايرانپرستي و ايرانيخواهي او با آنكه در حد كمال است، مبني بر خودپرستي و دشمني نسبت به بيگانگان نيست؛ عداوت نميورزد مگر با بدي و بدكاري؛ نوع بشر را بهطوركلي دوست ميدارد و [...] هيچ قوم و طايفه را تحقير و توهين نمينمايد و نسبت به هيچكس و جماعت بغض و كينه نشان نميدهد» (مقالات فروغي، ج۲، ص۳۴۹).
در عصر پهلوي در كنار هدايت و پورداوود و بهروز، بودند افرادي چون فروغي و تقيزاده و قزويني و بهار و خانلري و يارشاطر و زرياب كه طور ديگري ميانديشيدند و عمل ميكردند. اگر كسروي سوداي زبان پاك ميپخت دهخدايي هم بود كه مينوشت: «و نعوذبالله شايد دين عرب در ايران نماند لكن كلمات عرب ... تا قيام قيامت در زبان فارسي بر جاي باشد».