• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4686 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۷ تير

حسين‌زاده كه ديگر روزنامه‌نگار نيست

خيلي دلم هواي تحريريه كرده است

آيدا مطلق| «زندگي مسيري رو به جلو است. من انساني هستم كه اگر فكر كنم در شغلي تلف مي‌شوم و سوژه جديدي ندارم يا حتي سوژه‌هايم را نمي‌توانم بنويسم و به تكرار رسيدم، ترجيح مي‌دهم كار را رها كنم.» اين را محبوبه حسين‌زاده مي‌گويد؛ روزنامه‌نگار حوزه زنان كه اين حرفه را رها كرد و به كار ترجمه مشغول شد. البته به گفته خودش زياد هم از كارش دور نشده و ترجمه كارهايي كه انتخاب مي‌كند نيز همچنان در حوزه زنان است.

 

چه شد كه روزنامه‌نگاري را رها كرديد؟

زماني كه روزنامه‌نگاري مطلبي را مي‌نويسد بايد به نهادهاي مختلف پاسخگو باشد؛ يعني علاوه بر دادسراي رسانه، نهادهاي ديگر هم مي‌خواهند بدانند چرا فلان روزنامه‌نگار راجع به فلان موضوع خاص نوشته است يا چرا با فلان شخص خاص مصاحبه كرده است و... ممكن است آدم سرش در لاك خودش باشد و كار و فعاليت خاصي انجام ندهد، اما زماني كه روزنامه‌نگار شدي بايد با افراد مختلف صحبت كني و ارتباط بگيري و حال شانست بزند و فردي كه دو ماه پيش با تو مصاحبه داشته، كاري بر خلاف قانون انجام دهد تو هم بايد پاسخگو باشي. كساني كه روزنامه‌نگار حوزه زنان هستند، گاهي به شبكه‌هاي اجتماعي متفاوت متصل مي‌شوند. البته منظورم از شبكه سازمان‌هايي است كه براي ارتقاي وضعيت زنان تاسيس شده است. اول اينكه در حال حاضر كشور ما ديگر چنين سازمان‌هايي ندارد و مورد بعدي اين است كه گاهي حساسيت‌ها آنقدر بالا مي‌رود كه نمي‌داني بنويسي يا نه يا اينكه چيزي كه الان مي‌نويسي دو ماه ديگر تبديل به خط قرمز شود. زماني كه جوان هستي بدون در نظر گرفتن خيلي چيزها فقط به پيشروي آرمان‌هايت فكر مي‌كني اما داستان براي من كه الان يك مادرم فرق مي‌كند. شايد انسان پيش خود فكر كند كه مسووليت بزرگي نسبت به جامعه‌ دارد، اما در وهله اول مسوول امنيت فرزندان‌مان هستيم.

از اينكه چند سالي را صرف اين كار و حرفه كرديد، پشيمان هستيد يا آن زمان احساس پشيماني نمي‌كرديد؟

اصلا پشيمان نيستم. يكي از بهترين تجربه‌هاي زندگي من كار خبرنگاري بود. من ادبيات اسپانيايي خوانده بودم و در دوره آقاي خاتمي وارد مطبوعات شدم. سال 87 در سرويس اجتماعي روزنامه‌ اعتماد مشغول به كار بودم و در حوزه زنان مطالبي ‌مي‌نوشتم كه خيلي بازخورد پيدا مي‌كرد؛ يعني اگر من روزنامه‌نگار نبودم چنين فرصت‌هايي را پيدا نمي‌كردم بنابراين هميشه مديون اين كار هستم. بعد از كناره‌گيري به هند رفتم تا جامعه‌شناسي بخوانم و بعد از اينكه به ايران برگشتم، فكرهايي براي بازگشت به مطبوعات داشتم. به هرحال چيزهاي جديدي ياد گرفته و مطالعات بسياري انجام داده بودم به همين دليل در مجله‌اي مشغول كار شدم اما كم‌كم آن را هم كنار گذاشتم. راستش را بخواهي دو ماه اخير خيلي دلم هواي تحريريه و كار در مطبوعات را كرده با اينكه مي‌دانم فضاي مطبوعات نسبت به آن سال‌ها تغيير بسياري داشته. به هر حال در آن سال‌ها فضا پوياتر و پراميدتر بود. الان هم وقتي يك خبر خاص را مي‌خوانم كه به نوعي به حوزه زنان مربوط است، ناخودآگاه دلم مي‌خواهد قلم به دست بگيرم و راجع به آن بنويسم. زندگي كارمندي نبود كه حالا بگويم تمام شود و رفت. هنوز هم بخشي از قلبم و دغدغه‌هايم يك روزنامه‌نگار است.

يعني درحال حاضر حتي در حد يك يا دو يادداشت در ماه هم نمي‌نويسيد؟

اين كار وسوسه‌كننده است اگر يادداشت بنويسم، دلم مي‌خواهد بيشتر كار كنم و گزارشي بنويسم چون يادداشت‌نويسي خوب است، اما هيچ‌ وقت جاي يك گزارش پر و پيمان را پر نمي‌كند.

چرا روزنامه‌نگاران ما براي بازنشستگي و رهايي از اين شغل عجله دارند؟

روزنامه‌نگاري شغل كارمندي نيست كه وقتي برگشتي خانه تازه شروع به انجام كارهاي ديگر كني. تمام وقت و عمر خود را مي‌گذاري تا نهايتا بازخورد مطالبت را ببيني. يك‌سال، 5 سال، 8 سال ادامه مي‌دهي اما بالاخره بعد از 10سال خسته مي‌شوي و پيش خودت مي‌گويي اين همه نوشتم بازخورد و تاثيري داشت؟ نه. شايد دليل ديگرش هم همان مسائل مالي باشد؛ دستمزدهاي پاييني كه گاهي پرداخت هم نمي‌شود يا با هزار منت پرداخت مي‌شود. روزنامه‌نگاران هر كدام از يك تريبون خاص دفاع مي‌كنند و صداي مردم در گوش مسوولان هستند اما وضعيت مالي اين تريبون آنقدر ضعيف است كه گاهي تريبون خودشان هم نمي‌تواند باشد. ضعف امكانات پشتيباني هم از ديگر مسائل اين قشر است يعني من به عنوان خبرنگار حوزه زنان گاهي مي‌خواستم كه از نزديك پرونده‌اي را دنبال كنم چون به هر حال اين كار فقط در تحريريه و پشت ميز جلو نمي‌رود، اما امكاناتي براي رفت و آمد و ... داده نمي‌شد.

با توجه به كم شدن افراد باتجربه در اين حرفه، آينده مطبوعات را چگونه مي‌بينيد؟

همه ما زماني كه اين كار را شروع كرديم، خيلي چيزها را نمي‌دانستيم. بماند كه به مرور زمان مدل نوشتن همه ما تغيير مي‌كند اما حضور يك انسان با تجربه و مو سپيد اين حرفه در كنار همه ما لازم است، مطلبت را به او بدهي تا بخواند و دريچه‌هاي جديدي را به رويت باز كند؛ مثلا بگويد اگر با فلان زاويه ديد مي‌نوشتي، بهتر بود يا پيشينه اين مطلب فلان داستان است و... .

زماني كه انسان تجربه‌اي را كسب مي‌كند، دوست دارد به كسي منتقل كند. در حرفه ما خيلي از افراد باتجربه‌ رفته‌اند، بنابراين نسل جوان از چه كسي ياد بگيرد؟

گاهي برخي گزارش‌ها را كه مي‌خوانم و با خود مي‌گويم اين الان يك نوشته وبلاگي است تا گزارش و گاهي يك تكه از گزارشي را در توييتر مي‌خوانم و فكر مي‌كنم چقدر زيباست و زماني كه همان گزارش را به‌طور كامل مي‌خوانم، مي‌بينم همان يك پاراگرافش كه در توييتر بود قشنگ بود. ظرافت‌هايي در اين كار وجود دارد كه فقط با تجربه و يادگيري به دست مي‌آيد و نبود افراد با تجربه ضررهاي اينچنيني به مطبوعات ما وارد كرده است. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون