• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4681 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۱ تير

نگاهي به توليد انبوه آثار مشابه در هنرهاي تجسمي

كيچ و ديگر هيچ

فاروق مظلومي

 

واژه آلماني كيچ -Kitsch - را منتقدان هنر، ادبيات، سياست، مد، آرايش و ... به استخدام گرفته‌اند تا يك وضعيت اجتماعي و مشخصه‌اي بسياري از آثار هنري را توضيح دهند. لغتنامه هنري آكسفورد كيچ را به ذوق سطح پايين و ظرافت بيش از حد مربوط مي‌داند. تلفظ دقيق Kitsch، كيتج است با اداي خفيف و ساكن حرف ت. Patrizia C.McBride نويسنده و محقق هنر در مقدمه مقاله‌اي كه در بررسي جستار مربوط به كيچ از هرمان بروخ (1951- 1886) و رابرت موسيل (1942- 1880) نوشته‌ است، كيچ را شبه هنر هم معرفي مي‌كند. ناصر غياثي، نويسنده و مترجم در خصوص تبارشناسي واژه كيچ مي‌گويد: «درباره ريشه اصلي واژه كيچ نظريه‌هاي متفاوتي وجود دارد. آنچه روشن است اين كلمه نخستين‌بار در سال‌ 1878 در مونيخ در مورد تابلوي يك نقاش به‌ كار برده شده. به همين خاطر برخي بر اين نظرند كه «كيچ» واژه‌اي آلماني است و شاهد ديگر مدعاي‌شان وجود اين كلمه به شكل kitschen در جنوب غربي آلمان به معني «روفتن گل و لاي» است. عده ديگري بر اين نظرند كه كيچ از كلمه انگليسي Sketch گرفته شده كه طرح يا نقاشي سردستي بود كه جهانگردان امريكايي و انگليسي آن زمان به قيمتي ارزان به عنوان سوغاتي از بازارهاي هنري مونيخ مي‌خريدند. از ابتداي قرن بيستم كيچ به مفهوم ارزشي منفي در متون نقد هنري به‌ كار برده شد و پس از آن به ديگر شاخه‌هاي هنر تعميم يافت.»
تاريخ آثار كيچ به اواسط قرن شانزدهم و رشد آن به انقلاب صنعتي برمي‌گردد ولي اوج شكوفايي آن در قرن نوزدهم بوده است. ميلان كوندرا نويسنده نامدار چك كه اكنون در آغاز دهه دهم زندگي‌اش است در كتاب هنر رمان – نشر قطره، ترجمه پرويز همايون‌پور - مي‌نويسد: «نگرش كيچ و رفتار كيچ وجود دارد. نياز انسان كيچ‌منش (به آلماني Kitschmensch) به كيچ، عبارت است از نياز به نگريستن خويشتن در آينه دروغ زيباكننده و بازشناختن خشنودانه و شادمانه خويش در اين آينه. 
در نظر بروخ، كيچ از ديدگاه تاريخي، به رمانتيسم احساساتي قرن نوزدهم مربوط مي‌شود، زيرا در آلمان و اروپاي مركزي، قرن نوزدهم بسي رمانتيك‌تر از نقاط ديگر بوده است؛ در اينجاست كه كيچ بي‌اندازه شكفته مي‌شود و كلمه كيچ پديد مي‌آيد و هنوز هم فراوان به كار برده مي‌شود. 
ما در پراگ دشمن اصلي هنر را در كيچ ديده‌ايم. در فرانسه چنين نيست. در اينجا در مقابل هنر حقيقي، تفريح و تفنن گذاشته مي‌شود و در مقابل هنر وزين و والا، هنر سبك‌مايه و رشدنايافته و اما من هرگز از رمان‌هاي پليسي آگاتا كريستي به خشم نيامده‌ام! در عوض، چايكوفسكي، راخمانينوف، هوروويتز وقتي كه پيانو مي‌زند، فيلم‌هاي بزرگ هاليوودي، كرامر بر ضد كرامر، دكتر ژيواگو (بيچاره پاسترناك!)، كساني و چيزهايي هستند كه من عميقا و صميمانه از آنها نفرت دارم و بيش از پيش از روحيه كيچ موجود در آثاري كه از نظر شكل مدعي نوگرايي‌اند، برآشفته مي‌شوم. اضافه كنم: نفرتي كه نيچه نسبت به «كلمه‌هاي زيبا» و رداهاي نمايشي ويكتور هوگو در خود احساس مي‌كرد، نشانه بيزاري از كيچ قبل از پيدايش كلمه آن بود.»
علاوه بر تعريف خشمناك كوندرا از كيچ با استناد به دانشنامه آزاد انگليسي و فارسي و ساير مرجع‌هاي مجازي و حقيقي مي‌توان صفت كيچ را به آثار پرزرق و برق، چشم پركن، باسمه‌اي، آبكي، قلنبه‌سلنبه و پرطمطراق نسبت داد. مترجم باهوش و فقيد معاصر نجف دريابندري واژه كيچ را معادل مزخرف دانسته بود. 
قطعا يكي از دلايل شكوفايي آثار كيچ در قرن بيستم وجود امكان اشتراك‌گذاري آثار هنرمندان در پلتفرم‌هايي مانند تلويزيون، اينترنت و ماهواره بوده و اين وظيفه كيوريتورهاي ادبيات و هنر است كه مواظب جريان‌هاي كيچ‌ساز باشند. جامعه نقد هم از جريان كيچ در هنر و ادبيات ايران غافل است، چراكه در خيلي از موارد مي‌توان با دادن صفت كيچ به آثار از انتشار يك نقد چند صفحه‌اي اجتناب كرد. آنچه مسلم است چسباندن برچسب كيچ به يك اثر هنري هرگز با يكي از صفات كيچ ممكن نيست. نمايشنامه ‌هاي شكسپير پرطمطراق و هميشه در توليد انبوه هستند، اما بر گرده آثار ديگر ننشسته‌‌اند و كيچ محسوب نمي‌شوند. گاهي آثار درگير ارايه كيچ شده يا در تغيير مديوم مثلا از نقاشي به عكس درگير جريان‌هاي كيچ‌ساز مي‌شوند؛ مثلا كارت‌پستال‌هاي توريستي از آثار ونگوگ. 
 آثار و حركت‌هاي كيچ ارضاكننده ذوق و هيجان عوام و ايجاد يك جنبش اجتماعي با رنگ و آرم مشخص فقط براي تكثير پوسترهاي تبليغاتي از جمله اين حركت‌هاست. در تمام دنيا سيستم‌هاي توليد آثار به اصطلاح فرهنگي مثل كتاب، فيلم، نقاشي و... در كنار توليد آثار هنري، آثار كيچ هم توليد مي‌كنند اما در ايران علاوه بر توليد آثار كيچ با تقليد از اروپا از هنر داخلي هم مشابه‌سازي مي‌‌شود. 
رشد آثار كيچ در هنرهاي تجسمي ايران زياد است كه به عناصر جزيي اثر هم راه يافته مثلا در نقاشي مي‌توان بافت‌هاي كيچ را در آثار هنرمندان متعدد شناسايي كرد. آنقدر فيگورهاي مرحوم بهمن محصص را بازتوليد كرده‌اند كه روح اين هنرمند اصيل هر جمعه در گالري‌هاست. يا مجسمه‌اي مدعي كه با تقليد از فرم واژه ساخته شده و با كمال حيرت دريافت بصري را اخته و وابسته به معناي واژه كرده است، با توليد انبوه در ابعاد مختلف و متريال‌هاي گوناگون وجود دارد و با رنگ‌هاي متنوع در تمام حراجي‌هاي منطقه و گالري‌هاي كوچك و بزرگ كشور به شكل روميزي، باغي، خانگي در دسترس و تنها به شكل جيبي و جاسوئيچي ديده نشده است.
احتمالا اثر اوليه از يك هنرمند كيچ نباشد ولي آثار ديگري كه شبيه آن اثر توليد مي‌كند منجر به كيچ شدن اثر شود و صدالبته اين نظر هم به هيچ‌وجه قطعي نيست، چراكه احتمال دارد هنرمندي در يك دوره كاري آثار مشابه در عين حال مستقل توليد كند و كيچ نباشد، چراكه هميشه تكرار آثار مشابه نشانه و دليل اعتماد به نفس و ادعا نيست، بلكه گاهي هنرمند در اين تكرارها در جست‌وجوي اتفاقي ويژه است. همين عوامل است كه تشخيص كيچ را از غيركيچ سخت و خطير مي‌كند. دوره خط‌خطي‌هاي استاد كوروش شيشه‌گران را كه در جست‌وجوي يك زبان بصري مشوش منطبق با عصر حاضر بود را از نمونه همين آثار غيركيچ مي‌بينيم كه البته تكرار مجدد همان فيگورها مي‌تواند خطر افتادن در دام كيچ را داشته باشد.
 كاربرد مشترك و عمومي براي توليدات هنر سفال و سراميك از عناصر كيچ‌ساز است. وقتي همه سيني چاي توليد مي‌كنند كمتر به تفاوت اجرا و فرم و تكنيك لعاب توجه مي‌شود. شايد رجوع سفال و سراميك به مجسمه‌هاي غيرقابل تكرار - مثلا انتزاعي - از ورود اين هنر باستاني به ورطه كيچ ممانعت كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون