پشت چراغ قرمز عمر ايستادهايم!
حامد خاتمي پور: «روز والنتين» نام شعري جانگزاي و غمانگيز در مجموعه شعر «طفلي به نام شادي»(۱) است. از هريك از حروف و كلماتش، حسرتي خونبار فرو ميچكد. شعر، نقد حال ماست؛ داستان هريك از ما آدميان است در اين جهان تاريك و تباه و بي سر و ته!
چون پاي در جهان ميگذاريم،
«پشت چراغ قرمز عمر ايستادهايم»!
ايستادهايم و نوبت خويش را انتظار ميكشيم. اين بودن و ماندن و ايستادن، فرصت بيرحم كوتاهي است تا زندگي را ابلهانه با انبوهي آرزو و عشق آغاز كنيم؛ و آغاز ميكنيم.
با انديشه و استخوان خويش؛ اين هستي ناچيز و اندوهبارمان، به دنبال اين آرزوها و عشقها ميدويم چونان كودكي در پي سنجاقكي. اما، ما غافليم. غافل ازاين روزگار لاكردار بيمروتي كه شبانهروز در كار ناكامي و نامرادي آدمي است!
انسان، انبان عشقهاي به ثمر نارسيده است. آرزوهاي بر باد رفته. بغضهاي خاموش و فريادهاي فروخورده، مشتهاي گره كرده و...
هريك از ما آدميان با دستان تهي و چشمان سرشارش، آيينه صيقلي و راستكردار اسلاف ناكام و بيپناه خويش است و آيندگان، آيينه صيقلي و راستكردار بيپناهان نامرادي كه ماييم. تا سر بگردانيم، نوبت رحيل ماست.
دارد چراغِ راهنما سبز ميشود
بايد عبور كرد
در پشت سر، هجوم جواني و يادها
.
.
.
افسوس
رد شديم