معماري خشونت و دلتنگي!
خانههايي كه مثل كنسرو ماهيهاي ساردين در كنار هم چيده شده، با رنگهاي دلگير، كوچههايي بد قواره كه هر ساختمان، سازي براي خود ميزند، ديوارهاي كاغذي كه هر گونه امنيتي را براي ساكنانش بيمورد ميشناسد و هيچ رازي را در دل خود نگه نميدارند و... اين همه، چه بخواهيم و چه نخواهيم بر سلسله اعصاب ساكنان چنين خانههايي در هنگام خانهنشيني تاثيرات ويرانگر برجاي ميگذارد. امروز به جاي توجه كردن به اين ظريفكاريهاي لازم، خانههاي ما آكنده از تجملجوييهاي ناهنجار شدهاند و دريغ از جاي خلوتي براي شستن اندوه دلي. آنچنان كه نگارنده ستون بارها از زبان اطرافيانش شنيده است كه وقتي به خانه پا ميگذارند، دلتنگي عجيبي به سراغشان ميآيد كه به نظر، معماري خانههايشان در آن كم تاثير ندارد! خانهنشيني لزوما به معناي جنگ و جدال با اهل خانه نيست. شايد خيلي ربط واضحي ميان فضاي خلوت خانه و طول و عرض خانه هم در ميان نباشد، اما به يقين بسيار وابسته به ديد معمار خانه و مديران شهري و ميزان شناختشان از روان انسان و گرفتاريهايش دارد. معماري و شهرسازي هنري است كه كار فقدانش چنان در شهر و محلهاي ما به تماشا كشيده است كه كمسوترين چشمها نيز قادر به ديدن آن هستند! خانه فقط محل استراحت و خور و خواب نيست كه اگر اينگونه بود خوابگاهها و پانسيونها هم ميتوانند جاي مناسبي براي خوردن و خفتن باشند! خانه مفهومي وراي اين پديدههاست كه متاسفانه در كشور ما ناچيز شمرده شده و نرمنرمك سر و كله پيامدهايش در حال پيدا شدن است. هر چند كه بايد اعتراف كرد همين خانههاي نازيبا و نابرخوردار از معماري درست و درمان هم براي بيشتر مردم در اين روزهاي گرانيهاي دهشتناك، به جهان آرزوها پيوسته و به سرمايه اسف و افسوس ما افزوده است!