نمودار واگرايي اصولگراها و انتخابات مجلس
محمدحسين مهرزاد/ اگر اصولگرايان را روي نمودار مختصات دوبعدي بياوريم آنها بين دو محور راست و راديكاليسم كجا قرار ميگيرند؟ شايد بتوان با رسم نموداري رياضي همگرايي يا واگرايي آنها را بهتر درك كرد. آنها به صورت يك منحني چندضابطهاي درآمدهاند كه نميتوان برايشان خط سير واحد و تابعي متشكل از پارامترهاي مشخص يافت. در واقع رفتار سياسي آنها به گونهاي نيست كه بتوان پيشبيني كرد اختلافات بنيادينشان جاي خود را به همگرايي بدهد. امروز ميتوان آنها را به هفت نحله مختلف قدرتمند تقسيم كرد: حاميان آيتالله مصباح (جبهه پايداري)، جامعه روحانيت مبارز، حزب موتلفه اسلامي، حاميان احمدينژاد، حاميان لاريجاني و حاميان ناطقنوري. در ادامه به جايگاه هر كدام از اين هفت شاخه مختلف اشاره ميكنيم:
حاميان آيتالله مصباح؛ پافشاري بر يك تئوري
آنها در منتهااليه جريان راست و بيشترين حد تندروي و تكروي قرار دارند. در سابقه فعاليت سياسيشان همگرايي با قاطبه اصولگرايان ديده نميشود و حتي در مقطع انتخابات رياستجمهوري گذشته به رهبري آيتالله مصباح توانستند شكافي عميق در جريان اصولگرايي ايجاد كنند؛ شكافي كه پيشتر و در انتخابات مجلس نهم به شكل تركهايي خود را نشان داده بود. در اسفندماه سال 90 آيتالله مهدويكني لب به گلايه گشود كه ميخواستيم يك جبهه واحد اصولگرايي بسازيم و 13 جبهه از دل آن درآمد. اين گلايه آن روز پير اصولگرا در ميان همقطاران چندان جدي گرفته نشد. آنها در شرايطي خود را پيروز انتخابات ميدانستند كه رقيب اصلاحطلب به دلايل متعدد اصلا قصد ورود به انتخابات نداشت. پس اصولگرايان مست پيروزي در ميدان بيرقيب از تركهاي خطرناكي كه بر ديوار اصولگرايي نشسته بود غافل شدند تا در انتخابات 92 رسما غافلگير شوند. آنجا كه كانديداهايشان جواب تلفن آيتالله مهدويكني را نميدادند و آيتالله مصباحشان پيش از اعلام نتيجه تاييد صلاحيتها كانديداي اصلحش را معرفي كرد. تركها تبديل به شكافي عميق شده بودند؛ شكافي كه به گفته آيتالله محمد يزدي، دبيركل جامعه مدرسين حوزه علميه قم كار اين تشكل را تا مرز انشعاب هم پيش برد. شكاف پديدآمده در ميان اصولگرايان آنقدر بزرگ بود كه اصلاحطلبان در يك تاكتيك موفق با خروج عارف از رقابت روحاني را از پيچ انتخابات و شكاف اصولگرايان عبور دادند و به پاستور رساندند و اين ثمره همان تركهايي بود كه در مجلس نهم حاميان آيتالله مصباح پديد آوردند. آنها امروز هم در نقطه كانوني اختلاف قرار دارند و تمام اصولگرايان بسيج شدهاند تا شايد آنها را راضي به وحدت كنند.
ناطق؛ قطب مخالف
درست در قطب مخالف حاميان آيتالله مصباح، ناطقنوري و حاميان او قرار دارند. ناطقنوري از سال 76 به اين سو در دستگاه مختصات از حوزه استحفاظيه راست سنتي و حتي راديكال به سمت اصلاحطلبي و اعتدال حركت كرده است. اگرچه در سالهاي دولت اصلاحات اين حركت او چندان به چشم نيامد اما با ورود احمدينژاد به بازي قدرت، ناطقنوري نيز علنا از جامعه روحانيت مبارز خروج كرد و راه ديگري در پيش گرفت؛ راهي كه در انتخابات رياستجمهوري سال 92 او را كنار سيدحسن خميني، رييس دولت اصلاحات و آيتالله هاشميرفسنجاني نشاند تا براي ائتلاف اصلاحطلبان تلاش كند. امروز ناطقنوري كه روزي از به سينه ديوار گذاشتن برخي اصلاحطلبان سخن ميگفت تبديل به فردي شده كه نزديكترين اصولگرا به اصلاحطلبان ناميده ميشود.
جامعه روحانيت مبارز تهران
پس از ناطق و لاريجاني درست از همين نقطه عزيمت اصولگرايان به سمت تندروي آغاز ميشود؛ جامعه روحانيت مبارز تهران كه در طول حيات خود كمتر سابقه رفتارهاي راديكال داشته و هميشه به ميانهروي ميان اصولگرايان مشهور بوده به يكباره شاهد اين است كه دبيركلش خود را مريد آيتالله مصباح مينامد. با وجود اينكه رييسجمهور اعتدالگراي ايران صبغه فعاليت اثرگذار در اين نهاد را داشته و همواره برايش احترام قايل بوده اما نه در جلسات جامعه شركت ميكند و نه همپيماني با آنها دارد؛ رفتاري كه ناطقنوري و هاشميرفسنجاني هم در قبال جامعه روحانيت مبارز انتخاب كردهاند. جامعه روحانيت اما با قهر اين سه روحاني برجسته و با رحلت پدر معنوي خود آيتالله مهدويكني در عوض با آيتالله مصباح و جبهه پايداري نشست و برخاست ميكند تا در دهه 90 پيران اصولگرا حركت به سمت نقطهاي را كه جوانهايشان ايستادهاند آغاز كنند.
حزب موتلفه اسلامي؛ مقلد جامعتين
حزب موتلفه از معدود احزاب اصولگراست كه هميشه حركت خود را پشت سر جامعتين و مشخصا جامعه روحانيت مبارز تعريف كرده است به همين دليل هم وقتي جامعه روحانيت به سمت جوانترها و مشي كمتر اعتدالي حركت ميكند چرا آنها اين كار را نكنند؟ همين است كه آنها هم براي نشست و برخاست سياسي نه علي لاريجاني و ناطق كه جبهه پايداري را انتخاب ميكنند. هر چه در اين سالها امثال لاريجاني و ناطقنوري حساب خود را از پايداريها سوا و خرجشان را جدا كردند در عوض موتلفهايها مسير مخالف را در پيش گرفتند و رفتهرفته به تندروهاي اصولگرا نزديك شدند.
جامعه اسلامي مهندسين و نقطه فرضي وحدت
شتاب اصولگرايان براي نزديكي به جريانهاي كمتر معتدل و بعضا تندرو پس از انتخابات گذشته بيشتر شد. آنها كه همگرايي را نياز روز اصولگرايان براي رويارويي با اصلاحطلبان متحد ميدانستند در اين دستگاه مختصات به جاي تلاش براي جذب تندروها خود به سمت آنان حركت كردند. نمونه بارز اين حركت رفتار سياسي محمدرضا باهنر، دبيركل جامعه اسلامي مهندسين بود. او در طول سالهاي گذشته به ويژه از 92 به اين سو متحدان سياسي خود را تغيير داد و با فاصله گرفتن از لاريجاني به سمت پايداريها حركت كرد. شتاب حركت او به قدري بود كه تقريبا در تمامي مصاحبهها و مواضعش اعلام ميكرد كه پايداري را عضوي از خانواده اصولگرايي ميداند و آنها را به حاميان گفتمان اصلاحات ترجيح ميدهد. اينگونه بود كه باهنر به واسطه جايگاه حقوقي دبيركلي جبهه پيروان خط امام و رهبري عملا لاريجاني را تنها گذاشت و تلاش كرد اصولگرايان را به نقطهاي فرضي هدايت كند كه در آن وحدت حاصل شود.
احمدينژاديها؛ حركت در فضاي خاكستري
آنها به خوبي تمامي شكافها در ميان اصولگرايان را شناسايي كرده و دقيقا در همان نقاط به زيست سياسيشان ادامه ميدهند. از يك سو بخشهاي قابل توجهي از اصولگرايان تصور ميكنند او هنوز برگهاي برندهاي در دست دارد و در سوي ديگر عدهاي او را فردي ميدانند كه پايان حيات سياسياش با پايان رياستش بر دولت همزمان بوده است. هر چه هست احمدينژاد امروز در نزديكترين نقطه به آيتالله مصباح قرار دارد و بعيد نيست در آينده ضمن پيش گرفتن از ساير اصولگرايان ائتلافي خطرناك و نگرانكننده با مجموعه نيروهاي اصولگرا تشكيل دهد. با توجه به حركت نمايان اصولگرايان كمتر تندرو به سمت نقطه كانوني تندروي و حضور احمدينژاديها در هسته مركزي اين ائتلاف ممكن است در آيندهاي نه چندان دور آنها بار ديگر مجبور شوند احمدينژاد را در ميان خود ببينند.