• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4689 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۱ تير

درنگي بر شعر بيژن الهي

گُل معروف، ‌اي تعارض محض

بهنود بهادري

1

 براي متولدين دهه 60 شمسي در ايران كه ميل به ادبيات، خصوصا شعر پيدا كردند، دو منبع نظري در باب شعر فارسي با بسامدي بالا در محافل ادبي به وفور مطرح بوده: «طلا در مس» بي‌راه نيست اگر بگوييم يكي از راه‌هاي اصلي شناخت شعر نو ايران و تئوري‌هاي آن از اين دو كتاب مي‌گذشت. دسترسي به اين دو كتاب راحت‌تر از مثلا «هلاك عقل به وقت انديشيدن» دكتر رويايي بوده و هست.
در كتاب «شعر نو از آغاز تا امروز»، نام بيژن الهي پنج بار آمده است. به صفحات كه رجوع كنيم، نام الهي نه به عنوان يك شاعر مستقل و مهم بلكه در بررسي جريان موج نو شعر فارسي و بعدتر مانيفست شعر حجم آورده شده است. وضعيت شاعرانگي الهي و بررسي شعرش در كتاب «طلا در مس» اما پيچيده‌تر است. براهني با شناخت آموزه‌ها و ابزار نقادي ادبي غرب و نگاهي جديد در ايران نسبت به واكاوي متن، شناخته‌شده بود و هست. او در «طلا در مس» مي‌نويسد: «بيژن الهي كه بي‌شك تحت‌تاثير احمدي است با او تفاوت‌هايي دارد. مثلا از نظر خشونت بيانش و حتي لحن تا حدي حماسي‌اش و اشتياقش براي درآويختن با اشيا و كلماتي كه چموشي به هيات و هيكل‌شان مي‌برازد. او سورئاليست‌تر از احمدي است و طنزش قوي‌تر است و فرهنگ لغاتش غني‌تر و برد تخيلش در همان آفاق سورئاليستي بيشتر و بهتر و تصاويرش گاهي سخت عميق‌تر و ملموس‌تر.»
دكتر براهني با ملاك قرار دادن شعر احمدرضا احمدي، شعر الهي را مي‌سنجد و قلمش نشان مي‌دهد كه الهي پيشگام‌تر از احمدي است. ارجاعات شعري كه براهني از شعر بيژن الهي مي‌دهد مربوط به اوايل دهه 40 و سن 18 الي 20 سالگي اوست. او در كتاب سه جلدي «طلا در مس» به نام‌هايي چون تندركيا، بيژن الهي، هوتن نمي‌پردازد و از اين جهت در ناديده ماندن كار شاعران آوانگارد نزد مخاطبان كتاب فراگيري چون «طلا در مس» سهم دارد.
با اين حال بايد گفت كه روحيات و منش شاعري مانند بيژن الهي به گونه‌اي است كه چندان هم ميل به ديده شدن ندارد. شعر او و نام او در مجلات و صفحات نشرياتي ديده مي‌شود كه به زعم او محرم بودند.
در دهه 50 و اوايل دهه 60 از گردانده‌هاي او و دقت فراوانش در برگردان شعر به شعري فارسي نزد مخاطب پرده‌برداري مي‌شود: «چهارشنبه خاكستر» از اليوت، «ساحتِ جواني» از هانري ميشو، اشعار حلاج، گزيده اشعار لوركا، «اشراق‌ها» از آرتور رمبو و كتابي با نام مستعار فرود خسرواني از نرودا تحت عنوان «بيست شعر عاشقانه و يك سرود نوميدي». الهي در دهه 40 و 50 گاهي در مجلات گردانده‌هايي با نام مستعار چاپ مي‌كرده است. نام‌هايي چون فرهاد ساماني، فرهاد آرام، ا.اسفندياري، تينا شهرستاني، طاهر علفي و ...

2
 پس از دهه 70 و فروكش كردن حرارت آن در رسانه‌ها، گاهنامه «هنگام» شروع به چاپ ويژه‌نامه‌هايي كرد از نام‌هايي كمتر ديده‌شده يا ديده نشده براي نسلي كه شناختش از شعر معاصر از تريبون‌هاي غالبِ فضاي روشنفكري ادبيات بود. تريبون‌هايي كه به نوعي به شاعران برجسته‌اي چون زنده‌ياد احمد شاملو و دكتر براهني گرايش داشتند. در نتيجه اين وضعيت، بخشي از صداي ادبيات خواسته يا ناخواسته نابرخوردار از تريبوني كه صدايش را به گوش‌هاي مشتاق برساند، به زيست خود ادامه مي‌داد. گاهنامه «هنگام» به همت هادي محيط و همكاري داريوش كيارس و خشايار فهيمي فرصتي شد براي صداي اين جريان شعري.
بعدتر در نيمه دوم دهه 80 فصلنامه «نوشتا» به سردبيري محمدحسين مدل، پايگاه بخشي از جريان‌هاي آوانگارد شعر معاصر از جمله موج نو، شعر ديگر، شعر حجم و موج ناب شد. به عبارتي «هنگام» و «نوشتا» در زمان خود نقش مهمي در شناساندن شاعران آوانگارد جريان‌هاي موج نو، حجم، ديگر و ... داشتند. زماني كه فضاي مجازي به معنا و در كاركرد امروزينش - چنان كه مي‌دانيم- وجود نداشت و بخش عظيمي از شناخت نسل جوان نسبت به نام‌هايي چون بيژن الهي، بهرام اردبيلي، پرويز اسلامپور، محمود شجاعي و... مرهون دو نشريه ذكر شده بود.
پس از چهار دهه و با تاخير، جريان‌هاي شعري يادشده بخشي از نگاه‌هاي شعر معاصر را به خود جلب كرد. دلايل مختلفي براي اين تمايل به اين جريان‌ها مي‌توان برشمرد. مثلا خستگي از افراط‌‌گرايي در بازي‌هاي زباني يا تئوري‌زدگي در شعر و نيز ضرورت پرهيز از شعارزدگي در شعر و ... در دوره‌‌اي كه كاركردهاي اينچنيني به عرصه‌ها و مديوم‌هاي ديگر واگذار شده بود، شعر به سمت خودش و جوهر اصلي‌اش نزديك شد.
اين در كانون توجه بودن، از جنبه‌اي براي عده‌اي حساسيت‌برانگيز هم شد. رفتار و برخورد اين عده كه مخالفان جريان‌هاي آوانگارد مورد بحث اين مقال هستند، با نام‌هايي مانند الهي و هم‌انديشانش در حوزه شعر، اين‌بار بر عكس دهه 40 كه نديدن بود، به حمله و انتقاد و به سخره گرفتن تغيير كرد. عده‌اي كه ادبيات را خطي و تك‌صدايي مي‌خواهند با برچسب‌زدن‌هايي چون عرفان‌گرايي، متحجر بودن و ... درصدد حذف و خط‌زدن متن‌هايي بودند كه در خوانش‌هاي نظري و در دستگاه زيبايي‌شناسانه‌اي چون فرماليست‌ها و ساختارگرايان و ... قابل بررسي و گاهي تحسين‌برانگيز است.
اين حمله‌ها و به‌طور مثال واپسگرا و متحجر دانستن الهي در حالي بود كه او با شناخت از چند زبان اصلي جهان، تاكنون دقيق‌ترين ترجمه از آرتور رمبو را به خوانندگان ايراني ارايه كرده است. رمبويي كه نوشت: «مطلقا بايد مدرن بود» و خود از شگفتي‌هاي روزگار ماست و يادآور اين بيت لسان‌الغيب كه «پري نهفته رخ و ديو در كرشمه حسن/ بسوخت ديده ز حيرت كه اين چه بوالعجبي است».
بيژن الهي در وصيتنامه‌اش نوشته است: «بيژن الهي غريب اين دُنياي بي‌وفا، شاهدِ قبر نمي‌خواهد هيچ». اينكه الهي با وجود دوستي با نام‌هاي مطرح در هنر باز خود را غريب دانسته، قابل‌تامل است. عليه ديده شدن او پس از چهار دهه خلوت‌گزيني از سمت برخي دوستانش به پايان رسيد. گسترش نام و آثار او براي برخي توقع ايجاد كرد كه مي‌توانند از اين سفينه جهت انتقال خود بهره ببرند. رفتار اين كسان حمله به وصي‌هاي بيژن الهي و از جمله شميم بهار و شاعر جوان داريوش كيارس بود. معترض شدند كه چرا اين وصي‌ها و ما نه؟ مي‌توان نمونه آورد از گوشه‌كنايه‌ها و سخنان صريح مرحوم محسن صبا در اين باره. آنان به شناخت و حق طبيعي الهي براي انتخاب وصي معترض بوده و هستند و شايد بهتر است بگوييم مصداق كاتوليك‌تر از پاپ. حتي نوشته‌هايي از دو، سه جوان علاقه‌مند به بيژن الهي را در جاهايي خواندم كه گلايه داشتند و حرف‌شان اين بود كه چرا ما نبايد وصي الهي باشيم؟ ما كه چند شعر از او حفظ كرده‌ايم و عكسش را هم به ديوار اتاق خواب‌مان چسبانده‌ايم.
الهي در شعرش نوشت: «من آماده‌ام! چون ‌دار بلند باش شعر من» 
او كه طناب‌ دار را بر گردن نفس و ديده شدن انداخته بود، امروز دو طيفِ راه تنفس را بر نديدنِ ديدن‌هايش مسدود كرده‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون