محمدحسين لطفالهي
اروپا تا مرز همراهي با امريكا در موضوع تمديد تحريم تسليحاتي پيشرفته و گمانهزنيها از پيشنهاد كشورهاي اروپايي براي تمديد موقت اين تحريمها حكايت دارد. اين وضعيت در پنجمين سالگرد انعقاد توافق هستهاي و در شرايطي كه امريكا تمام توان خود را به كار بسته تا برجام را نابود كند، سبب شده تا نگرانيهاي زيادي پيرامون حوادث آينده به وجود آيد. «اعتماد» در گفتوگو با «شيرين هانتر» كارشناس مسائل ايران و استاد دانشگاه جورج تاون در واشنگتن به بررسي اين موضوع پرداخته است. هانتر ميگويد اروپا توان مقابله با اقدامات و سياستهاي امريكا را نداشته و ايران نبايد اميدي به اروپا داشته باشد. او همچنين معتقد است تغيير دولت در امريكا نميتواند تغييري جدي در خصوص آينده توافق هستهاي ايجاد كند. اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد.
پنج سال پس از نهايي شدن توافق هستهاي، در وضعيتي به سر ميبريم كه امريكا از برجام خارج شده و كشورهاي باقيمانده در توافق قادر به اجراي تعهداتشان نيستند. در اين شرايط گمانهزنيهاي زيادي پيرامون آينده برجام مطرح ميشود. ارزيابي شما از شرايط موجود و پيشبينيتان از آينده پيش روي توافق هستهاي چيست؟
من فكر ميكنم برجام مرده است و بايد طرحي نو در انداخت. به عقيده من برجام زماني مرد كه ايالات متحده از برجام خارج شد و طرف اروپايي نتوانست به تعهداتش در قبال ايران عمل كند. اروپا در توافق هستهاي تعهد داده بود كه تحريمها برداشته ميشوند و علاوه بر برقراري تجارت و مبادلات بازرگاني معمول، سرمايهگذاريهايي نيز در ايران صورت خواهد گرفت. در عمل اما زماني كه امريكا تصميم به خروج از برنامه جامع اقدام مشترك گرفت، همه اين تعهدات به كنار رفت و اروپا نتوانست در تأمين منافع اقتصادي تهران نقشي ايفا كند. ايران نيز يك سال صبر را در پيش گرفت و بعد به عقيده من بدون محاسبه تبعات آن، اقدام به برداشتن گامهاي كاهش تعهدات كرد. البته اين اقدام ايران قابل فهم و قابل درك بود اما نتيجه مثبتي در پي نداشت و نميتوانست منافع ملي را تأمين كند. راز نابودي توافق هستهاي را نه فقط در درون اين توافق كه بايد در دورنماي روابط تهران و واشنگتن جست. اين آگاهي وجود داشت كه محتواي مذاكرات ايران و كشورهاي 1+5 يعني مساله هستهاي تنها مساله مورد اختلاف ايران و امريكا نيست اما تبديل به نماد اختلافات دو كشور شده است. در نتيجه ميشد انتظار داشت كه روزي كار به اينجا برسد. در شرايط فعلي من اميدي ندارم كه اروپا تمامقد به صحنه بيايد و با امريكا رودررو شود تا بخواهد توافق هستهاي را نجات دهد چرا كه اين مساله با واقعيات موجود در روابط اروپا و ايالات متحده همخواني ندارد. ما ميدانيم نه رفتار امريكا و نه رفتار اروپا براساس «حق» و «قانون» نيست اما در روابط بينالملل اين حق و قانون نيستند كه تعيينكنندهاند.
برجام توافقي است كه به آژانس انرژي اتمي اجازه ميداد دسترسي بيسابقهاي براي نظارت بر فعاليتهاي ايران داشته باشد و به اذعان دولتهاي اروپايي مانع از دستيابي ايران به سلاح هستهاي شود. آيا اقدام امريكا در خروج از اين توافق نشان نميدهد كه مساله هستهاي بهانهاي براي محدود كردن ايران در ديگر حوزههاست؟
نه! نميتوان گفت مساله هستهاي صرفا بهانه است اما نگرانيهاي امريكا بسيار فراتر از مساله هستهاي است. شما ميدانيد كه يك ايران هستهاي قوي ميتواند در موازنه قدرت در منطقه خاورميانه بسيار اثرگذار باشد و اين تهديدي براي اسراييل است. يكي از اهداف اسراييل همواره اين بوده كه برتري نظامي بر ديگر كشورهاي منطقه داشته باشد و من معتقدم در شرايط متعارف هيچگاه يك كشور با جمعيت اسراييل و با سلاحهاي متعارف نميتواند بر كشوري نظير ايران برتري پيدا كند. از همين رو است كه از مدتها پيش اسراييل به سلاح هستهاي دست پيدا كرده و از اين طريق به دنبال برتري نظامي بر ديگر كشورهاي منطقه است. امريكا نگران است كه اگر كشوري ديگر به سلاح هستهاي دست پيدا كند، اسراييل بهطور كلي در موضع ضعف قرار گيرد. آنها برجام را كافي نميدانند و به همين دليل در پي توافقي بسيار فراتر هستند كه از جمله شرايطش عدم غني سازي اورانيوم در ايران باشد. اگر به گذشته نگاهي بيندازيم در گذشته صدام حسين نيز قصد دستيابي به سلاح هستهاي در تأسيسات اوسيراك داشت اما اين موضوع براي اسراييل قابل تحمل نبود و سرانجام اين تاسيسات طي يك بمباران هوايي نابود شد. اين روزها كه گمانهزنيها پيرامون نطنز را ميخوانم و ميبينم كه رسانههاي امريكايي از نقش احتمالي كشورهاي خارجي صحبت ميكنند، احساس نگراني ميكنم؛ زيرا از پيش از انقلاب نيز سياست خاورميانهاي بهشدت تحت تأثير اسراييل بود. بايد توجه كرد هرچند كشورهاي اروپايي نيز در مساله هستهاي طرفدار سازش با ايران هستند، اما در مساله اسراييل در كنار امريكا ايستادهاند.
يعني به نظر شما اين نفوذ اسراييل روي امريكا بود كه باعث شد ايالات متحده از برجام خارج شود؟
اگر به فشارهايي كه لابيهاي طرفدار اسراييل در سالهاي اخير وارد كردند نگاهي بيندازيم و به خاطر آوريم كه نتانياهو چگونه در سخنراني خود گفت ترامپ را مجبور به خروج از توافق هستهاي كرده، اين نگاه، نگاهي غير منطقي نيست كه بگوييم نقش اسراييل در تعيين سياست امريكا قابل انكار نيست.
ايران تاكنون در دو مقطع تلاش كرده تا مساله هستهاي را حل كند. يك بار در سال 1382 و بار ديگر در سال 1394، بيانيه سعدآباد و توافق برجام حاصل تلاشهاي تهران بود. اما در هر دو مقطع شاهد بودهايم كه كشورهاي اروپايي نتوانستند بدون امريكا كاري را پيش ببرند. با اين وضعيت آيا كشورهاي اروپايي جايي در آينده پرونده هستهاي ايران دارند يا اين فقط امريكاست كه طرف حساب ايران است؟
بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بسياري از معادلات سياسي در جهان دستخوش تغيير شد و از جمله اين تغييرات ميتوان به وقوع تنشهايي در روابط دو سوي آتلانتيك اشاره كرد. اروپا و امريكا در برخي مسائل دچار اختلاف نظر شدند اما واقعيت امر اين است كه دست كم در ميانمدت روابط نزديكي در حوزههاي اقتصادي و امنيتي خواهند داشت مگر آنكه امريكا مستقلا تصميم بگيرد به حمايت امنيتي و نظامي از اروپا پايان دهد. بايد توجه كرد كه هنوز اروپا و به ويژه كشورهاي اروپاي غربي، روسيه را يك تهديد ميدانند. شايد نه يك تهديد بالفعل بلكه يك تهديد بالقوه كه ممكن است در آينده خطرساز شود. به همين دليل بر اساس موازنه و اصل بازدارندگي كشورهاي اروپايي ميخواهند امريكا از آنها حمايت كند. طبيعي است كه اين حمايت نظامي و امنيتي يك بهايي دارد و بهاي آن نيز به عقيده من استقلال اروپا در تصميمگيريهاي بينالمللي است. اساساً اين ايده كه فكر كنيم اروپا به دنبال مقابله جدي با سياستهاي امريكا خواهد بود اشتباه است. اين اسمش آنطوركه برخي در داخل ايران ميگويند دستنشاندگي نيست بلكه تصميم اروپاييها بر اساس منافعشان اين بوده كه حمايت امريكا را در حوزههاي نظامي و امنيتي داشته باشند و در مقابل در ديگر حوزهها با امريكا همكاري كنند. ايران بايد با اين واقعيت كنار بيايد و بر اساس اين واقعيت سياست خارجي خود را طرحريزي كند.
اين سوال وجود دارد كه به رغم دشمني ديرينه مورد اشاره شما ميان ايران و امريكا، در دوره رياستجمهوري آقاي اوباما شرايط دگرگون شد و دو كشور به سوي كاهش تنش پيش رفتند. چه شد كه اين مسير كاهش تنش به ناگهان به يك دشمني حداكثري تبديل شد. در كنار انتخابات و پيروزي يك جمهوري خواه چه متغيرهايي در اين زمينه اثرگذار بودند؟
متغيرهاي زيادي در اين زمينه تأثيرگذار بودند. اول اينكه بايد در نظر داشت، اوباما يك رييسجمهور استثنايي بود. اوباما از پدري آفريقايي متولد شده بود و به همين دليل خصوصياتي ضد امپرياليستي داشت. زندگي در برخي كشورها نظير اندونزي نيز به او آموخته بود كه مردم كشورهاي در حال توسعه چه نگاهي به امريكا دارند. او از همان آغاز رياستجمهوري خود كوشيد تا تنشها با ايران را كم كند اما سرانجام در سال 2015 يعني يكسال مانده به پايان دوره رياستجمهورياش توانست به يك توافق با ايران دست يابد. نگاهي به تحولات امريكا در دوره رياستجمهوري اوباما نشان ميدهد كه او در مسير كاهش تنش با ايران مخالفان زيادي داشت و از چند سو تلاش ميشد روابط ايران و امريكا تخريب شود. براي نمونه خاطرتان هست كه بلافاصله بعد از برجام، كنگره امريكا به بهانه مسائلي جز پرونده هستهاي ايران، تحريمهايي جديد وضع كردند. همزمان لابيهاي طرفدار اسراييل نيز مشغول به فعاليت بودند و هر چه در توان داشتند به كار بستند تا دوباره روابط دو كشور متشنج شود. نگاهي به داخل ايران نيز نشان ميدهد برخي گروهها چندان از كاهش تنش راضي نيستند و از همين رو است كه شاهد بوديم چند ماه بعد از برجام موشكهايي با نوشتههاي خاص روي آنها آزمايش شد يا ملوانهاي امريكايي به آن شيوه تحقير شدند. مجموعه خرابكاريهايي كه از هر دو طرف براي تخريب روابط صورت گرفت روابط را دگرگون كرد.
يكي از مسائلي كه به چشم ميآمد اثرگذاري اطرافيان ترامپ بر روي نگاه او در خصوص ايران بود. به نظر شما اطرافيان او تا چه اندازه در اين وضعيت كنوني تأثيرگذار بودند؟
اطرافيان مهم بودند. به خصوص افرادي نظير بولتون يا پمپئو با نگاه افراطي و غيرمنطقي خود نقشآفرينيهايي داشتند اما نميتوان مساله را به اطرافيان ترامپ تقليل داد. اگر به خواست افرادي نظير بولتون و پمپئو بستگي داشت، آنها مايل بودند وارد يك جنگ نظامي با ايران شوند اما شرايط داخلي امريكا اين اجازه را به آنها نداد. از طرفي ترامپ كه شناختي از مسائل سياست خارجي نداشت، تنها ميخواست كه جنگي جديد در كار نباشد. ميتوان گفت حتي او نيز آنقدر عقل داشت تا بفهمد پيشبرد سياستهاي اسراييل نبايد با پول و خون امريكاييها انجام بگيرد. آنها تصميم گرفتند با سياست فشار حداكثري ايران را وادار به پذيرش خواستههاي امريكا كنند و تحريم مهمترين ابزارشان براي رسيدن به اين هدف است.
به نظر شما با همه اين مسائل آيا راهي براي خروج از بنبست وجود دارد؟
من خيلي اميدوار نيستم. حتي نميتوان گفت كه آيا امريكا خواهد پذيرفت با ايران مذاكره كند يا خير. شرايطي كه افرادي نظير پمپئو مطرح كردهاند مطمئنا مورد پذيرش مسوولان ايراني نخواهد بود و همين امر چشمانداز پيش رو را تيره و تار ميكند. حتي به فرض كه ايران بيايد مذاكره كند و شرايط امريكا را بپذيرد، تضميني وجود ندارد كه در آينده تحريمها برداشته شوند. بهترين فرصت براي ترميم نسبي روابط و كاهش تنش با ايالات متحده، بلافاصله بعد از برجام بود كه متاسفانه استفادهاي از اين زمان نشد. در حال حاضر نميتوان گفت آيا كاري هست كه ايران انجام دهد تا از طريق آن بتواند شرايط را دگرگون كند يا نه. از نگاه من نميتوان اميدوار بود تا بحران فعلي در كوتاهمدت حل و فصل شود. به رغم همه اين صحبتها ايران ميتواند از تجربه برنامه جامع اقدام مشترك استفاده كرده و با بهره بردن از اين تجربه و همچنين توجه به واقعيتهاي جهاني و منطقي، راهحل موثرتري براي حل اختلافات خود با امريكا پيدا كند. در آينده و تا زماني كه دست كم ميتوانيم آن را پيشبيني كنيم، امريكا بازيگري مهم در خاورميانه باقي خواهد ماند. به همين دليل فكر ميكنم ايران بايد اين واقعيات را در محاسبات سياسي خود در نظر بگيرد و سياستهايش را با توجه به اين واقعيت غيرقابل انكار تنظيم كند.
شيرين هانتر
برجام زماني مرد كه ايالات متحده از برجام خارج شد و طرف اروپايي نتوانست به تعهداتش در قبال ايران عمل كند.
حق و قانون جايي در نظام بينالملل ندارد؛ واقعيات تعيينكنندهاند.
شرايطي كه افرادي نظير پمپئو مطرح كردهاند مطمئنا مورد پذيرش مسوولان ايراني نخواهد بود.
نميتوان گفت مساله هستهاي صرفا بهانه است اما نگرانيهاي امريكا بسيار فراتر از مساله هستهاي است.
اوباما يك رييسجمهور استثنايي بود. اوباما از پدري آفريقايي متولد شده بود و به همين دليل خصوصياتي ضد امپرياليستي داشت. زندگي در برخي كشورها نظير اندونزي نيز به او آموخته بود كه مردم كشورهاي در حال توسعه چه نگاهي به امريكا دارند. او از همان آغاز رياستجمهوري خود كوشيد تا تنشها با ايران را كم كند.