آيا ممكن است حوادث مشابه عامل وقوع مشتركي داشته باشد؟
طعم ديگر آتش سوزي
گروه اجتماعي
مرور وقايعي از سال 1397 در مورد مشكلاتي پيرامون آب شرب و بهداشتي وقتي پشت كنار هم قرار گرفتن حوادث انفجار و آتشسوزيهاي امسال مينشيند، جرقههايي در ذهن رقم ميزند و اين پرسش را برجسته ميكند كه آيا ممكن است وقوع حوادث آتشسوزي در سال جاري جاي تامل و بررسي بيشتري داشته باشد؟ در نگاه نخست آن هم در پي سپري شدن يك دوره كوتاه «ترسالي» وقوع حريق در جنگلها و مراتع بسيار محتمل است. اما تامل بيشتر در اين رويدادها، پرسش قبلي را برجستهتر ميكند. جستوجوي واژه «آتشسوزي» در ميان اخبار خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران در فاصله نخستين روز سال جاري تا سيزدهمين روز تابستان نشان از آن دارد كه دستكم يك هزار و 733 خبر با اين كليدواژه منتشر شده است. گرچه همه اين اخبار متوجه آتشسوزي داخلي نيست اما ميتواند حريقها را دستهبندي كند.
يك خاطره و احتمال يك الگوي جديد
دو سال قبل نخستوزير رژيم صهيونيستي ويديويي منتشر كرد و دست بر يكي از مشكلات موجود در كشور ما يعني دسترسي به آب سالم و بهداشتي گذاشت. در آن ويديو نتانياهو به دختري به نام «فاطمه» اشاره كرد و از پارچ آبي كه روي ميزش بود ليواني نوشيد و گفت كه اگر حاكمان شما نميتوانند ما ميتوانيم براي شما آب شرب و بهداشتي تامين كنيم. در تابستان 1397 در خوزستان مشكلي پيش آمد و تصفيهخانه آب دو شهر خرمشهر و آبادان به سبب كاهش دبي كارون و اروند و پس زدن آب شور خليجفارس به داخل رودخانه، نتوانست آب با كيفيت به مردم تحويل دهد. لوله انتقال آب از بالادست كارون نيز هنوز كامل نشده بود. همين نبود آب موجب ناآراميهايي در خرمشهر و آبادان شد. شايعهسازيها بالا گرفت و درحالي كه در همان زمان حريقهاي هورالعظيم سبب شده بود تا انرژي مضاعفي براي اطفاي حريق در بخش عراقي هور گذاشته شود، بحث انتقال آب به عراق هم در همين بستر شايعهسازي شد. نتيجه اين بود كه حجم قابل توجهي از انرژي مردم و حاكميت درگير اين فضاسازيها و البته رفع كمبودها شد. امسال در مورد آب باز هم شاهد رخدادي در خوزستان و روستاي غيزانيه بوديم. اما موضوع وسعت نيافت. با اين حال مرور اين تجربه وقتي در كنار آتشسوزيهاي امسال قرار ميگيرد و منجر به طرح پرسشهايي در ذهن ميشود اين فرضيه را تقويت ميكند كه چه كسي از نارضايتي ناشي از مديريت نكردن خوب آتشسوزيها و حوادث آن ميتواند سود ببرد؟
چرا آتشسوزيها ميتواند مهم باشد؟
مكان «آتشسوزي» و علت آن وقتي در كنار تعدد اين نوع حادثه قرار ميگيرد، تصوير متفاوتي در ذهن ميسازد. اگر واژه «آتشسوزي» را در خبرگزاري جمهوري اسلامي(ايرنا) جستوجو كنيد در فاصله نخستين روز سال 99 تا سيزدهمين روز تابستان با يك هزار و 733 عنوان خبري مواجه ميشويد. برخي از اين تعداد خبرها هيچ ربطي به آنچه ما در حال بررسي آن هستيم يعني حادثه «آتشسوزي» ندارند. حجم قابل توجهي از اخبار منتشر شده مربوط به حريق در «مرتع»، «جنگل» و «باغ»ها بوده كه قابل تاملند. آتشسوزيهاي زاگرس از اين دست بودهاند. بخشي از اين اخبار نيز متوجه حوادثي هستند كه ناگزيرند؛ سهلانگاريهايي كه به حادثه منجر شده است و عواملي از اين دست. اما وقتي آتشسوزيهايي در ذهن كنار هم قرار ميگيرند اين پرسش را به وجود ميآورند كه چرا بايد مشابهتي ميان وقوع اين حوادث باشد. مثلا در فاصله اندكي از 6 تا 12 تير يك حادثه در پارچين تهران و يك حادثه در نطنز به واسطه مكان آن، ذهن را درگير پرسشي ميكند. همان شبي كه كلينيكي در منطقه يك تهران دچار حريق و انفجار شد، موضوع انجام «طب هستهاي» در آن بحثهايي رقم زد و سوالاتي برانگيخت. كنار هم قرار گرفتن حوادثي در تهران پيش از اين نيز پرسشبرانگيز شده بود از جمله آنكه در يك دوره كوتاه زماني در تهران 3 حريق موجب طرح اين پرسش شد كه آيا جرياني ميخواهد پايتخت درگير آژيرهاي پي در پي آتشنشاني باشد. 13 خرداد واگنهاي مسافربري تهران- اسلامشهر در حريق سوخت. 14 خرداد هم پالايشگاه تهران طعمه حريق شد و هم پارك چيتگر. موضوع ديگري كه از كنار هم قرار گرفتن حوادث آتشسوزي به طرح پرسش ميانجامد، اين است كه آيا وقوع اين همه حريق در كشور عادي است؟ با طرح اين پرسش نكته ديگري هم برجسته ميشود و آن اين است آيا ممكن است جرياني بخواهد با درگير كردن اذهان عمومي به حريقها اين ذهنيت را حاكم كند كه مسوولان از مديريت حريقها برنميآيند و از دل اين وقايع نارضايتي توليد كند؟ مروري بر حوادثي كه براي طبيعت رخ داده بيشتر ميتواند اين موضوع را كالبد شكافي كند.
دردسرهاي ترسالي
حريق در جنگلها به ويژه آتشسوزي جنگلهاي زاگرس از منظر محيط زيستي قابل تحليلند. عموما بعد از ترسالي علفهاي هرز زيادي ميرويند و معمولا عمر اين گياهان به نيمه فصل بهار قد نميدهد و خشك ميشوند. اين علفهاي هرز خشك شده، قابليت اشتعال بالايي دارند و كافي است نور خورشيد به وسيله تكه شيشهاي يا بطري آب به جا مانده در طبيعت در يك جا متمركز شده و تبديل به نقطه آغاز حريق شود. به غير از اين اختلاف بر سر چراي حيوانات در مواردي منجر به آتش زدن مراتع و در نتيجه آن گسترده شدن حريق شده است كه نمونه آن در حريق منطقه حفاظت شده خاييز در خوزستان و كهگيلويه و بويراحمد نمود پيدا كرد. پيش از آن نيز جنگلهاي زاگرسي در بوشهر و گچساران طعمه حريق شده بود. تا اينجاي كار همه چيز عادي است و با توجه به فصل گرما و عواملي كه مرور شد، ميتواند نتيجه عادي باشد. اما وقتي اين حوادث تكرار ميشود و در نقاط مختلفي به رويدادهاي تلخي از جمله از دست دادن هموطنانمان منجر ميشود كه همين در كنار نبود امكانات اطفاي حريق نظير بالگرد و دمنده و نيروي انساني كافي به همراه نقص در مديريت بحران به موقع موجب بروز نارضايتي ميشود.
مگر بار اول است؟
حريق جنگل و مراتع رويدادي تازه نيست. همواره در تابستان و به محض گرم شدن هوا چنين رويدادي رقم ميخورده است. گاهي شكارچيان عمدا آتشسوزي ايجاد ميكردند تا محيطبانان مشغول اطفاي حريق شوند و از محل شكار آنان فاصله بگيرند. امسال هم ترسالي بوده و توضيحش را مرور كرديم. اما چرا اخبار آتشسوزي در صدر قرار گرفته است. جالب است كه ما در سال 1395 مجموعه حريقهايي داشتيم كه به همين شكل ميتوانست سوال برانگيز شود. مثلا در خرداد 1395 حادثهاي در پتروشيمي بوعلي واقع در بندر امام موجب شد، حريقي مهارنشدني رقم بخورد. آتشسوزي در يكي از مخازن بزرگ شرايط را به وقوع يك بحران نزديك ميكرد. اطفاي حريق در پالايشگاهها و پتروشيميها با اطفاي حريق در شهر هم متفاوت بود و امكان بسيج نيروهاي شهر نبود. در همان زمان هم به لحاظ شباهت وقوع حادثه مواردي در كنار هم قرار گرفت تا اين پرسش را بررسي كند كه آيا ممكن است سناريويي پشت حريقهاي پيدرپي در پتروشيميها باشد. چه بسا حتي گذشته از عامل خارجي مساله زير سوال بردن يك مسوول عاليرتبه در اين عرصه ميتوانست، بهانه وقوع اين ماجرا باشد. به ويژه آنكه برخي رسانه به بررسي موضوع پرداخته و نوشتند «بررسي حوادث رخ داده در صنعت پتروشيمي ايران ظرف ۱۴۰ روز ابتدايي سال ۹۵ از بروز ۱۱ حادثه در اين صنعت حكايت دارد. به عبارتي به طور متوسط در هر ۱۳ روز يك حادثه در صنعت پتروشيمي كشور داشتهايم.» اما متخصصان رشته اچ.اس.يي(سلامت، ايمني و محيطزيست) عدم توجه به شاخص و رشته را عمده دليل بروز حوادث برشمردند. نكته اينجاست كه ضعف در مديريت اچ.اس.يي حالا ميتواند از منظري ديگر پاشنه آشيل ما شود؛ بسترسازي براي بروز نارضايتي.
در همان سال 1395 حريق در چند برج بلندمرتبه تجاري و اداري در چند نقطه كشور هم به وقوع پيوست كه بيش از هر ذهنيت ديگري جاي خالي ايمني را برجسته ميكرد. حريق برجهاي مسكوني طاووس بندرانزلي، گيلان، حريق بازار رشت، حريق در برج سلمان مشهد، خراسان رضوي، آتشسوزي يك تريلر حامل مهمات جاده قزوين- زنجان، حريق ميدان تاريخي همدان، حريق در كارخانه لوله پلياتيلن پلدختر، لرستان، حريق گسترده در شهرك صنعتي پرند، حريق در انبار غلات تهران و حريق در فاز 2 سيتيسنتر اصفهان همه در فاصله خرداد تا مرداد 1395 روي داد. در سال 1395 با وجود آنچه مرور شد كمتر ذهنها به سوي اين پرسش رفت كه امكان بهرهبرداري از حريقها براي جرياناتي وجود داشته باشد. اما امسال و در شرايطي كه دولت سخت درگير مهار و مديريت شيوع ويروس كروناست و احتمال كمتوجهي به حريقها ممكن است بيشتر شود اين پرسش بيشتر برجسته شده است.