قتل در بوسني
مرتضي ميرحسيني
رابرت پالمر مورخ ميگفت: «مصلحي كه بتواند تشكيلات خود را طوري ترتيب دهد كه نتيجه مطلوب از آن عايد شود، خطرناكترين دشمن انقلابيون سرسخت است.» و گويا حداقل به ظاهر فرانسيس فرديناند وليعهد پادشاهي اتريش ـ مجارستان چنين كسي بود. به صلح تمايل داشت و به مجموعهاي از اصلاحات ميانديشيد تا مسائل قومي در كشورش را- كه بعد از عقبنشيني اجباري امپراتوري عثماني از اروپا تشديد هم شده بود- تدبير كند و از تنش موجود در روابط ميان اتباعش بكاهد. اما نه فرصت اجراي برنامههايش را پيدا كرد و نه حتي به سلطنت رسيد.
سال 1914 در چنين روزي در سارايوو كه مركز بوسني و بخشي از قلمرو سلطنت اتريش بود، كشته شد. قاتل او گاوريلو پرنسيپ نام داشت و يكي از صربهاي تبعه اتريش و عضو انجمني مخفي موسوم به «اتحاد يا مرگ» (مشهور به «دست سياه») بود. چون دست سياه مدافع جدايي بوسني از اتريش و پيوستن به صربستان بود و شواهدي هم براي اثبات حمايت دولت صربستان از اين انجمن- و انجمنهاي مشابه- وجود داشت، روابط دو كشور از تيرگي به خصومت كشيد.
اتريشيها اين ترور را ضربهاي به حيثيت خودشان ديدند اما آن را فراتر از قتل وليعهد تلقي و نشانهاي از گسترش توطئههاي خطرناك تجزيهطلبانه تفسير كردند.
بعد از هماهنگي با مجارها و آلمانيها به صربستان اولتيماتوم دادند و به عمد شرايطي را پيش كشيدند كه پذيرش آن از طرف صربها ممكن نباشد. به نوشته هنري ليتلفيلد:«اولتيماتوم متعمدا به منظور برانگيختن جنگي با صربستان تنظيم شده بود چون دولت اتريش حس ميكرد فقط با يك لشكركشي ممكن است، آشوبگران را تنبيه و بلواهاي ضداتريشي را در صربستان خاموش كرد.»
دولت صربستان تا جايي كه ميشد، انعطاف نشان داد اما دو شرط از فهرست شرايط را كه متضمن دخالت مستقيم ماموران اتريشي در تحقيقات و بازجويي از دولتمردان مشكوك به همدستي با انجمن «اتحاد يا مرگ» بود، نپذيرفت. صربها اين دو شرط را نقض حاكميت مستقل كشورشان ميديدند. بحران با قطع روابط بين دو كشور شدت گرفت و زمان حادثه بزرگي كه تقريبا از اوايل قرن بيستم (يا شايد اواخر قرن نوزدهم) وقوع آن قطعي و اجتنابناپذير شده بود، فرارسيد.
در قارهاي با دولتهاي جاهطلب و متوهم و انباشت مجموعهاي از مسائل تدبير نشده، اين ماجرا تا درگيريهاي چندجانبه و بعد هم جنگي بزرگ كه جنگ اول جهاني خوانده شد، پيش رفت. اما چه به سر گاوريلو پرنسيپ كه وليعهد اتريش و همسرش را به گلوله بسته بود، آمد؟ به حداكثر مجازات كه 20 سال حبس بود، محكوم شد و تا بهار 1918 در زنداني با شرايط بسيار نامناسب زنداني ماند و در بيمارستاني نزديك آنجا بر اثر ابتلا به بيماري سل از دنيا رفت.
او زمان مرگ فقط 23 سال داشت. امروزه مردم ساكن آن نواحي، از صربها و بوسنياييها گرفته تا كرواتها (كه سرنوشتشان از هم جدا شده است) در كتابهاي تاريخشان، روايتهاي متفاوتي از نقش او ارايه ميكنند. برخيها او را يك قاتل تروريست ميدانند و برخي ديگر قهرماني رمانتيك.
باز به قول رابرت پالمر تاريخ مثل نقشهاي دقيق براي مسافرت نيست و- اگر هم باشد- ملل و اقوام مختلف، علايم جادهها را مطابق ميل و شرايط خودشان و متفاوت با ملل و اقوام ديگر ميخوانند.