دولت بدفرجام رزمآرا
مرتضي ميرحسيني
حاجعلي رزمآرا شباهت زيادي به رضاخان داشت و حتي برخيها او را نسخه تحصيلكرده شاه مستعفي ميديدند. همايون كاتوزيان در توصيف او مينويسد: «دركش از مدرنيزاسيون سطحي و مبتني بر نگرشي خودكمبينانه نسبت به اروپاييان بود... ذاتا از دموكراسي و آزادي خوشش نميآمد و آرزومند استقرار قدرت مطلقه خود در كشور بود، چراكه شكي نداشت آنچه براي رزمآرا خوب است، براي ايران هم خوب است.» البته لايق و جسور بود و خيليها، حتي برخي مخالفان و دشمنانش هم به اين واقعيت اذعان ميكردند. در سالهاي اشغال ايران، در كردستان و آذربايجان و خراسان خدمت كرد و بعد به كمك دوستان و متحدانش به رياست ستاد ارتش منصوب شد. در آغاز كار محبوبيت و حتي اعتبار بودن در چنين مقام مهمي را نداشت و در محافل عمومي و خصوصي نقد و نكوهش ميشد. اما چندي بعد، زماني كه متفقين شماري از افسران ايراني را به اتهام توطئه و خرابكاري دستگير كردند به اشغالگران معترض شد و به نشانه اعتراض از رياست ستاد ارتش كنارهگيري كرد. اين اعتراض و استعفا هم محبوبيتش را در جامعه بيشتر كرد و هم احترام افسران نظامي را برايش به دنبال داشت. به دربار رفت، رييس دفتر نظامي شاه شد و همزمان با حفظ سمت، سرپرستي دانشكده افسري را هم به عهده گرفت. به كمك قوام و در زمان نخستوزيري او دوباره رييس ستاد ارتش شد و در مهار ناآراميهاي آن مقطع به حمايت از دولت برخاست. مانند اغلب مردان قدرت، دخالت در انتخابات و دستكاري در آراي مردم را بد و ناپسند نميديد و از اينرو تا جايي كه برايش ممكن بود در انتخابات دوره پانزدهم مجلس دست برد و برنده و بازنده چند حوزه را تغيير داد. در دهه 1320 چند بار به بهانهها و در شرايط مختلف نامش براي نخستوزيري به ميان آمد اما هر بار به دليلي رياست دولت به فرد ديگري رسيد تا اينكه تابستان 1329 در چنين روزهايي جاي علي منصور را گرفت و همراه با وزيران خود به مجلس شوراي ملي رفت. شماري از نمايندگان مثل مظفر بقايي و حسين مكي و علي شايگان و از همه بيشتر محمد مصدق جنجال كردند و در مخالفت با رزمآرا، مجلس را به آشوب كشيدند. اما رزمآرا، حداقل در آن روز وقار و صلابت عجيبي از خود نشان داد و با سخنان شمرده و آرام و لحني فروتنانه، فضاي صحن را از آن خود كرد. نه آشفته شد و نه به كسي توهين كرد. پشت ميكروفن رفت و ضمن معرفي وزيران خود، برنامهها و اولويتهاي دولتش را هم اعلام كرد. مصدق به همان سبك و سياق معمولش دوباره صحنهاي دراماتيك رقم زد و حتي جلوي چشم نمايندگان و مردمي كه به تماشا آمده بودند، رزمآرا را به مرگ تهديد كرد. اما كاري از پيش نبرد و در پايان رايگيري، فقط 8 نفر به نخستوزيري رزمآرا راي منفي دادند. چند روز بعد با تاييد مجلس سنا، دولت جديد رسميت يافت و دوره نخستوزيري رزمآرا شروع شد. دورهاي كه حدود 9 ماه طول كشيد و در همه اين مدت نه چندان طولاني، سايه مساله و ماجراي نفت بر آن سنگيني ميكرد. ماجرايي كه نه با رزمآرا شروع شد و نه با او به پايان رسيد، اما بيشك يكي از چهرههاي اصلي و مهمترين قربانيان آن بود. رزمآرا در دانشگاه نظامي سنسير فرانسه تحصيل كرده بود و واقعيتهاي دنياي عصر را خوب ميشناخت. اما خشونت و بيرحمياش مثالزدني بود و به وقت نياز، از قساوت و خدعه هم ابايي نداشت. رقابت بچهگانه و مبتذلي با سرلشكر ارفع داشت كه گاهي باعث اخلال در روند كارهاي ارتش ميشد و حواشي پرهزينهاي براي نيروهاي نظامي كشور ايجاد ميكرد. خودش هم گاهي از درك ميزان اهميت مسائل عاجز ميشد و امور فرعي را در اولويت قرار ميداد. مثلا در دوره نخستوزيرياش، وسط آن همه كارهاي عقبمانده و مهم، دستور داده بود كساني را كه با پيژامه و زيرپيراهن در انظار حاضر ميشوند، جريمه كنند.