نقد و تحليلي بر فيلم Loveless آخرين ساخته آندره زوياگينتسف
بر مدار شكلي جامعهاي مرعوب
رضا بهكام
پلان آغازين نماي دور از درختي كهن و خم شده بر وسط يك درياچه محلي در روز برفي و پلان دوم تصوير نزديك واژگوني همان درخت بر آب است، «آليوشا» شخصيت نوجوان و محوري فيلم نمادي از خود در قالب يك نوار باريك و دنبالهدار را از زير خاكبرگهاي ريشه يك درخت قديمي بيرون كشيده و با كشاندن آن طي مسافتي بر شاخهاي از همان درخت در پلان اوليه ميگيراند، نمادي از ايستايي رها شده وي كه اكنون فلش فورواردي است يادآورنده براي پايان فيلم كه در فرآيندي تكرارشونده در بازه زماني از دست رفته شاهد فلشبكي از ابتداي فيلم در انتهاي اثر خواهيم بود، نمادي از روح قهرمان غايب فيلم بر پيكره درخت زندگي در حال واژگوني به مثابه خانواده خود، خانوادهاي كه در آستانه فروپاشي قرار دارد.
ژينا (مادر آليوشا) به واسطه عدم دريافت عشق و محبت از مادرش دچار نقصي جدي در تربيت فرزند خود است و پدر (بوريس) نيز در مسيري مذهبي در جهت شغلش و سيري دروني بر پايه گمگشتگي روحي بر اثر بيكسي از خانواده جدا مانده است. به بيان صريح و اجمالي ژينا دنبال عشق است كه وقتي پاسخي از بوريس دريافت نميكند به لايهاي از خودشيفتگي، مغروق در شبكههاي اجتماعي، مصرفگرايي و تجملات دچار ميشود و بوريس نيز با تاثر از فرآيند تكويني از اصولگرايي در رفتارهاي اجتماعي دنبال فردي با ظاهري ساده است كه به او احترام بگذارد و حامي او باشد. بر اساس اين شكلگيري فرمي كارگردان در شخصيتپردازيها، ترسيم مربعي را در پيش ميگيريم كه دو راس ديگر آن ماشا (نامزد پنهاني بوريس) و آنتون (دوست نويافته ژينا) هستند كه هر يك به عنوان متممي بر شخصيتهاي اصلي فيلم تشكيل يك ضلع از اين مربع را ميدهند؛ مربعي كه خود در فرم مفهومي تنوير فشار و اضطراب است؛ از سويي ماشا تيپي سادهزيست با حمايت مادرش و از سوي ديگر آنتون از طبقه مرفه كه پاسخگويي نيازهاي ساختگي و بدل شده به ترتيب در بوريس و ژينا هستند، بر اساس اين پايهمحوري شخصيتپردازيها در فيلم شكل ميگيرد تا نقطه عطف اول فيلم شكل گيرد. منظور: گم شدن آليوشا بر اثر بيمبالاتي خانواده كه رابطه علت و معلولي آن حادثه محرك فيلم است و به صورت اخص: مكالمات بيپرده ژينا و بوريس در شبي كه آليوشا در دستشويي منزل سراپا گوش است تا آن دو بر سر حضانت بچه و نخواستنش ميجنگند، ظرف حقيقت براي مضروف اثر آليوشا مهيب است و او تاب پذيرش آن را نداشته و در عطف اول فيلم (دقيقه 50) پا به فراري بيبازگشت ميگذارد، نقدي كه وارد است آنكه عطف اول فيلم كمي دير اتفاق ميافتد، زيرا كارگردان اسير جزييات در شخصيتپردازيهاي چهار راس شكلي خود است.
فرزند نوجوان قرباني حاصل از ميوه هوس است، او نيز در استيلاي عشقي است كه وجود ندارد، والديني كه خود در هسته همجوشي شدهاي از اين پرتو قرار ندارند و فقدان عشق (كانسپت فيلم) كه حاكم بر ذات است و به صورت زباني، سايه آن بر ديالوگهاي رو در روي ژينا و بوريس در چند سكانس جداگانه آشكار است، مكالماتي كه در پايان هر يك به تنش و دعوايي لفظي فيمابين تبديل ميشود كه مبين جهانهاي جدامانده و فاقد اشتراك اين دو است.
نكته عيان در پرده اول در خلال شخصيتپردازيها، تصوير پرتويي ظريف از جامعه روسيه است كه كارگردان با درايت تمام به مخاطبش تقديم ميكند كه گاهي اين رويدادها در اواخر پرده دوم و سوم نيز مشهود است، در واقع نقدي از سيستم ناظر و تماميتخواه حاكم و تاثيرات آن بر اركان جامعه مدرن روسيه در قالب بيان ريشه سير خرافهنگري بر نسلهاي قديمي (والد) و بيهدفي در نسلهاي جديد (فرزند) است؛ بهطور مثال در پرده اول زن آرايشگر كه از زندگي شخصي خود سخن به ميان ميآورد، دختر خود را لاابالي و بيقيد معرفي ميكند، او با خطاب قرار دادن دخترش به ژينا ميگويد: «نه حرفهاي دارد و نه آرزويي!» يا در اواخر پرده دوم از ساختماني كه پليس آن را براي يافتن آليوشا زير نظر دارد شاهديم كه دو دختر جوان با حالي سرخوش و بيهدف از آنجا بيرون آمده و جملاتي ناشي از بيقيدي به اطرافيان خود حواله ميدهند.
در پرده دوم فيلم عمدتا و با جزييات در جستوجوي قهرمان غايبي هستيم كه عدم توانايي گروههاي كمكي و داوطلبان و پليس راه به جايي نميبرند، در واقع جمع اضداد بر كاراكترهاي اصلي فيلم ژينا و بوريس غلبه ميكند و آنها در بطن دروني و جوينده خود جدا از تصويرگري بيعشقي با ناكامي از يافتن هسته بيعشقي خود مواجهند، هستهاي كه در تجسد نوجواني حلول يافته تا آنها با سير محيطي و فيزيكي نه تنها او را پيدا نميكنند، بلكه در درون خود نيز همواره در انتظار خواهند ماند، ميتوان در اينجا به دو سكانس پيش از پايان فيلم دقت بيشتري داشت جايي كه بوريس پس از چند سال و در زندگي جديدش حين عدم توازن روحي برگرفته از خشم دروني حاصل از انتظار با بيحوصلگي، شيطنت و بازيگوشي فرزند جديدش كه نتيجه ازدواجش با ماشاست را برنميتابد و او را در محوطه پارك بازياش پرت ميكند يا ژينا كه با بيميلي با نگاهي خيره به روبهرو در نمايPOV برآمده از آشفتگي دروني در انتظار فرزند غيب شدهاش روي تردميل ميدود.
نكته حايز اهميت در پرده دوم، سر زدن آنها به مخفيگاه پسرشان است، اردوگاهي مخروبه و نمناك با دهليزهاي فراوان كه به درون آشفته و پر التهاب هر يك از آنان تنه ميزند و تصويري محيطي از فروپاشي خانواده روسي را در خود نمايان ميكند، يافتن لباس آليوشا نيز بر واقعي بودن تصاوير در جهان فيلم دلالت دارد، نشانهاي در ناكجاي دل اين خانواده.
در ميانه نسبي فيلم (دقيقه 65) به پيشنهاد پليس و گروه داوطلبان به قلب پلات ميرويم، منزل مادر ژينا كه كليد طلايي براي پاسخ به جانمايه اثر است، مادر ژينا شخصيتي رواننژند، اجتماعگريز و پرخاشگر كه با حضور چند دقيقهاي خود در قلب فيلم پاسخ رواني تمام مشكلات بروز داده شده از سمت ژينا را ميدهد، او هسته اصلي بيعشقي است، نمادي مدرن از نقش مادر در سونات پاييزي قرن 21.
نقطه عطف دوم فيلم كه با اوج گاه فيلم در هم تنيده، فروپاشي روحي ژينا و بوريس در مركز پزشكي قانوني شهر است كه براي تشخيص هويت يك جسد توسط پليس فراخوانده ميشوند. التهاب صحنه بالاست تا جايي كه ژينا تاب نميآورد و در حالي كه بوريس او را نوازش ميكند، ژينا او را به باد كتك ميگيرد و بوريس نيز در كنجي فرورفته و بياختيار ميگريد.
در پرده سوم به آپارتمان فروش رفته اين زوج ميرسيم، جايي كه كارگران در حال مرمت و نوسازي واحدند و دوربين با حركت آرام Zoom out از پنجره اتاق آليوشا بيرون ميرود و محوطه بازي كودكاني را نشانه ميرود كه در تيررس اين معناي رخ داده قرار دارند، چه بسا آنان قربانيان جديد جامعه باشند.
شايان ذكر است كه فيلم الگوي ماهوي جامعهشناسانه براي كشورهايي است كه در مسير شكلي نظامهاي برآمده از تماميتخواهي قرار دارند، لذا همذاتپنداري با كاراكترهاي آخرين اثر زوياگينتسف در جوامع نظير كه بر مداري از اين جلوهگاه قرار دارند، قابل تامل است.
نقطه عطف دوم فيلم كه با اوج گاه فيلم در هم تنيده، فروپاشي روحي ژينا و بوريس در مركز پزشكي قانوني شهر است كه براي تشخيص هويت يك جسد توسط پليس فراخوانده ميشوند. التهاب صحنه بالاست تا جايي كه ژينا تاب نميآورد و در حالي كه بوريس او را نوازش ميكند، ژينا او را به باد كتك ميگيرد و بوريس نيز در كنجي فرورفته و بياختيار ميگريد. در پرده سوم به آپارتمان فروش رفته اين زوج ميرسيم، جايي كه كارگران در حال مرمت و نوسازي واحدند و دوربين با حركت آرام Zoom out از پنجره اتاق آليوشا بيرون ميرود و محوطه بازي كودكاني را نشانه ميرود كه در تيررس اين معناي رخ داده قرار دارند، چه بسا آنان قربانيان جديد
جامعه باشند.